baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_سید_علی_زنجانی #شهید_مدافع_حرم_سید_علی_زنجانی از ویژگی های بارز
✨
#روز_شمار_دفاع_از_حرم
🕊
#شهید_احمد_مشلب
#شهید_مدافع_حرم_احمد_مشلب
#حزب_الله
قسمتی ازوصیت شهید مشلب به مادرش:
آیا می توان لحظه ای بهتر از شهادت به دست آورد، ای نور چشمانم ، ای مهربان. ای اوّلین کلمه ای که از زبانم خارج شد. ای اوّلین آموزگار مکتب شهادت، ای کسی که در زمین با دستانش تکان خوردم. ای کسی که مرا بزرگ کرد تا مردی از مردان صاحب الزمان باشم. گرم ترین سلام ها به تو ای زن صبور. ای کسی که بیشتر از من پرسیدی از راه شهادت و در این راه کربلایی تأکید داری . تمسّک جوی به قرآن و اهل بیت. مرا در دعایت فرا موش نکن که دعای تو مستجاب می شود و امید دارم که تو را در مقابل حضرت فاطمه سلام الله علیها سرور زنان جهان رو سفید کنم.
#صلوات 🌷
#مدافعان_حرم
#قاسم_بن_الحسن
#شهدای_مدافع_حرم
@baghdad0120
فرازی از وصیتنامه شهید حاج امینی : « از شما خواهش میکنم و میخواهم همیشه چند موضوع را مد نظر داشته باشید: هرگز دروغ نگویید، زود قضاوت نکنید، گذشت و ایثار داشته باشید، خوشرو و خوشبرخورد باشید و اینکه جبههها را پر نگه دارید. خدایا ما را ببخش و بیامرز! خدایا عاقبت به خیرمان بگردان. خدایا ما را آنی به خودمان وا مگذار. خدایا معرفت شناخت به ما عطا کن. خدایا امام عزیز و بزرگوارمان را حفظ بفرما. آمین یا رب العالمین»
#شهید_امیر_حاج_امینی
#شهدای_دفاع_مقدس
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
📡✨
#جنگ_تبیین
👈جنگی که میبینیم
و اما
جنگی که نمی بینیم!
ـــــــــــــــــــــ
#جنگ #چ۴۳
#جنگ_روانی_دشمن#جنگ_نرم
#سواد_رسانه_ای#قدرت_رسانه
#سواد_رسانه#اوکراین#یمن#ایران#عراق#فلسطین#افغانستان #روسیه
ــــــــــــــــــــــــــــ
#روشنگری_در_حد_توان
#قاسم_بن_الحسن
t.me/Baghdaad0120
✨
#شهیدانه 🕊
هزآرقصہنوشتیمبرصحیفہ؎دل
هنوز،عشقتوعنوآنسرمقآلہ؎مآست(:💛!
#قاسم_بن_الحسن
t.me/Baghdaad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدانستم!
يک روز از دنیا خسته میشوید،
میروید...
من میمانم و يک عمر
دلتنگی...
#به_یاد_فرمانده
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم #
🍃همراهان بزرگوار
✨سلام علیکم✨
هرشب با رمان های
عاشقانه های شهدایی🌷
در خدمتتون هستیم
#قسمت_بیست_وپنجم
داستان( #مجـیـــر )
🍃✨
💎بسم الله الرحمن الرحیم💎
📝 #قسمت_بیست_وپنجم
#مجـیـــر
از اثر کورتن ها ورم کرده بود.
اما دو سه هفته که رادیو تراپی شد آن قدر سبک شده بود که می توانستم تنهایی بلندش کنم.
حاضر نبودم ثانیه ای از کنارش تکان بخورم.
می خواستم از همه ی فرصت ها استفاده کنم.
دورش بگردم.
می ترسیدم؛ از فردا که نباشد و غصه بخورم چرا لیوان آب را زودتر به دستش ندادم.
از نگاهش نفهمیدم درد دارد.
هر چه سختی بود با یک نگاهش
می رفت.
همین که جلوی همه بر می گشت
می گفت:« یک موی فرشته را نمی دهم به دنیا. تا آخرعمر نوکرش هستم.»
خستگی هام را می برد.
دیدم محکم پشتم ایستاده.
هیچ وقت با منوچهر بودن برایم عادت نشد.
گاهی یادمان می رفت چه شرایطی داریم،
بدترین روزها را باهم خوش بودیم.
از خنده و شوخی اتاق را می گذاشتیم روی سرمان.
یک جوک گفتم از همان سفارشی ها که روزی سه بار برایش می گفتم.
منوچهر مثلا اخم هایش را کرد توی هم و جلوی خنده اش را گرفت.
منم گفتم: این جور وقت ها چه قدر قیافه ات کریه می شود.
و منوچهر پقی خندید.
«خانم من چرا گیر می دهی به مردم؟ خوب نیست این حرف ها.»
بارها شنیده بودم.
برای این که نشان دهم درس های اخلاقش را خوب یاد گرفته ام.
گفتم: یک آدم خوب.....
اما نتوانستم ادامه بدهم. به نظرم بی مزه می شد.
گفتم: تو که مال هیچ کجا نیستی.
حتی نمی توانی ادعا کنی یک مدق خالص هستی.
از خون همه ی ولایت ها بهت زده اند.
و منوچهر گفت:
«عوضش یک ایرانی خالصم.»....🇮🇷
به همه چیز دقیق بود.
حتی توی شوخی کردن.
به چیزهایی توجه می کرد و حساس بود که تعجب می کردم.
گردش که می خواستیم برویم اولین چیزی که برمی داشت کیسه ی زباله بود؛
مبادا جایی که می رویم سطل نباشد
یا چیزی که می خوریم آشغالش آب داشته باشد.
همه چیزش قدر و اندازه داشت.
حتی حرف زدنش.
اما من پرحرفی می کردم.
می ترسیدم در سکوت به چیزی فکر کند که من وحشت داشتم.
نمی گذاشتم وصیت نامه بنویسد.
می گفتم:تو با زندگی و رفتارت وصیت هایت را کرده ای،
از مال دنیا هم که چیزی نداری.
به همه چیز متوسل می شدم که فکر رفتن را از سرش دور کنم.
همان روزها بود که از تلویزیون آمدند خانه مان.
از منوچهر خواستند خاطراتش را بگوید که یک برنامه بسازند.
منوچهر هم گفت.
دو سه ماه خبری از پخش برنامه نشد. می گفتند: کارمان تمام نشده.
یک شب منوچهر صدام زد.
تلویزیون برنامه ای را از شهید مدنی نشان می داد.
از بیمارستان تا شهادت و بعد تشییعش را نشان داد.
او هم جانباز شیمیای بود.
منوچهر گفت:« حالا فهمیدم، منتظرند کار من تمام شود.»😭
چشم هایش پر اشک شد.
دستش را آورد بالا، با تاکید رو به من گفت:
«اگر این بار زنگ زدند، بگو بدترین چیز این است که آدم منتظر مرگ کسی باشد تا ازش سوژه درست کند.
هیچ وقت بخشیدنی نیست.»....😭
🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات
⏪ادامه دارد.....
☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف
💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠
@Baghdad0120
#یاران_گمنام_شهید_سلیمانی
#رمان_خوب_ایرانی
#رمان_خواندنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستمو بگیر
نذار ازت جدا بشم
که جانمی
فقط
نه صاحب منی
که صاحب الزمانمی
توووو...
صدای هر نمازمی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨
#کلام_شهید
«من بهخاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه مینمایم و میروم تا انتقام سیلی حضرت زهرا(س) را بگیرم».
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "#کشته_سازی"، سناریوی تکراری غرب و "مافیا"ی آمریکا، در بحرانهایی که خودش بهوجود میآورد. از ایجاد آشوب و #اغتشاش فتنهگران سال ۸۸ در ایران، تا ایجاد آشوب در عراق و در سوریه و ایجاد داعش جنایتکار و حالا هم در #اوکراین ...!!!
🔺یه عده جنازهٔ جعلی رو خوابوندن جلوی دوربین، که مثلاً اینها کشتههای غیرنظامی اوکراینی توسط نیروهای روسیه هستند.
‼️ اما.... در این بین، گویا حوصلهٔ یکی از جنازهها سر میره...😂🤣
#طنز
#جالب
#خنده
#سوتی
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
تازه می خواست دلش سرخوش مبعث باشد
خبر آمد که حسین بن علی را ز مدینه راندند
۲۸رجب
سالروز حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه
#یاحسین 🚩
#روز_شمار_تاریخ
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_علی_یوسف_عطیه #شهید_مدافع_حرم_علی_یوسف_عطیه #حزب_الله #صلوات 🌷
✨
#روز_شمار_دفاع_از_حرم
🕊
#شهید_محمد_صاحبکرم اردکانی
#شهید_مدافع_حرم_علی_محمد_صاحبکرم_اردکانی
هنگامی که شهید صاحب کرم تصمیم به رفتن گرفت، موقع خروج، همسرش از او پرسید مردم دلیل رفتنت را پرسیدند، به آنها چه بگویم و شهید گفت: بگو با خواست خودش رفت و خود را فدای اهل بیت (ع) و دینش کرد.
#صلوات 🌷
#مدافعان_حرم
#قاسم_بن_الحسن
#شهدای_مدافع_حرم
@baghdad0120
✨
#شهیدانه🕊
بگذار تا ببینمش اکنون که مۍرود
اۍ اشک!
از چه راه تماشا گرفتهای؟
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم #
🍃همراهان بزرگوار
✨سلام علیکم✨
هرشب با رمان های
عاشقانه های شهدایی🌷
در خدمتتون هستیم
#قسمت_بیست_وششم
داستان( #مجـیـــر )
🍃✨
💎بسم الله الرحمن الرحیم💎
📝 #قسمت_بیست_وششم
#مجـیـــر
من هم نمی توانستم ببخشم.
هر چیزی که منوچهر را می آزرد، من را بیش تر آزار می داد.
انگار همه غریبه شده بودند.
چقدر بهش گفتم گله کند و حرف هایش را جلوی دوربین بگوید؛
هیچ نگفت.
اما من توقع داشتم.
توقع داشتم روز جانباز از بنیاد یکی زنگ بزند و بگوید یادشان هست.
چه قدر منتظر ماندم.
همه جا را جارو کشیده بودم.
پله ها را شسته و دستمال کشیده بودم.
میوه ها را آماده چیده بودم و چشم به راه تا شب ماندم.
فقط به خاطر منوچهر که فکر نکند فراموش شده.
نمی خواستم بشنوم
«کاش ماهم رفته بودیم.»
نمی خواستم منوچهر غم این را داشته باشد که کاری از دستش برنمی آید؛
که زیادی است.
نمی خواستم بشنوم
« ما را بیندازند توی دریاچه نمک، نمک شویم، اقلا به یک دردی بخوریم.»
همه ی ناراحتیش می شد یک حلقه اشک توی چشمش و سکوت می کرد.
اما من وظیفه خودم می دانستم
که حرف بزنم،
اعتراض کنم.......
ما دوسال در خانه های سازمانی حکیمیه زندگی می کردیم.
از طرف نیروی زمینی یک طبقه بهمان دادند.
ماشین را فروختیم، یک وام از بنیاد گرفتیم و آن جا را خریدیم.
دور و برمان پر از تپه و بیابان بود.
هوای تمیزی داشت.
منوچهر کمتر از اکسیژن استفاده می کرد.
بعد از ظهرها با هم می رفتیم توی تپه ها پیاده روی.
یک گاز سفری و یک اجاق کوچک و ماهی تابه ای که به اندازه ی دوتا نیم رودرست کرده جا داشت خریدیم.
با یک کتری و قوری کوچک و یک قمقمه.
دوتایی می رفتیم پارک قیطریه.
برای علی و هدی دوچرخه خریده بود.
پشت دوچرخه هدی را می گرفت و آهسته می برد و هدی پا می زد تا دوچرخه سواری یاد گرفت.
حکیمیه از شهر و بیمارستان دور بود؛
اگر حالش بد می شد، می ماندیم چه کار کنیم.
زمستان سردی داشت.
آن قدر که گازوئیل یخ می زد.
سختمان بود. پدرم خانه ای داشت که روبه راهش کردیم و آمدیم یک طبقه اش را نشستیم.
فریبا و جمشید طبقه ی دوم و ما طبقه ی سوم آن خانه.
منوچهر دوست داشت به پشت بام نزدیک باشد.
زیاد می رفت آن بالا.....
🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات
⏪ادامه دارد.....
☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف
💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠
@Baghdad0120
#یاران_گمنام_شهید_سلیمانی
#رمان_خواندنی