eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
هر سال ده شب داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که (ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند... تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد.. 🆔 Eitaa.com/baghdad0120 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چ42: ✨ گاهی اوقات تاثیرش از موندن بیشتره توی دور و بر حاجی شلوغ بود. با همه رو بوسی و می‌کرد. نگران شدم! قبل اینکه برسیم پای ، همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم. دستش را فشار دادم و گفتم: « ! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت: «این خیلی هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمی‌ترسیدی!» حق به جانب گرفتم و گفتم: «حاجی من نگفتم از شهادت می‌ترسم!» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید هستید. شما الان بچه‌های عراق و.. هستید» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره» 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌@baghdad0120
گاهی اوقات تاثیرش از موندن بیشتره توی دور و بر حاجی شلوغ بود. با همه رو بوسی و می‌کرد. نگران شدم! قبل اینکه برسیم پای ، همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم. دستش را فشار دادم و گفتم: « ! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت: «این خیلی هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمی‌ترسیدی!» حق به جانب گرفتم و گفتم: «حاجی من نگفتم از شهادت می‌ترسم!» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید هستید. شما الان بچه‌های عراق و.. هستید» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره» 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌@baghdad0120
✨🇮🇷 _حاج قاسم خاکی بود | در منزل شهید حاج پسر کوچکتر ‌ این خاطره را برایم تعریف کرد: ایشون گفتند، سالهای قبل یکبار ایشان میخواستند بروند، من هم از ایشان خواستم همراهشان بروم، گویا به یک مراسم دعوت بودند ، گفت روی میز پذیرایی ،جلوی ایشان ظرف و پذیرایی ویژه تری نسبت به بقیه گذاشته بودند، که از این کار ناراحت شده بود و از صندلی آن میز بلند شده بود. _راوی فرزند شیخ شعاعی eitaa.com/Baghdad0120