⚜️شور احساسی سیدالشهدا(ع) ⚜️
✔️بند اول
راه حرمت کی وا میشه نفسم بند اومد
این نوکر تو داره تنها میشه نفسم بند اومد
من سوی شمام اهل کربلا بسه دوری اقا
اینجا غریبم خونمه کربلا کربلا کربلا
چند ماهه ندیدمت بشنو التماس من
شاید که دل تو هم تنگه آقا واسه من
مُهر کربلا تونو، تو بغل میگیرمو
یک بارم بیا آقا تو بغل بگیر منو
(یا ابا عبدالله جز تو کسی رو ندارم ای آقا)
✔️بند دوم
حتی اگه کل جنت یا که رضوان حق
یا کل گناهام بخشش یا که عفو مطلق
چیزی نمیخوام یک خواهش دارم از تو اقا
یک لحظه فقط دیدن کربلا کربلا کربلا
کل کهکشان حق یک گوشه ی مرقدت
میشه با مادرم بیام رو به روی گنبدت
یک سلام با هم بدیم تو بهشت عالمین
تو گوشه ی شیش گوشت السلام علی الحسین
(یا ابا عبدالله جز تو کسی رو ندارم ای آقا)
✔️بند سوم
شاید که دیگه عمر من نده کفاف اقا
تا یک بار دیگه بیام حرمت ثارالله
آقا اگه مُردم بیا تورو جون زهرا
توی شب اول قبر یا اباعبدالله
به اشکای مادرت توی شیب قتلگاه
سر منو بغل بگیر وقت احتضار و آه
اگه بهشتی ام یه کار کن واسه ی نوکرت
بیا هرجوری که شده منو ببر پیش خودت
(یا ابا عبدالله جز تو کسی رو ندارم ای آقا)
✍🏻 یــاســر سـیـونـدی
#شور_احساسی
#سیدالشهدا ع
#اجرا_نشده
#یاسر_سیوندی_غلام_زهرا_کرمان
#باب_القبل
Voice 062_sd.m4a
3.46M
🔶️ نعلبندی در اصفهان زندگی میکرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به #کربلا؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از یزد رفیق راه شد.
🤒 رفیق بین راه مریض شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب #سیدالشهدا را بدهم؟
ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش.
🕌 وصیت کرد مرکب من و همهی اموالی که با من است مال تو، جنازهی مرا به کربلا برسان.
⚰ مرد یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر زمین، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، اشک جاری شد. رو به قبر سید الشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر جنازه را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم.
👈 در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه آب زلال جوشید، خود اینها جنازهی این یزدی را غسل دادند، کفن کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه نماز خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در وادی ایمن کربلا دفن کن.
‼️ جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز قافله رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حرفها را چرا میزنی؟ لب فرو بست.
🌃 شبی با اهل و عیالش در خانه نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: ولی عصر #صاحب_الزمان تو را میخواهد.
❇️ همراه او رفت؛ دید قبلهی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای منبر نشستند......
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
Voice 062_sd.m4a
3.46M
🔶️ نعلبندی در اصفهان زندگی میکرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به #کربلا؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از یزد رفیق راه شد.
🤒 رفیق بین راه مریض شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب #سیدالشهدا را بدهم؟
ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش.
🕌 وصیت کرد مرکب من و همهی اموالی که با من است مال تو، جنازهی مرا به کربلا برسان.
⚰ مرد یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر زمین، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، اشک جاری شد. رو به قبر سید الشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر جنازه را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم.
👈 در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه آب زلال جوشید، خود اینها جنازهی این یزدی را غسل دادند، کفن کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه نماز خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در وادی ایمن کربلا دفن کن.
‼️ جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز قافله رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حرفها را چرا میزنی؟ لب فرو بست.
🌃 شبی با اهل و عیالش در خانه نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: ولی عصر #صاحب_الزمان تو را میخواهد.
❇️ همراه او رفت؛ دید قبلهی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای منبر نشستند......
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
سرود ویژه میلاد با سعادت
#سیدالشهدا
#ابالفضل
#امام_سجاد
دارن از تو آسمون میان
رو زمین بازم ملائکه
رو لب تموم شیعه ها
دم حلت بفنائکه
رسیدی غصه از دلها به در شد
امیرالمومنین بازم پدر شد
دوباره زهرا صاحب پسر شد
حسین جان
امیری/رسیدی تا دست ما رو بگیری
امیری/تو هفت آسمون آقا بی نظیری
امیری/تو شور دلها و خیر کثیری
حسین جانم( حسین جانم ۳)
.........
کشتی نجات ما رسید
دیگه غصه رو رها کنید
غم اگه اومد سراغتون
رو به شهر کربلا کنید
همونکه حالم بی عشقش وخیمه
حسینه اونکه تو قلبم مقیمه
قدیم الاحسانه از بس کریمه
حسین جان
گداتم/آقا عمری محتاج نیم نگاتم
گداتم/میدونی دلتنگ کرب و بلاتم
گداتم/من از کوچیکیم آقا مبتلاتم
حسین جانم( حسین جانم ۳)
.........
به کسی که رو نمیزنم
گره وقتی که تو کارمه
به ابالفضل میبرم پناه
چون ابالفضله که یارمه
اباالفضله آقای مه جبینه
ابالفضله اونکه شور آفرینه
ابالفضله شیر ام البنینه
ابالفضل
خدایی/وزیر شاهنشاه کربلایی
خدایی/حرم این روزا داره چه هوایی
خدایی/چقد داری دورت آقا فدایی
ابوفاضل(ابوفاضل ۳)
بند چهارم
#امام_سجاد
اونکه خونه ی محبتش
تو مدینه این حوالیه
اون همونه که پا منبرش
ابوحمزه ی ثمالیه
همونکه به پاش می افته عبادت
همونکه خطبه هاش کرده قیامت
یه گوشه نگاش میکنه شفاعت
آقاجان
صحیفه ش/ تداعی میکنه یاد خدارو
نگاهش/ میشه تسکین قلب بیقرارو
یه عمره / که سوز دعاش می بره دلارو.
#سرود
#ولادت
#سیدالشهدا علیه السلام
شاعر #احسان_تبریزیان
═══✼🍃🌹🍃✼═══
شب شب شیدا شدنه / شب رسوا شدنه
شب عروج عاشقا / شب دریا شدنه 2
تو جشن مهتاب اومدن، همه ی ستاره ها
اذون عاشقی میگن، از همه مناره ها
نسیم سیب سرخ عشق، باز خبر میاره ها
کنج غمو رها کن دلو بزن به دریا
بغض سکوتو بشکن زمزمه کن با دنیا:
ارباب ارباب ولادتت مبارک 4
═══✼🍃🌹🍃✼═══
لبالب از باده شده / همه ی پیاله ها
امضا میشه با خط نور / همه ی حواله ها 2
قصه عاشقیمونو، بیا از سر بگیریم
از دست ساقی ازل، بیا ساغر بگیریم
با هم از این حسینیه، تا حرم پر بگیریم
باید بریم ببوسیم پاهای زائراشو
تبریک بگیم به آقا میلاد با صفاشو
ارباب ارباب ولادتت مبارک 4
═══✼🍃🌹🍃✼═══
یخ زمین وا شده با / گرمی خورشید عشق
فرشته ها نوید میدن / نوید امید عشق 2
از قلب دریای خدا، دُر نایاب اومده
شب زده ها سحر شده، پاشید آفتاب اومده
آی عاشقا خبر خبر، امشب ارباب اومده
امشب شب امیدِ دلای نا امیده
میگن ملائک امشب عشق خدا رسیده
ارباب ارباب ولادتت مبارک 4
═══✼🍃🌹🍃✼═══
#مناجات با #سیدالشهدا علیه السلام
کاش می شد جان سپارم من به پای روضه ها
هست دارویم در این دار شفای روضه ها
لحظه لحظه عمر خود را وقف تو کردم حسین
آدمم... کرده همین حال هوای روضه ها
پشت هر موی سپیدم روضه ای خوابیده است
پیر گردیدم یقین ... از ماجرای روضه ها
حال روزم را بهم می ریزد آخر مقتلت..
آرزو دارم... شوم آخر فدای روضه ها
می نهم پای خودم را بر سر بال ملک
تا که وارد می شوم خیلی مودب در سرای
روضه ها
بهتر از باغ بهشت ست این محافل، این مکان
نیّتِ اهل بکا ...دولت سرای روضه ها
مادری دارد ...حضور از ابتدا تا انتها
فاطمه بخشیده رونق بر صفای روضه ها
#محسن_راحت_حق
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam