#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
*زیبا و خواندنی*
#داستانهای_زیبای_مثنوی
قسمت اول
خلاصه داستان ازین قرارست که روزی پادشاهی به عزم شکار بیرون میرود و در بین راه، کنیزکی را دیده و دلش گرفتار او شده و او را خریداری میکند.
اما چون او را به قصر میبرد، کنیزک بیمار میشود و....
که به امید خدا بتدریج نقل خواهد شد.
.....چون موقعیتِ روح و نفس و جسم را فهمیدی و وظیفه ی هر یک را متوجه شدی و دیدی ما روح و نفس و جسم را بترتیب به #پدر ، #مادر و #فرزند مثال زدیم و اینکه ولیّ خدا می آید و نفس را از توجه بدنیا باز می دارد و عشق دنیا را از او می زُداید و او را در خدمتِ روح در میاورد، اما حضرت مولانا در اولین داستانِ مثنویِ شریف از سه شخصیتِ #پادشاه ، #کنیز ، #مردِزرگر و طبیب مثال میاورد.
پادشاه در جای روح است، کنیز در جای نفس ، مرد زرگر که معشوقِ کنیز است در جای جسم است که معشوقِ نفس(کنیزک) است،و طبیب در جای ولیّ خداست که عشقِ کنیز را از زرگر باز گردانده و متوجه شاه میکند.
(توجه اینکه؛ مردِ زرگر معشوقِ کنیز است نه عاشقِ کنیز)
ما این داستان را میاوریم و به خواست خدای متعال به تفسیر آن میپردازیم و البته با مطالبِ مفصّلی که تاکنون برایت گفته ام معنای این داستان را بخوبی میفهمی.
بشنوید ای دوستان این داستان/
خود حقیقت نقدِ حال ماست آن/
نقدِ حالِ خویش را گر پی بریم/
هم ز دنیا هم ز عُقبی برخوریم/
میگوید این داستان، نقدِ حالِ ماست. یعنی شرح سه مرتبه از مراتبِ وجود آدمی است. مرتبه ی روح ، مرتبه ی نفس و مرتبه ی جسم ویا طبیعت.
بود شاهی در زمانی پیش ازین/
مُلکِ دنیا بودش و هم مُلکِ دین/
اتفاقا شاه روزی شد سوار/
با خواصِ خویش از بهرِ شکار/
بهرِ صیدی می شد او بر کوه و دشت/
ناگهان در دامِ عشق او صید گشت/
یک کنیزک دید او در شاهراه/
شد غلامِ آن کنیزک جان شاه/
مرغِ جانش در قفس چون می طپید/
داد مال و آن کنیزک را خرید/
چون خرید اورا و برخوردار شد/
آن کنیزک از قضا بیمار شد/
در اینجا حضرت مولانا حکایت عشقِ.....
ادامه دارد انشاللّه...
#علامه_مروجی_سبزواری
برگرفته از
#کتاب_حکمت_پهلوانی
شرح داستان اول مثنوی
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
4_6012746166184184454.mp3
28.85M
🎙#خلقت_آدم جلسه دوازدهم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
🆔 @moravej_tohid
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
کلبه عُشاق
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک *زیبا و خواندنی* #داستانهای_زیبای_مثنوی قسمت اول خلاصه داستان ازین قرارست
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
قسمت دوم
#داستانهای_زیبای_مثنوی
.....در اینجا روح، عاشق نفس است بدودلیل.
قوس نزول و قوس صعود.
قوس نزول ، که عبارتست از نزولِ ۱_روح از علمِ(ذات) خدا
۲_نزول نفس از روح
و۳_ نزول جسم از نفس.
چراکه روح، نیِ بریده شده ای از نیِستان است که میخواهد برای بازگشت به اصل و جایگاه خود که همان ذات خداست ، عمل صالح انجام دهد.
بشنو از نی چون شکایت میکند/
از جدایی ها حکایت میکند/
کز نیِستان تا مرا بُبریده اند/
در نَفیرم مرد و زن نالیده اند/
هرکسی کو دور ماند از اصلِ خویش/
باز جوید روزگارِ وصلِ خویش/
عمل با جسم انجام میگیرد. پس روح محتاج جسم است اما روح مستقیما نمیتواندجسم را انشاء(ایجاد) کند زیرا که سنخیت ندارد. لذا روح، نفس را ایجاد میکند و در مرحله بعد استکه نفس،جسم را انشاء میکند.
.....روح به نفس نفَقه میدهد یعنی لحظه به لحظه به او وجود می بخشد تا نفس، آنرا خرج جسم کند و جسم را سالم و قوی بدارد و در نتیجه نفس با ابزارِ جسم ،عمل صالح انجام دهد و نتایج این اعمالِ صالح به روح برسد(ازین مطالب که گفتیم سرّ علاقه #مرد به زن و #زن به مرد را درک کن)
#کنیز بیمار شد یعنی نفس، بیمار شد. بیماری عبارتست از خروج موجود از مرتبه ی کمال خویش و انحرافش از اعتدالِ مزاج.
نفسِ سالم نفسی استکه از مرتبه #حیوانیّت به روحانیت رسیده و از همنشینی با روح الشّهوه درآمده و همدم روح القدس شده است.
و جسم را در جهت کمالِ روح به کار و عمل صالح وادار میکند.
و اما نفسِ بیمار، نفسی استکه در جهت کسب منافع و لذات ِجسم عمل میکند. نفسِ مریض، نفسی استکه به جسم،اصالت میدهد و جسم را دوست دارد. و چونکه حوائجِ جسم در دنیا برآورده میشود پس نفس ، دنیا را هم دوست دارد.
این #محبّتِ نفس به جسم تا جایی استکه بکلّی روح را و عالم ملکوت را فراموش کرده و چه بسا که منکر هم بشود.
در #داستانِ بالا چون کنیز(نفس)، عاشقِ مردِ زرگر(جسم) بود بکلی پادشاه(روح) را فراموش کرده بود و به او اعتنایی نمیکرد.
چون خرید اورا و برخوردار شد/
آن کنیزک از قضا بیمار شد/
لذا در میان #متدیّنین به ادیان الهی چه بسیار افرادی هستند که دنیا را دوست دارند و اگر در دنیایی که جمع کرده اند کوچکترین خِللی بوجود آید به نزاع و جنگ برمیخیزند.
چقدر به جسمشان اهمیت می دهندو مراتب دستورات بهداشتی را رعایت میکنند تا جسمشان سالم بماند و دائما ویتامینها و پروتئین های لازم را به بدنشان میرسانند تا بدنی نیرومند و سالم داشته باشندو چقدر در دانشگاههایشان علوم دنیایی رواج دارد و افتخاراتشان به اینستکه علوم دنیاییشان چقدر پیشترفت کرده است.
همین متدیّنین را چه مسلمان چه صاحبان ادیانِ دیگر را اگر بگوییم جسم تو برای اینستکه در خدمت روحت باشد چه بسا مسخره کنند.
شه، طبیبان جمع کرد از چپّ و راست/
گفت جانِ هر دو در دست شماست/
جان من سهل است جان جانم اوست/
دردمند و خسته ام درمانم اوست/
هرکه درمان کرد مر جانِ مرا/
برد گنج و دُرّ و مرجانِ مرا/
شاه طبیبان را جمع کرد و از آنها خواست که هر طور شده کنیز(نفس) را مداوا کنند و مزاج او را دوباره به حالت اول برگردانند.
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
ادامه دارد انشالله...
#علامه_مروجی_سبزواری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
هدایت شده از مروج توحید
4_5999010220821447708.mp3
12.02M
هدایت شده از مروج توحید
🎙#تفسیر_منطق_الطیر جلسه دوازدهم
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
✨دقیقه 3
حکایت حال بوتیمار
خیلی ها هستند که فقط دوست دارند جمع کنند. دوست دارند که داشته باشند. (همین)
خب حالا ازش استفاده کن. نه، می ترسم کم شود. انفاق کن، نه.
✨دقیقه 4
«انمایرید الله ان یعذبهم بها فی الحیاة الدنیا» «55،توبه»
خداوند می خواهد با همان مالشان عذاب کند. (یعنی همین عذاب است.)
✨دقیقه 6
سخن امام محمد غزالی در مورد مرگ و سکرات آن
✨دقیقه 9
راهش این است که انسان در این دنیا کاری کند که این تعلقات را در این دنیا از خودش ببرد. (مثلا فرض کند که این فرش نباشد هیچ فرقی برایش نکند، اینها را تمرین کنید.)
✨دقیقه 10
حدیث امام صادق (ع) در مصباح الشریعه : هر وقت که می خواهی از خانه ات بیرون بیایی، چنین فرض کن که دیگر به خانه ات بر نمی گردی.
✨دقیقه 12
صدق با خلق داشته باشید. اخلاص برای خدا، صدق با خلق
✨دقیقه 14
آیا خنده بر هر درد بی درمان دواست؟ چرا وقتی که انسان غم دارد، گریه می کند؟ علتش چیست؟
✨دقیقه 16
برای ابدیت خودتان کار کنید، نه برای این دنیای چند روزه که بالاخره می گذرد و هیچ کدام از ما یقین نداریم که فردا صبح را بتوانیم ببینیم.
✨دقیقه 19
حضرت علی (ع) فرمودند : تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم بالرحیل
خدا رحمت کند شما را، آماده باشید که ندا داده شما را به رحیل (الرحیل، یعنی آماده شوید)
✨دقیقه 21
خدا حضرت آقای حسن زاده آملی را حفظ شون کند، همیشه این را تأکید می کردند و می گفتند : ابد، به ابدیت بیندیشید.
✨دقیقه 22
«ولا تکن من الغافلین» «205،اعراف»
شیطان می خواهد از خود حقیقی ات (یعنی خدا) غافلت کند. همین که غافل شدی، دیگر کافی هست.
برای خودم، چه خدمتی کردم.
برای آن خود ثابتم، ببینید، یک خود داریم که خود گذراست، خود موقتی است. من برایش لباس بدوزم، کفش بخرم. طلا بخرم. خانه خوب بخرم. خب وقتی این خود جسمانی رفت، همه ی اینها هم با او می رود. برای خود ابدیت چه کار کردی؟ برای خود جاودانیت چه کردی؟
✨دقیقه 24
پاسخ هدهد به بوتیمار
✨دقیقه 27
عذر جغد
✨دقیقه 31
اگر توانستید، یک شب بیدار شدید و به درگاه خدا اشکی ریختید و سوزی داشتید، این معلوم است که نور جذب کردید، چون وقتی که انسان توفیق راز و نیاز از آن طرف پیدا می کند، اول آنها دعوتش کردند، بعد خودش، همچین نیست که آدم خودش برود.
✨دقیقه 35
مالکیت خدا علی الاطلاق است. «لمن الملک الیوم» «16،غافر»
مالک کی هست؟ یعنی پس من هم مالک خودم نیستم، او مالک من است.
یکی از راه های رسیدن به توحید، توکل و تفویض است. واگذار کردن کار است به مالک، واگذار کردن کار است به رب
✨دقیقه 41
دعا هم بکنید، اما نه به عنوان فضولی، به عنوان اینکه نظر خدا را یک جوری به خودت متوجه کنی. این جوری دعا کنید.
اگر می گوییم عبد هستیم، راست بگوییم که عبدیم، لطافت ها و ظرافت های عبودیت را در خودمان پیاده کنیم.
https://eitaa.com/moravej_tohid/3522🆔 @moravej_tohid
هدایت شده از مروج توحید
┄═•✺🔹﷽🔹✺•═┄
✍ خطبه امیرالمومنین امام علی (ع) در مورد حوادث هنگام ظهور حضرت مهدی (عج):
«وَ مَا أَقْرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ غَدٍ. يَا قَوْمِ هَذَا إِبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُودٍ وَ دُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لَا تَعْرِفُونَ»
«و چه نزديک است امروز ما به فردايى كه سپيده آن آشكار شد. اى مردم اينک ما در آستانه تحقّق وعدههاى داده شده، و نزديكى طلوع آن چيزهايى كه بر شما پوشيده و ابهام آميز است، قرار داريم.»
📚نهج البلاغه، فرازی از خطبه ۱۵۰
🆔@moravej_tohid
🌐 www.moravejtohid.com
•┈•✺🔹مروج توحید🔹✺•┈•
کلبه عُشاق
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک قسمت دوم #داستانهای_زیبای_مثنوی .....در اینجا روح، عاشق نفس است بدودلیل.
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
قسمت سوم
#داستانهای_زیبای_مثنوی
علت سومی هم در کار است و آن اینکه قرآن، زن را موجب سکون و آرامشِ مَرد معرفی میکند.
زیرا #مرد غالبا محصول تجلّیاتِ #اَسماء_جلال است و لذا خستگیها و شدتهای روحی در مردان زیاد است.
اما #زن غالبا مظهر #اَسماء_جمال است.
جلال با اسماءِ جمال کامل میشود. اما وقتی زن حواسش به فرزندش یا کارِ خودش میرود و توجهی به شوهر نمیکند برای شوهر به غایت سخت است. در واقع زن مکمل مرد است.یا بگو نفس ،مکمل روح است.
خداوند در سوره بقره آیه ۱۸۷ میفرماید: شما مردان، لباسِ زنان هستید و زنان، لباس شما مردان هستند.
ادامه ی #شعرِ داستان👇
جمله گفتندش که:جانبازی کنیم/
فهم گرد آریم و انبازی کنیم/
هر یکی از ما مسیح عالمیست/
هر اَلَم را در کفِ ما مرهمیست/
《 گر خدا خواهد》نگفتند از بطر/
پس خدا بنمودشان عجز بشر/
هرچه کردند از علاج و از دوا /
گشت رنج افزون و حاجت ناروا/
آن کنیزک از مرض چون موی شد/
چشمِ شه از اشکِ خون چون جوی شد/
از قضا سرکنگبین صفرا فزود/
روغن بادام خشکی می نمود/
سستیِ دل شد فزون و خواب، کم/
سوزش چشم و دل پُر درد و غم/
شربت و ادویّه و اسباب او/
از طبیبان ریخت یکسر آبرو/
پادشاه از اطبّا خواست کنیزک را معالجه کنند. اطبّا وعده ها دادند که ما حتما اورا بهبودی می بخشیم. ما هر کدام برای خودمان #مسیح هستیم که برای هر دردی دارویی داریم.
اما اینان از غروری که داشتند انشالله(اگر خدا بخواهد) نگفتند.
《گر خدا خواهد》 نگفتند از بطر/
پس خدا بنمودشان عجز بشر/
مگر قرآن در سوره کهف آیه ۲۳ و ۲۴ نمیفرماید: هرگز مگو آنکار را فردا انجام خواهم داد، مگر اینکه بگویی 《اگر خدا بخواهد》.
چون بنفس خودشان اتکا داشتند و مغرور. خداوند هم مداوای آنها را بی نتیجه ساخت و نتوانستند کاری یا درمانی برای #کنیزک انجام دهند.
#کتاب_حکمت_پهلوانی
ادامه دارد انشالله
کلبه عُشاق
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک قسمت سوم #داستانهای_زیبای_مثنوی علت سومی هم در کار است و آن اینکه قرآن،
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
#داستانهای_زیبای_مثنوی
.....این همه مردمی که در حال کار و کسبند، یکی در مغازه،یکی در اداره،یکی در کارخانه،یکی در مزرعه و بسیاری هم بدنبال کار مناسب میگردند براستی این فعالیتها جز برای اینستکه به جسمشان نان و آبی برسانند و برایش خانه ای تهیه کنند. همسری برایش اختیار کنند و مرکبی مهیّا سازند تا اورا به سفر ببرند؟
کدام از آنان میگوید من کار میکنم که درآمدی کسب کنم و با آن مایحتاج جسمم را فراهم کنم تا جسمم قوت بگیرد و بتوانم عبادت و بندگی خدا کنم .....تا با این عبادت ، نفسم را تزکیه کنم تا نفس بتواند بالا رود و به روحم برسد و سپس در معیّت روح بسوی خدا در حرکت آیند؟
آیا گمان کرده ایم که با چند روز روزه داری که در سال میگیریم ، میتوانیم حیوانیّت نفس را سرکوب کنیم؟ و با چند رکعت نمازی که در روز میخوانیم می توانیم نفس را عروج دهیم؟
خرما نتوان خوردن اَزین خار که کِشتیم/
دیبا نتوان کرد ازین پشم که رشتیم/
ما کشتهِ نفسیم و بس آوخ که برآید/
از ما به قیامت که چرا نفس نکُشتیم/
مگر کسی که بتواند نفس را از مرتبه حیوانیّت و اَمّارگی بگذارند و به مرتبهِ مطمئِنَّه برساند.(سیر در باطن)
آنگاه سیر در باطنِ #نبیّ میسر نیست جز با نیرویِ #ولایت.
#کتاب_حکمت_پهلوانی
ادامه دارد انشالله
هدایت شده از مروج توحید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨قال الصّادق علیه السلام:
«اَلْعُبُودِیَّةُ جوهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّةُ»
🎤درمحضر
#علامه_مروجی_سبزواری
⬇️برگرفته از
جلسهٔ #یازدهم_حدیث_معراج
🆔@moravej_tohid
www.moravejtohid.com
•┈•✺🔹مروج توحید🔹✺•┈•
هدایت شده از بسمت خدا | سیروسلوک🇵🇸
.
⬆️ در راستای جبران حق الله ها
قراری میگذاریم که إن شاءالله
روزهای سه شنبه نماز قضای
آیات که معمولاً همگی بر
ضمّه داریم رو ادا کنیم.
باشد که رستگار شویم
.
کلبه عُشاق
. ⬆️ در راستای جبران حق الله ها قراری میگذاریم که إن شاءالله روزهای سه شنبه نماز قضای آیات که معمو
.
◀️ روش ساده تر خواندن نماز آیات
✓ بعد از نيّت و تكبير و خواندن حمد
آيه هاى يك سوره را پنج قسمت كند.
✓ مثلًا سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ» را به ترتيب زير تقسيم كند:
✓ قبل از ركوع اوّل: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بگويد
✓ به ركوع رود بعد بايستد و بگويد: «قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ»
✓ باز به ركوع رود و سربردارد و بگويد: «اللَّهُ الصَّمَدُ»
✓باز به ركوع رود و سر بردارد و بگويد: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»
✓ به ركوع رود و سر بردارد و بگويد: «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوَاً احَدٌ»
✓ بعد به ركوع رود و بعد از سر برداشتن دو سجده كند و ركعت دوم را نيز مانند ركعت اوّل به جا آورد و در آخر تشهد بخواند و سلام گويد.
هدایت شده از کانال رسمی استاد مسعود عالی
16 مادر.mp3
2.68M
جایگاه حضرت زهرا سلام الله علیها در منزل چگونه بود؟
www.ostadaali.ir
🆔 @ostad_aali
هدایت شده از مروج توحید
┄═•✺🔹﷽🔹✺•═┄
✨میلاد باسعادت #حضرت_فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) بِنْتِ خَيْرِ الْأَنْبِيَاءِ، قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُول، سَيِّدَةِ النِّسَاءِ، بَضْعَةَ النَّبِيِّ، الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ، الْإِنْسِيَّةِ الْحَوْرَاءِ، أُمِّ الْأَئِمَّةِ النُّقَبَاءِ النُّجَبَاءِ، فَاطِمَةَ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ الزَّهْرَاءِ عَلَيْهَا السَّلَامُ
بر ساحت مقدس حضرت صاحب الامر و الزّمان مهدی موعود (عج الله) و شما عاشقان ولایت تبریک و تهنیت باد.
🆔@moravej_tohid
🌐 www.moravejtohid.com
•┈•✺🔹مروج توحید🔹✺•┈•
کلبه عُشاق
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک قسمت سوم #داستانهای_زیبای_مثنوی علت سومی هم در کار است و آن اینکه قرآن،
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
قسمت چهارم
#داستانهای_زیبای_مثنوی
ادامه شعر داستان👇👇👇
شه چو عجزِ آن حکیمان را بدید/
پا برهنه جانب مسجد دوید/
رفت در مسجد سوی محراب شد/
سجده گاه از اشکِ شه،پُر آب شد/
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا/
خوش زبان بگشاد در مدح و دعا:/
《حالِ ما و این طبیبان سر به سر/
پیشِ لطف عام تو باشد هدر/
ای همیشه حاجتِ ما را پناه/
بار دیگر ما غلط کردیم راه/
لیک گفتی چون که می دانم سِرت/
زود هم پیدا کُنَش بر ظاهرت 》/
در میان گریه خوابش در ربود/
دید در خواب او که پیری رو نمود/
گفت: ای شه، مژده، حاجاتت رواست/
گر غریبی آیدت فردا ، ز ماست/
چون که آید او حکیم حاذقست/
صادقش دان کو امین و صادقست/
در علاجش سِحرِ مطلق را ببین/
در مزاجش قدرتِ حقّ را ببین/
اصل مطلب را از دست مده عزیزِ من که پادشاه در این داستان بجای روح است. که در طلب طبیبی است که نفس(کنیز) را بهبودی بخشد و موانع و حجابهای نفس را برطرف کند.
خلاصه روح دست به دامن طبیبان ظاهری میشود و راه بجای نمیبرد .
پس اینبار با دعا( دعا در موقع اضطرار مستجاب است )و ناله و زاری که به درگاه الهی میکند، خداوند به الهام به او می فهماند که دعایش مستجاب شده و حکیمی بسوی او خواهد امد که مسیحا نَفَس است.
#رسیدن_انسان_به_ولیّ در اثر اضطرار
چون رسید آن وعده گاه و روز شد/
آفتاب از شرق اخترسوز شد/
بود اندر منظره شه منتظر/
تا ببیند آنچه بنمودند سِرّ/
دید شخص کاملی پُر مایه ای/
آفتابی در میان سایه ای/
می رسید از دور مانند هلال/
نیست بود و هست بر شکل خیال/
آن خیالی که شَه اندر خواب دید/
در رخِ مهمان همی آمد پدید/
شه بجای حاجبان،واپیش رفت/
پیش آن مهمانِ غیب، خویش رفت/
گفت معشوقم تو بودستی نه آن/
لیک کار از کار خیزد در جهان/
#کتاب_حکمت_پهلوانی
ادامه دارد انشالله..
کلبه عُشاق
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک قسمت چهارم #داستانهای_زیبای_مثنوی ادامه شعر داستان👇👇👇 شه چو عجزِ آن حکی
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
قسمت پنجم
#داستانهای_زیبای_مثنوی
بالاخره روز شد و شاه بی صبرانه پشت پنجره منتظر ایستاده بود(منظره یعنی پنجره). از دور دید شخصی می آید کاملی، آفتابی در میان سایه ای ، و شاه به فراست دریافت که او همان طبیب الهی و همان ولیّ خداست .
شاه خودش بجای دربانان و حاجبان پیش رفت و استقبال کرد و اورا در آغوش گرفت و گویی دو دریا در هم فرو رفتند.
شاه به آن طبیب الهی (ولیّ) گفت در حقیقت معشوق من تو بوده ای نه آن کنیز.
《لیک کار از کار خیزد در جهان》. بهر حال می بایست آن مسایل و مشکلات برای من پیش می آمد تا عاقبت به وصل تو می رسیدم.
می بایست آن کنیز را میخریدم و او مریض میشد و من اطبا را احضار میکردم و آنها از پس معالجه ی او بر نمی آمدند.و خدا دعایم را مستجاب کرد و تورا امروز بسوی من فرستاد.
《معشوقم تو بودستی نه آن》معشوقِ واقعیِ من تو بوده ای نه نفسِ من.
هرچند نفس، پاره ی وجود من است و در واقع خودِ من است (که البته مریض شده و حواسش به من نیست). ولی با آمدن تو فهمیدم که تو معشوق واقعی من بوده ای.
#کتاب_حکمت_پهلوانی
ادامه دارد انشالله..
هدایت شده از مجموعه تخت فولاد
💠 إنَّ المَرأَةَ رَيحانَةٌ ولَيسَت بِقَهرَماَنةٍ
زن گل است و لطيف، نه دلير
امام علی (علیه السلام)
📍تکیه میرفندرسکی
#دعوت_شایسته
🔹️همراه شبکه اطلاع رسانی مجموعه تاریخی فرهنگی و مذهبی تخت فولاد باشید.
ایتا | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام | وب سایت
کلبه عُشاق
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک قسمت پنجم #داستانهای_زیبای_مثنوی بالاخره روز شد و شاه بی صبرانه پشت پنج
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
قسمت ششم
#شعر_و_شرح
ادامه داستان👇👇👇
#مثنوی
خلاصه شاه وقتی طبیب الهی را دید که بسویش میامد مشتاقانه بسویش رفت و در آغوشش کشید و اجازه نداد دربانان و حاجبان به استقبالش بروند.
شه چو پیش میهمان خویش رفت/
شاه بود او لیک بس درویش رفت/
دست و پیشانیش بوسیدن گرفت/
وز مقام و راه پرسیدن گرفت/
پُرس پُرسان می کشیدش تا بصدر/
گفت گنجی یافتم اما به صبر/
صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت/
میوه شیرین دهد پر منفعت/
گفت:ای نور حقّ و دفع حرج/
معنیِ:اَلصبر مفتاحُ الفرج!/
ترجمان هرچه مارا در دلست/
دستگیر هرکه پایش در گِلست/
بعداز اینکه شاه با طبیب ملاقات میکند(یا روح به لقاءِ ولیّ خدا میرسد) از دیدنش شادیها میکند و صلا در میدهد که: آن مه رو نگار آمد:
صلا یا ایّها العُشّاق کان مَهرو نگار آمد/
میان بندید عشرت را که یار اندر کنار آمد/
قیامت در قیامت بین نگارِ سروقامت بین/
کز او عالم بهشتی شد هزاران نوبهار آمد/
درآ ساقی دگر باره بکن عشّاق را چاره/
که آهوچشمِ خون خواره چو شیر اندر شکار آمد/
وقتی این شادیهای شاه از دیدنِ طبیب الهی فروکش میکند شاه که سُکرِ دیدن ولیّ، اورا از خود بیخود کرده بود ازین مستی خارج میشود، و طبیب را بر سر بالین مریض میبرد و اورا به اطاقی که کنیز در آنجا آرمیده بود وارد میکند.
چون گذشت آن مجلس و خوان کَرَم/
دست او بگرفت و برد اندر حَرَم/
قصه رنجور و رنجوری بخواند/
بعد از آن در پیش رنجورش نشاند/
رنگ روی و نبض و قاروره بدید/
هم علاماتش هم اسبابش شنید/
گفت هر دارو که ایشان کرده اند/
آن عمارت نیست ویران کرده اند/
بی خبر بودند از حال درون/
اَستعیذُالله مِمّا یفترون/
رنجش از صفرا و از سودا نبود/
بوی هر هیزم پدید آید ز دود/
عاشقی پیداست از زاری دل/
نیست بیماری چو بیماری دل/
علّتِ عاشق ز علّتها جداست/
عشق، اُصطُرلابِ اسرارِ خداست/
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست/
عاقبت ما را بِدان سر، رهبرست/
#شرح
طبیب بدقت به کنیز نگریست و فهمید داروهایی که اطبای قبل داده اند همه بیهوده است چون ایشان درد را نشناخته بودند. طبیب فهمید که اگر جسمِ کنیز زرد و زار و نحیف شده و لاغر و رنجور گشته منشاء جسمانی ندارد. بلکه دلش مریض است. او گرفتار عشق است و این عشق است که او را چنین بیچاره کرده است.
همچنین وقتی ولیِّ خدا بسراغ روح میاید، روح به او می نماید که نفسِ من مریض است و چون ولی در نفس درست دقت میکند می بیند که مرضِ نفس ،عشق است.
آنهم عشق به دنیا .
اصلا اطبا و یا علمای ظاهر چه می فهمند عشق چیست؟ و چه بسا عشق را منکرند.
#کتاب_حکمت_پهلوانی
ادامه دارد انشالله...
هدایت شده از مروج توحید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨فاطمه مظهر مقام جبرئیلی روح پیغمبر
🎤درمحضر
#علامه_مروجی_سبزواری
⬇️برگرفته از
جلسهٔ#دوازدهم_مقامات_حضرت_زهرا
🆔@moravej_tohid
www.moravejtohid.com
•┈•✺🔹مروج توحید🔹✺•┈•
هدایت شده از مجموعه تخت فولاد
▪️از زائرانت هم هراس دارند
🔳 إنَّـا لِـلَّـهِ وَ إِنَّـا إِلَـیْـهِ رَاجِـعُـونَ
شهادت مظلومانه تعدادی از هموطنان عزیزمان در حادثه تروریستی زائران گلزار شهدای کرمان تسلیت عـــــرض مینماییم.
🔹️همراه شبکه اطلاع رسانی مجموعه تاریخی فرهنگی و مذهبی تخت فولاد باشید.
ایتا | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام | وب سایت
هدایت شده از مروج توحید
4_6003513820448818686.mp3
31.21M
هدایت شده از مروج توحید
🎙#تفسیر_مثنوی جلسه سی ام
در محضر #علامه_مروجی_سبزواری
🔹 شروع از بیت (دقیقه ۲):
رو به آتش کرد شه کای تندخو
آن جهان سوز طبیعی خوت کو
🔹 موضوع داستان:
عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
🔹 عناوین:
🔹 دقیقه ۵: موجودات، مأمور اراده خداوند
🔹 دقیقه ۸: امر خداوند در شعر پروین اعتصامی (مادر موسی چو موسی را به نیل–در فکند از گفته رب جلیل)
🔹 دقیقه ۱۱: غم، ظهور رقیق شده جهنم درون
🔹 دقیقه ۱۶: سببهای مافوق
🔹 دقیقه ۲۱: داستان هایی از شعور موجودات و تحت امر بودن آنها
🔹 دقیقه ۲۶: اکسیر عشق
🔹 دقیقه ۳۱: نِی ، مظهر انسان در فراق مانده
🔹 دقیقه ۳۳: فراق و وصال مولانا و شمس
🔹 دقیقه ۴۰: انواع صبر در حکایت شبلی
🔹 دقیقه ۴۳: طبیعت مریخی عشق
🔹 دقیقه ۵۲: جستجوی عشق در داستانهای ماهی سیاه کوچولو، و پیرزن و عمونوروز
🔹 دقیقه ۵۵: حافظ، سلطان فراق
🔹 دقیقه ۶۰: سرّ نماندن معشوق در کنار عاشق
🆔 @moravej_tohid
کلبه عُشاق
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک قسمت ششم #شعر_و_شرح ادامه داستان👇👇👇 #مثنوی خلاصه شاه وقتی طبیب الهی را
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
قسمت هفتم
#داستانهای_زیبای_مثنوی
وقتی طبیب آگاه میشود که درد کنیز از دل است و دلِ اوست که عاشق شده، پس ابتدا باید بداند که متعلّقِ عشق کیست و او بر که عاشق شده است و معشوق کیست.
چون حکیم ازین سخن آگاه شد/
وز درون،همداستان شاه شد/
گفت ای شَه،خلوتی کن خانه را/
دور کن هم خویش و هم بیگانه را/
کس ندارد گوش در دهلیزها/
تا بپرسم زین کنیزک چیزها/
خانه خالی کرد شاه و شد بُرون/
تا بپرسد از کنیزک او فسون/
خانه خالی ماند و یک دیّار نه/
جز طبیب و جز همان بیمار نه/
#شرح
طببب چونکه از درد کنیزک آگاه شود از شاه میخواهد که خانه را خالی کند و خودش هم بیرون رود و مواظب باشد که کسی گوش بر روزنی نداشته باشد
نرم نرمک گفت شهر تو کجاست؟/
که علاجِ اهلِ هر شهری جداست/
واندر آن شهر از قرابت کیستت؟/
خویشی و پیوستگی با چیستت؟/
دست بر نبضش نهاد و یَک به یَک/
باز می پرسید از جور فلک/
زان کنیزک بر طریق داستان/
باز می پرسید حال دوستان/
#شرح
طبیب نبض مریض را در دست گرفت و از او شروع به سوال کرد.
ابتدا از شهرش سوال کرد و از آشنایان و دوستانش در آن شهر، ولی در نبض تغییری حاصل نشد.
پرسید پس از اینکه از شهرخود خارج شدی به کدامین شهر رفتی و در آن شهر دوستان و آشنایانت چه کسانی بودند؟
کنیزک همه را گفت و باز تغییری حاصل نشد😔
با حکیم او رازها میگفت فاش/
از مقام و خواجگان و شهر تاش/
سوی قصّه گفتنش می داشت گوش/
سوی نبض و جَستنش می داشت هوش/
تا که نبض از نام کی گردد جهان/
او بوَد مقصود جانش در جهان/
دوستان و شهرِ او را برشمرد/
بعد از آن شهری دگر را نام برد/
گفت چون بیرون شدی از شهر خویش/
در کدامین شهر بودستی تو بیش/
نام شهری گفت و زان هم در گذشت/
رنگِ روی و نبض او دیگر نگشت/
خلاصه
شهر شهر و خانه خانه قصّه کرد/
نه رگش جنبید و نه رُخ گشت زرد/
#شرح
همینطور طبیب شهرهایی را که کنیز در آنها بوده بر می شمرد و نام آشنایانش را میگفت و تغییری در نبضش پیدا نمیشد.
《تا که نبض از نام کی گردد جَهان》یعنی با بردن نام چه کسی نبضِ کنیز جهش (جهان) پیدا میکند !
تا اینکه طبیب از شهر سمرقند پرسید. ناگاه نبض کنیز جَهیدن گرفت و آه سردی از دل برکشید و اشک از چشمش روان شد. و گفت: بازرگانی که صاحب من بود مرا به سمرقند آورد و در آنجا خواجه ی زرگری مرا خرید.😞
نبض او بر حال خود بُد بی گزند/
تا بپرسد از سمرقند چو قند/
آه سردی برکشید آن ماه روی/
آب از چشمش روان شد همچو جوی/
گفت بازرگانم آنجا آورید/
خواجه ی زرگر در آن شهرم خرید/
نبض جَست و روی، سرخ و زرد شد/
کز سمرقندیّ زرگر فرد شد/
چون ز رنجور، آن حکیم این راز یافت/
اصل آن درد و بلا را باز یافت/
#شرح
طبیب دانست که کنیز عاشق آن زرگر است و اکنون چون از آن زرگر دور افتاده چنین زار و بیچاره شده است.
پس طبیب خانه ی زرگر را از کنیز پرسید و کنیز گفت خانه ی او در کوی غاتفر و در سر پل است.😏
گفت کوی او کدامست در گذر؟
او سر پل گفت و کوی غاتفر
گفت آنگه آن حکیم با صواب/
آن کنیزک را که رَستی از عذاب/
گفت دانستم که رنجت چیست زود/
در خَلاصت سِحرها خواهم نمود/
هان و هان این راز با کس مگو/
گرچه از تو شَه کند بس جُست و جو/
#شرح
طبیب به کنیزک گفت دردت را متوجه شدم و شاد باش که درمانش میکنم .امّا (هان) حواست باشه که این راز را به هیچ کسی نگویی.
#کتاب_حکمت_پهلوانی
علّامه شیخ حمیدرضامروجی سبزواری
ادامه دارد انشالله..
کلبه عُشاق
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک قسمت هفتم #داستانهای_زیبای_مثنوی وقتی طبیب آگاه میشود که درد کنیز از دل
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
قسمت هشتم
#داستانهای_زیبای_مثنوی
ادامه داستان مثنوی👇👇👇
طبیب به نزد شاه رفت و شمّه ای از آنچه دریافته بود بیان کرد.
شاه پرسید چاره چیست؟ طبیب گفت: چاره آنست که فرمان دهی زرگر را بدینجا آورند. به او سیم و زر بسیار بده تا حاضر شود دل از خان و مان برگیرد.🤔 👇👇👇
آن حکیم مهربان چون راز یافت/
صورت رنج کنیزک باز یافت/
بعداز آن برخاست و عزم شاه کرد/
شاه را زان شمّه ای آگاه کرد/
شاه گفت اکنون بگو تدبیر چیست؟/
در چنین غم موجب تاخیر چیست؟/
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور/
با زر و خلعت بده او را غرور/
چون ببیند سیم و زر آن بینوا/
بهر زر گردد ز خان و مان جدا/
#شرح
شاه افرادی را به سمرقند نزد زرگر فرستاد و فرستادگان شاه به او گفتند که شاه میخواهد مقداری اشیاء طلایی بسازد.
چون تو در این کار استاد هستی میخواهد که تو به پیش شاه بیایی و در نزد او بمانی و ظرفهای طلایی و زر و زیور بسازی.🤥
👇👇👇
چون که سلطان از حکیم آن را شنید/
پندِ او را از دل و از جان گُزید/
پس فرستاد آن طرف یک دو رسول/
حاذقان و کافیان بس عدول/
تا سمرقند آمدند آن دو امیر/
پیش آن زرگر ز شاهنشه بشیر/
نَک فلان شه از برای زرگری/
اختیارت کرد زیرا مهتری/
اینک این خلعت بگیر و زر و سیم/
چون بیایی خاص باشی و ندیم/
مرد مال و خلعتِ بسیار دید/
غرّه شد از شهر و فرزندان بُرید/
اندر آمد شادمان در راه مرد/
بی خبر کان شاه قصد جانش کرد/
اسپ تازی برنشست و شاد تاخت/
خونبهای خویش را خلعت شناخت/
#شرح 👇
شاه خزانه را بدو تسلیم کرد و گفت می خواهم که برایم طوق و خلخال و دستبند و کمربند طلا و ظروف بسازی.
زرگر هم طلاها را گرفت و مشغول کار شد.(سِوار: دستواره، دستبند، النگو)👇👇👇
شاه دید او را و بس تکریم کرد/
مخزن زر را بدو تسلیم کرد/
پس بفرمودش که بر سازد ز زر/
از سِوار و طوق و خلخال و کمر/
زر گرفت آن مرد و شد مشغول کار/
بیخبر زین حالت و این کارزار/
در اینجا بود که حکیم بفرمود که ای شاه! این کنیز را برای مدتی به این زرگر بده تا با هم باشند و کنیز از وصالِ معشوقش دوباره بحالت اول برگردد و سلامتیش را بدست آورد.
شاه هم کنیز را به زرگر بخشید😳👇👇👇
پس حکیمش گفت ای سلطان مِه/
آن کنیزک را بدین خواجه بده/
تا کنیزک در وصالش خوش شود/
آب وصلش دفع این آتش شود/
شه بدو بخشید آن مه روی را/
جفت کرد آن هر دو صحبت جوی را/
مدت شش ماه می راندند کام/
تا به صحّت آمد آن دختر تمام/
بعداز اینکه کنیزک سلامتیش را بدست آورد، سپس حکیم شربتی بساخت و آن را بتدریج به زرگر می خوراند و زرگر در اثر این شربت روز به روز ضعیف و رخ زرد می شد و در نزد کنیز می گداخت.🙈
چون زرگر به آن وضع فلاکت بار افتاد و زشت و ضعیف و زردرو گردید، کم کم دل کنیز بر او سرد شد و مهرش از زرگر برداشته شد تا اینکه عشقِ زرگر از قلبِ کنیز بیرون رفت و کنیز به حال اول درآمده و یکسره بسوی شاه برگشت😊🌷👇👇👇
بعد از آن از بهر او شربت بساخت/
تا بخورد و پیش دختر می گداخت/
چونکه زشت و ناخوش و رُخ زرد شد/
اندک اندک در دل او سرد شد/
تا که آخر رفت زرگر زیر خاک/
آن کنیزک شد ز درد و رنج پاک/
زانکه عشق مردگان پاینده نیست/
چونکه مُرده سوی ما آینده نیست/
عشقهایی کز پی رنگی بود/
عشق نبود عاقبت ننگی بود/
🙏🙏🙏
بله ماجرای عشق کنیز به زرگر تمام شد و مهر او از قلبش بیرون رفت.
اما سخن در این است که چرا چنین شد؟ چرا چنان عشق سوزانی چنین آسان از قلب او خارج شد؟🤔😐
عشق کنیز به آن جهتی از وجود زرگر، تعلّق گرفته بود که متغیّر بود و زوال می یافت.
عشق کنیز به جمال و زیباییِ ظاهریِ زرگر تعلّق گرفته بود و معلوم است که این جمال ظاهری رو به قوت نیست بلکه بتدریج و در اثر مرور زمان، قوت به ضعف و زیبایی به زشتی می گراید، و یا یک باره در اثر حادثه ای این اتفاق می افتد.😓😥
اینها در واقع عشقهای حیوانی هستند. زیرا عشق سه جور است یا حیوانی است، یا مجازی و یا حقیقی است. عشقهای حیوانی را عشقهای خیالی هم می گوییم.
#کتاب_حکمت_پهلوانی
علّامه شیخ حمیدرضامروجی سبزواری
ادامه دارد انشالله..