کلبه عُشاق
👆👆ادامه داستان👇👇 #یذَره_کتاب 📑 بُرشی زیبا و خواندنی از کتاب کهکشان نیستی #توحید_عشّاق
👆👆ادامه داستان👇👇
#یذَره_کتاب 📑
برشی زیبا و خواندنی از کتاب کهکشان نیستی
#توحید_عشّاق
📕 🟣
فصل ۵۶ از قول #شیخ_عدنان
#قسمت_چهارم
پس از مدتی شیخ رائد به آرامی گفت: شیخ عدنان ممکن است من چیزی بگویم؟
😤گفتم:بگو شیخ رائد شما که دیگر مرا دارید نابود میکنید هرچه میخواهید بگویید!
شیخ رائدگفت: درست است که مرگ و حیات به دست خداوند است، اما حضرت #عیسی علیه السّلام به اذن خدا این کار را انجام میداد یا اینکه خداوند در دُم #گاو اثری قرار داد که با زدن آن به جسد آن مقتول در قبیله بنی اسرائیل، او زنده شد و قاتل خویش را معرفی کرد. 🦬🐽
😤گفتم: شیخ رائد ۵۰ سال است که در حوزه علمیه نجف، درس میخوانی و نمیدانی که نباید انبیا را با دیگران مقایسه کرد؟
شیخ رائد با صدای ضعیفی گفت: مگر روایت نداریم که؛
《 #عُلَماءُ_اُمَّتی_اَفضَلُ_مِن_اَنبیاءِ_بَنی_اِسرائیل؟》[عالمانِ امتِ من از انبیاء بنی اسرائیل برترند].✨✨✨
😤دوباره فریاد کشیدم: بس کنید دیگر نمیخواهم بشنوم!😡
در همین حین شیخِ لاغر اندامی که در کنار شیخ رائد نشسته و تا آن وقت ساکت بود، گفت:
شیخ عدنان این اهل عرفان معتقدند که انسانِ کامل، #خلیفه خدا و جانشین او بر زمین است و اگر انسان بندگیِ خداوند را به درستی انجام دهد میتواند #مظهر اَسما و صفات خداوند شود.💫
این داستان هم که شیخ ثامر تعریف کرد اگر دروغ نباشد ممکن است نشانهای از این باشد که قاضی، مَظهر اسمِ مُمیتِ الهی است.🙅♂
😤به تندی از جا برخاستم با عصبانیت نعره زدم:گمشو بیرون مردک نفهمِ #افراطی!🤕
آن شیخ دیوانه در حالی که چشمانش گِرد شده بود از اتاقک بیرون رفت.🚶
😤سر جایم نشستم و گفتم: نمیفهمم شما جماعت اینجا نشستهاید که مَدح قاضی و این #دراویشِ نمک به حرام را کنید یا آمده اید به خانه من تا به نحوی با همفکری، دست این جماعتِ صوفی را از فضای #حوزه_علمیه_نجف کوتاه کنیم؟!! 👋
ادامه دارد ... انشاالله🔜
برگرفته از:
#کتاب_کهکشانِ_نیستی
#سید_علی_قاضی
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی ______ مدفون در تخت فولاد ، ایوانِ ورودی بابارُکن الدی
#ملا_محمد_حسن_نائینی_آرندی
-------------------
مدفون در تخت فولاد، ایوانِ ورودی بابارکن الدین
-------------------
#مشاهیرتخت_فولاد
🔸🔸🔸
#قسمت_چهارم
💚کرامتی دیگر از پیرِ آرندی...
#کشف_و_کرامات
یکی از سادات سده ی ساکن مدرسه نیماورد از پدرش که شاگردِ ملا حسن بوده، چنین نقل میکند:
در یکی از شبهای تعطیل که عده کمی در مدرسه می ماندند، سخت درمانده و گرسنه بودم. طوری که از گرسنگی خوابم نمیبرد و در تاریکیِ حجره، گوشهای افتاده و به حال خود میگریستم.😵💫😢
غیر از ملا حسن که هر شب در حجرهاش بیدار و مشغول عبادت بود،همه خواب بودند.و درِ مدرسه نیز بسته بود. 👀
در این حال، دیدم دو نفر با چراغ فانوس وارد مدرسه شده، به طرف حُجره ملا حسن رفتند. طولی نکشید که دیدم ملا حسن با دو نفر فانوس کش، جلوی حجره من ایستادند. 👥
📿ملا حسن مرا صدا کرد که همراه وی به دعوتِ مهمانی بروم. من بسیار خوشحال شدم و دنبال او روان گشتم. 🚶♂
پس از طی مسافتی قلیل به محلی رسیدیم که شبیه کاروانسرای حاج کریم، نزدیکِ مدرسه نیماورد بود.
مجلسِ مهمانی و چراغانیِ عجیب و باشکوهی به نظرم آمد. 💡💡
در تالار بزرگی، همه عُلما و رِجال نشسته بودند.و ملا حسن در صدر نشست، و مرا فرمود: زیر دستش، مقدّم بر علما نشستم.
با خود میگفتم این همه احترامِ من، حتماً به خاطر ملا حسن است. چون من طلبهای فقیر و گمنام بودم.
طولی نکشید سفره را انداختند و انواع طعام حاضر بود. چندانکه توانستم شکم از عزا بیرون آوردم و در آخر به رسمِ معمولِ این گونه ضیافتها، آفتابه لگن آوردند و دست شستیم و همچنان که رفته بودیم بازگشتیم.🫖🍮🍟🍔
من در همه این احوال بیدار بودم.
اما از این جهت غفلت داشتم که ملا حسن به هیچ مهمانی نمیرود و در صدرِ مجلس نمینشیند. و با آن طبقه از مردم اصلاً مجامعت نمیکند.
در هنگام خوابیدن باری چنان که گویی از مجلس ضیافت آمدهام با شکم سیر به رختخواب رفتم.
فردا صبح به فکر فرو رفته که این چه حالت بود؟🤔
خدمتِ ملا حسن رسیدم و واقعه را عرض کردم و گفتم:دیشب کجا رفتیم؟
📿ملا حسن گفت: خواب دیدهای جانم! 《شتر در خواب بیند پنبه دانه》.🐫
سوگند خوردم که خواب نبودم. گفت:حالا که بیدار شدهای تا من زندهام این راز را به کسی نگو، که اگر گفتی به همان گرسنگی دچار میشوی که هیچ علاج نداشته باشد. 🤫
تا زنده بودم به کسی نگفتم و این راز را پنهان داشتم و بعد از آن تاریخ همه وقت در ناز و نعمت بوده و روی درماندگی و گرسنگی را ندیدم.☺️🌷
ادامه دارد...انشاالله👋
#تخت_فولاد
برگرفته از:
#کتاب_مردان_خدا
https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#طبّ_روحانی ✍بررسی منشا عشقهای #خیالی و #حقیقی 🔹ادامه عشق حقیقی #قسمت_سوم .....و اما پاسخ دادن به نی
#طبّ_روحانی
✍بررسی منشاء عشقهای #خیالی و #حقیقی
❤️ادامه عشق حقیقی
#قسمت_چهارم
.....نمی بینی ای دوست عزیز که خداوند توفیق ملاقات با چنین انسانهایی را برایت فراهم سازد که چون جلال الدین به دیدار شمس رسید واقعا به گمشده ازلیِ خود رسید.و چنان شد که از همه چیز خود بر آمد و همه چیزِ خود را رها کرده و همه کارهای دنیایی خود را رها نموده و از همه معشوقگانِ خود بریده و همه ی زندگی او شد شمس و شمس و شمس.🤝🫂
-------------------
🔹شکر ایزد را که دیدم روی تو/
🔹یافتم ناگه رهی من سوی تو/
--------------------
🔹بس بگفتم:کو وصال و کو نجاح؟/
🔹برد این کو کو مرا در جوی تو/
---------------------
🔹جست و جویی در دلم انداختی/
🔹تا زجست و جو روَم در جوی تو/
---------------------
🔹خاک را هاییّ و هویی کی بُدی/
🔹گرنبودی جذبِ های و هوی تو/
---------------
بلکه غافلترین آدمها که بکلی سرگرم دنیاست. نیز گهگاهی چنین احساسِ غربت و تنهایی را میکند.و دنبال جایی می گردد که در آنجا آرامشی یابد نه از سنخِ اماکنی همچون سینما، تیاتر و مناظر سرسبز که فقط یک آرامش خیالی به انسان میدهند.بدون اینکه روحِ انسان را آرام کنند.
این اماکن غالبا اماکنِ زیارتی هستند و مساجد و مزار امامان و امامزادگان و اولیاء خدا هستند که با وطن اصلیِ انسان، سِنخیت دارند. و انسان میتواند در آنجاها با وجودِ مطلق ارتباط برقرار سازد.
🕋🕌🌅
همچنین بدنبال انسانی میگردد که از سِنخِ ارواحِ هم سنخِ خودش باشد. حتی آدمهای جنایتکار نیز گاهگاهی به چنین حالاتی دست می یابند.
ولی اکثرِ نفوس به این پیامها وقعی نمی نهند و دوباره در اثر جذب دنیا به دنیا و به حالت طبیعی و حیوانیِ خود باز میگردند.
نتیجه مطلب اینکه نفوسی که پیامهای روح را دریافت می کنند دو قسمند:
یک قِسم کسانی اند که متوجه نیستند که این نیاز به همدل، از اعماق روح آنها دارد سرچشمه میگیرد.لذا این احساسِ نیاز به همدم را نیازی در سطح طبیعت و نفسِ حیوانی تلقی میکنند.
🏗 🏢 💰
ولی چه بسیار که ممکن است در موقعِ دست یافتن به این انسان، اشتباه کنند و پس از مدتی متوجه شوند که این شخصی که بعنوانِ پُر کننده ی خلاءهای وجودش بر او اتکا کرده و همه اطمینانِ خود را متوجه او ساخته اند، آن کسی نبوده که بدنبالش بوده اند و در آخر متوجه میشوند که سرشان کلاه رفته است. و چه بسیار حکایات از این افراد برجای مانده است. 🖤🕶
🔹دوستی با هر که کردم خصم مادر زاد شد/
🔹آشیان هرجا گرفتم خانه صیاد شد/
---------------
🔹آن رفیقی را که با خونِ جگر پروردمش/
🔹وقتِ کشتن بر سرِ دار آمد و جلاد شد/
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
نویسنده:
#علامه_مروجی_سبزواری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
#زندگینامه
#علامه_شیخ_حمیدرضا_مروجی_سبزواری
(دامت برکاته)
#قسمت_چهارم
🆔@moravej_tohid
www.moravejtohid.com
👇👇👇👇👇