eitaa logo
بحر در کوزه
136 دنبال‌کننده
342 عکس
58 ویدیو
4 فایل
گــر بریزی بحــر را در کوزه‌ای چند گنجد قسمت یک روزه‌ای گاه‌نوشت‌هایی دربارۀ دین، رسانه، تربیت رسانه‌ای، روانشناسی، سبک‌زندگی و ادبیات.. پنجره‌ای رو به دغدغه‌های ذهنی من! ارتباط با من👇 @allikhosravi
مشاهده در ایتا
دانلود
دکتر علی خسروی حریم امام ش 526.pdf
653.2K
علی‌خسروی حریم امام ش 526.pdf . هنر شناخت مردم: سلسله مراتب تیپ! گفت‌وگو با هفته‌نامه «حریم امام»، متعلق به موسسۀ حفظ و نشر آثار حضرت امام خمینی (ره) شماره ۵۲۶، دی ماه ۱۴۰۱ ╭─── │🆔 ➺ @bahr_dar_koze ╰──────────
. انقلاب بَر اَندازنده! یک «انقلاب براندازنده» محتاج سه فاکتور توأمان است: ۱- «خمینی» به‌‌ عنوان هوشمندترین شخصیت معاصر. ۲- «اُمت خمینی». ۳-«پلتفرم مبارزه». در فقد «رهبری کاریزما» و «نبود جماعتی پا به رکاب» و «نداشتن نقشه راه»، انقلابی که وکیل و رهبرش شیربرنجی مثل رضا منگل و موکلین لمپنی چون علی‌کریمی و حمید فرخ‌نژاد و اِبی و داریوش بنگی و شهناز تهرانی و پرستو صالحی و برزو ارجمند و .. باشد، چنین برانداختن به دست انداختن می‌ماند. چنین حرکتی «انقلاب» که هیچ، ابتذال هم نه، خود خود افتضاح است. چوپانی لشکر گربه‌ها که تا قیامت هم نمی‌تواند به مقصد برسد. لشکر «یوگی» و دوستان در کشتی اپوزیسیون! انصافا «رضا»ئی آنچنان را رذائلی این چنین شایسته است! به قول مولوی: گو بدو چندان که افزون می‌دوی از مـراد دل جـداتـر می‌شـوی ... پی‌نوشت: «وکیل» براندازان نشسته بر خرابات و زده است بر طبل بی‌عاری! ✍️ | 👇 ╭─── │ ➺ @bahr_dar_koze ╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقت لقمان است .. (به بهانۀ لیلة‌‌الرغائب، شب رغبت و اشتیاق) خداوند نه رازی است عقل‌ستيز؛ كه نازنينی است عشق‌پسند، و این عشق و ناز در سفرۀ نیایش‌های شبانه و ادعیه‌های صعود دهنده، چیده شده‌‌اند. همان‌ها که پیش از آنكه ابزار زندگی باشند، ابزار بندگی‌اند و بيش از آنكه خواهش تن را ادا كنند، حاجت دل را روا می‌دارند و برتر از آنكه سفرۀ نان را فراخی بخشند، گوهر جان را فربهی می‌دهند. «دعاهایی» كه از پیشوایان پاکیزۀ دين، خصوصاً صحیفۀ سجادیه رسيده‌ است، از طرفی آدمی را می‌شكند و می‌كُشد؛ و از طرف ديگر او را بَرمی‌كِشد. آنها فقط صحنۀ «خواندن» خداوند نيستند، كه عرصۀ «شناختن» او هم هستند. در اين مكالمه و مخاطبه است كه هم انس حاصل می‌شود و هم شناخت. هم پالايش روح می‌شود و هم تقويت ايمان. هم دل خرسند می‌گردد و هم خِرد. بی‌شک كسالت و عدم رغبت به «دعا» و «نماز» و عشق و ناز و در یک کلمه محرومیت از آستان جانان، جز در اثر تيرگی دل و گناه آدمی نیست. مولوی در مثنوی، وقتی چشمۀ جوشان ذوقش فروكش می‌كند، می‌گويد: « گويا كاری كرده‌ام كه نبايد می‌كردم؛ لقمه‌ای‌ خورده‌ام كه نبايد می‌خوردم؛ و برای لقمه‌ای، حكمت لقمانی گرو برداشته شده است: بهـر لقمه گشتـه لقمـانی گِــرو وقت لقمان است ای لقمه برو گناه، هم نافرمانی است و هم بی‌وفائی و جفاكاری؛ از يک وجه صدمه زدن به خويشتن و خراشيدن روی روح و در ديگر وجه، مستحق عذاب است. گناه، بيگانه‌ای است كه در ضمير الهی ما وارد شده و ما با «توبه»، اين بيگانه را كه جهاز آسمانی ما را به هم ریخته از خود دور می‌كنيم. آدمی است و برق عصیان و امکان خطا، آدمی است و وحشت زندگی در دنیا، آدمی است و تَنَبُّه‌های موقتی و اوقات خوش [چون همین شب لیلة الرغائب] که بايد غنيمت شمرد و در خلوتگه خاص بنشیند و غم دنیا فرو گذارد و کفگیر پالایش به ته دیگ وجود خود بزند که به قول خواجه: جائی كه برق عصيان، بر آدم صفی زد ما را چگـونه زيبـد، دعـوی بی‌گناهی؟! پس رفیق، امشب را غنیمت شمار لحظه، و بنشین با کوبۀ دعا، بر در آن معشوق محتشم بکوب که .. گفت پيغمبر كه چون كوبی دری عاقبـت زآن در بـرون آيـد سـری ✍️ | 👇 ╭─── │ ➺ @bahr_dar_koze ╰──────────
نیمه شب شد .. دل من بی‌تب و تاب است هنوز یاد آن شب که دلش را به دلم داد و سفر کرد بخیر! ✍️ | 👇 ╭─── │ ➺ @bahr_dar_koze ╰──────────
. وقتی نوح نبی(ع)، فرزندش را به سوار شدن در کشتی دعوت کرد، فرزند عُجب ورزیده، گفت: «خود شنا می‌دانم». داعیۀ شنادانی و «استغنا» از تعالیم پیامبر و سرپرستی «ولیِ دین» و قطع مراحل و طی طریق با تکیۀ بر «عقل‌نظری» صِرف، همان «زیرکی شیطان» است که در نهایت به غرقاب سوءعاقبت و سردرگمی و بحران‌های گونه‌گون می‌رسد: زیـرکی سَبّاحی آمـد در بـحار کم رهد غرق‌ست او پایان کار «عقل» بشری در جهان خویش سلطان است، اما اگر به باورهای غیبی شبیخون زند و دستگاه‌های معرفتی را تسخیر یا دست‌کاری کند، و وجود و حضور «ولی خدا» را بلااثر نشان دهد، آدمی را در هپروت بی‌پایان رها کرده، در گرسنگی و تشنگی و سرگردانی می‌میراند. پس ای بشر: هل سباحت را رها کن کبر و کین نیست جیحون نیست جو، دریاست این وانگهان دریای ژرف بی‌پناه در رباید هفت دریا را چو کاه ✍️ | 👇 ╭─── │🆔 ➺ @bahr_dar_koze ╰──────────
سفر در زمان .. 🔻من اندکی تاریخ معاصر خوانده‌ام، ادعایی ندارم اما یکی از پرسش‌های پرتکراری که با آن مواجهم این است: چرا سال ۵۷ مردم انقلاب کردند!؟ آنها چه چیزی کم داشتند؟ آب؟ نان‌؟ آزادی؟ دلیل اینکه مردم خیابان‌ها را پر کردند و حکومت مقتدر پهلوی را به زیر کشیدند چه بود؟! 🔻در برابر این سوال من یک پاسخ بیشتر ندارم؛ هرکس با هر پیشه و پیشینه، بدون قضاوت و پیش‌داوری، حکومت پهلوی را مطالعه و آن را محققانه رصد کند و خودش را به‌عنوان یک شهروند ایرانی در آن دوران قرار دهد. یعنی بشود دانشجو، بقال، راننده، روشنفکر، معلم و کارگر دهه چهل و پنجاه و در آن فضا زیست کند. 🔻در این صورت هر فرد، خود به خود متوجه علت انقلاب خواهد شد و بدین دقیقه متفطن می‌شود که در آن دوره گریزی از انقلاب و براندازی حکومت نبوده است. 🔻اساساً انقلاب‌ها حرکت‌های مردمی‌اند که بدون اقناع و حضور آنان در امکان نیستند. مردم تا قانع نشوند هزینه انقلاب را نمی‌پذیرند. در آن زمان، جامعه ایرانی پس از چند دهه به این نتیجه رسیده بود که در برابرش راه و چاره‌ای جز انقلاب و سرنگونی رژیم شاهی وجود ندارد! 🔻طُرفه آنکه اگر این انقلاب در سال‌های ۳۲ یا ۴۲ به وقوع می‌پیوست، حرکتی ابتر نارس و ناقص بود و کوتاه زمانی بعد، چاره‌ای جز سقوط در درۀ نابودی و شکست نداشت، چرا؟ چون در سال‌های ۳۲ یا ۴۲ هنوز کل جامعه به این نتیجه و درجه از اقناع نرسیده بود که پهلوی باید برود. پهلوی هنوز مرتکب رفتارهای دهه چهل و پنجاه نشده بود و هنوز بسیاری، از جمله برخی احزاب سیاسی، مخالفان و مبارزان چون جبهه ملی رژیم پهلوی را قابل اصلاح می‌دانستند و در دیگر سو به دلیل اوج گرفتن قدرت رژیم، برخورداری کامل از حمایت‌های خارجی و تسلط ارتش و خشونت و ارعاب ساواک، در مخیلۀ احدی نمی‌گنجید که بشود این حکومت را ساقط کرد! 🔻پس من راه چاره را یکبار دیگر تکرار می‌کنم؛ به‌عنوان یک شهروند ایرانی دهۀ سی، چهل و پنجاه با مطالعه بی‌طرف و همه جانبه(خصوصاً خواندن کتاب‌هایی که پهلویست‌ها نوشته‌اند، مثل کتاب خاطرات اسدالله عَلَم) آن فضا را درک کنید. در این صورت خودتان علیه آن حکومت در ذهن و تاریخ قیام خواهید کرد .. ✍️ | 👇 ╭─── │ ➺ @bahr_dar_koze ╰──────────
. برای پسرم 🔻امروز دلم می‌خواهد برای پسرم بنویسم؛ برای پسری که امروز پای در پنج سالگی می‌گذارد و در عمر چهارسالۀ خود، چهارصد هزار بار به روی من خندیده است. 🔻پسرم امروز روز توست؛ روز تولد تو.. پسرم مراقب باش، اینجا زمین است. زمین گاهی خشک و سخت، و گاهی نرم و نمناک و گاه فریبا است. باید به گونه‌ای زندگی کنی که همیشه رد پای بودنت برای جهان و جهانیان بماند! 🔻پسرم، بدان آمدن و رفتن هرکس دونقطه‌ اجباری سرنوشت‌ اوست؛ اینکه چگونه این دو نقطه به‌هم وصل می‌شوند، هنر آدم بودن و آدم ماندن توست. مباد که فریبت دهند و گمان کنی که پیروزی تو در شکست دیگری است. مباد که تصور کنی هر گرهی را با خشم و خشونت می‌توانی بگشائی، نسل ما نتوانست، تو هم نخواهی توانست، امتحان نکن. 🔻پسرم فراموش نکن نان برای جان است، نه جان برای نان. خدا را نه در جنگ که در صلح پیدا کن. حقیقت را در کلبۀ خرد، در حالی که کنار شومینۀ عشق نشسته است و از سرمای پشت پنجره لذت می‌برد ببین؛ خون و خاکستر، خانۀ شیطان است. 🔻پسرم، همۀ فخر و آروزی من این است که خشت‌های کاخ تو از خاک من باشد. 🔻پسرم به من قول بده، در آن صبح بهاری که از خواب بیدار می‌شوی و باد در غبغب جوانی می‌سپاری، زندگی را دوست داشته باشی و با آن مهربان باشی. 🔻پسرم، دوست دارم روزی که این نوشته را می‌خوانی، روی سنگ مزار من بنویسی: پدرجان، امروز به یاد تو و برای شادی روح تو، بیشتر از روزهای قبل چشمانم را سنگ‌فرش قدم‌های نازنين «زندگی» کردم و خندیدم و شادی کردم. پی‌نوشت‌:👇 والد کافی یا والد حمایتگر ..👇
. پی‌نوشت‌:☝️ فرزندان، تداوم آرزوهای نارسیده و تمنای برنیامده والدین خود نیستند؛ آنها همین که خودشان را و سرنوشت راستین‌شان را زندگی کنند و بکوشند بذرهای نهفته در ژرفنای فطرت خود را شکوفا کنند کافی است. والدین نه اینکه دخالت کنند، بلکه باید چراغ راه شوند تا آنان هر قدر که بزرگ‌تر می‌شوند، بی‌راهه نروند و تسلیم شادی‌ها و خوشبختی‌هایی نگردند که جهانیان بر آنان تحمیل خواهند کرد. در پیرامون ایشان، فراوان‌ خواهند بود افرادی که رفته رفته بال‌های آنان را به نام «تربیت» بچینند و و مدام در گوش‌شان بخوانند: «تو دیگر بزرگ شده‌ای» و نباید با مورچه‌های لب حوض حرف بزنی! این افراد قدرت تکلم عمیق‌تر را از فرزندان می‌گیرند و به جایش لذت‌ها و خوش‌باشی‌های مستقر در سطح زندگی را تقدیم می‌کنند: لذت صد آفرین معلم را؛ لذت برنده شدن در یک رقابت را؛ لذت دویدن و گرفتن یک کاغذ به نام مدرک را؛ لذت خودآرایی، خودنمایی و دیده شدن را و... آنها نباید تسلیم شوند!.. باید چشم در چشم آدم‌های پیرامون بدوزند و قاطعانه بگویند: «در ژرفنای نهاد من، سرچشمه سرور و سعادت ازلی جاریست. من هابیل‌ترین امتداد شعر آدمم، اگر شما به نام تربیت، اهلی‌ام نکنید! کافی است نگذارید ضایعات موهوم و خوش‌رنگ جهان، بر چشمۀ جوشان فطرتم آوار شوند؛ آنگاه خودبخود مسرور و سعید خواهم بود. ما کودکان معصوم را تشویق به پیشرفت‌های خود نکنید. بگذارید برگردیم و با کفش‌دوزک نشسته بر ساقۀ گون، همکلام شویم. ما زبان مور می‌دانیم و خود به خود سلیمانیم؛ اگر شما تربیت را در بازگشت به چشمه معنا کنید، نه در چیدن بال‌های کبوتر برای اهلیِ جامعه کردنش... ✍️ | 👇 ╭─── │🆔 ➺ @bahr_dar_koze ╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چراغ‌افروز .. ۴۴ سال است که ۱۲ بهمن، با نام مردی عجین و عِطرآگین شده است که طُره تابدارش با عاشقان طراری کرد و در دل آنها خون و در جان‌شان آتش و در عزم‌شان شرر افکند و نسیم زلف جانانش، چراغ‌افروز چشم‌ها شد. مردی که بیش از «سیاست»، «عارفی» بود مفتون اسرار که در کار جهان، غوامض و بواطنی را ‌دید که از چشم ظاهربینان پنهان بود. جهان فراخی که مَسکن او بود، جهانی بود توی‌برتو و پرحادثه و پرمعنی؛ به همین دلیل قدرت، شهرت و فتح این جهانی برایش معنایی جز «هیچ» نداشت. توطن در آن نشئه و تعلق به آن دیانت، جز با «هجرت» میسر نبود و عاشقی مرکب آن هجرت دائم شد. «سید روح‌الله خمینی» این شاگرد مجهز «حکمت‌» صدرایی، در سلوک عرفانی و در اَسفار اربعه‌اش و در شوق شگفت‌انگیزش به فصوص‌الحِکم، دعای‌سحر، آداب‌ الصلاة، جنود عقل‌وجهل و ... به فطانت آشکار کرد که طالب و بل ساکن چُنان جهانی است و نه تنها با دعای نیم‌شبی و گریۀ سحری مأنوس و متنعم بود که پای در وادی عشق و رندی نهاده، دست از عافیت شسته بود تا بر صدر مجلس عالمانِ عارف و فقیهان فیلسوف و سیاستمدار زمان بنشیند. خمینی اما از درون‌های تیره و زوال خودباوری نیز شکوه داشت و طالب چراغ‌افروزی و روشنگری سرگشتگان شد. او وقتی بر خشک‌دماغیِ خشک‌ مقدسان و زهد و بی‌عملی گوشه‌‌نشینان و ریاکاری سالوسیان و دست‌بوسی عالمان درباری و آلودگی و بی‌دردی درباریان و عُجب روشنفکران و ارتجاع مرتجعان و خباثت بیگانگان می‌شورید و به ملامت می‌گرفت، آگاهی خود را بر ناراستی‌های زمانه و دلیری‌اش را در افشای عیوب و حسرت‌اش را برای بهبود، هنرمندانه ابراز می‌کرد. خمینی مصلحی بود از عِداد سیدجمال و محمد اقبال و نائینی و .. که هرآنچه آنان وعده کردند، او به تنهایی بجا آورد. اکنون و بیش از هر زمان، خمینی را باید شناخت، کتاب احوالش را ورق زد و ذره ذره جرعه معرفت‌اش را در کام‌ ریخت. محال است کسی در کنار او بنشیند و از وجود خویش برنخیزد و عید و تازگی را از درون تجربه نکند. خمینی بانگی ابدی است با این نوای اقبال: ای زخــــود پوشیده خود را باز یاب در مسلمانی حـرام است این حجاب ✍️ | 👇 ╭─── │🆔 ➺ @bahr_dar_koze ╰──────────
پس لرزه‌های یک زلزله... 🔻زلزله می‌آید و می‌رود؛ اما پس‌لرزه‌های آن ادامه دارد. پس‌لرزه‌های زلزله، تنها تکانه‌های پس از زمین‌لرزه نیست؛ انبوهی از آلام و دردهای جانکاه است که برای بازماندگان بازمی‌ماند و گریبان‌شان را تا سالیان سال رها نمی‌کند. 🔻حتی اگر بتوان برای زلزله‌زدگان، خانه و کاشانه ساخت و به خانه‌های آنان آب و برق و گاز و یخچال و فرش و تلویزیون و… رساند، درمان دردهای روحی آنان نیست. 🔻زلزله‌زدگان، وحشتی را تجربه کرده‌اند که سال‌ها در خاطر فردی و جمعی آنان باقی می‌ماند و یادآوری آن، غمی سنگین بر دل‌هایشان فرو می‌ریزد. 🔻مرگ عزیزان، جدایی از دوستان و همسایگان، خانه‌های ویران و سفره‌های خالی، در هوای سرد زمستانی و در شب‌های تاریک و در روزهای دلگیر. غمی چنین، آتشی می‌افروزد که طعم زندگی را از یاد می‌برد. 🔻گزاف نیست اگر کسی بگوید هر زلزله‌زده همان ‌اندازه که به سقف و فرش و دیوار و نان و آب، نیاز دارد، به مشاور‌ه‌های روان‌درمانی نیز محتاج است. 🔻نیاز به سرپناه و آب و نان، معمولا دیگر نیازهای مصیبت‌زدگان را پنهان می‌کند و از یادها می‌برد؛ اما دستگاه‌های امدادرسان و مردم مهربان، می‌بایست این بخش از نیازمندی‌های مردم مصیبت‌زده را نیز فراموش نکنند. 🔻مهربانی و همدلی با مردمی که طبیعت با آنان نامهربانی کرده است، اگر نگوییم که بیش از پتو و لباس و کفش، ضرورت دارد، همان ‌اندازه مهم و حیاتی است. 🔻همدلی با زلزله‌زدگان از راه دور و با ارسال پیام و نامه و تسلیت، جای هم‌نشینی با آنان و غم‌خواری از نزدیک را نمی‌گیرد. مردم، همچنان که در چنین مواقعی از ارسال کمک‌های جنسی و مالی دریغ نمی‌کنند و افتخار می‌آفرینند، نیکو است که از هر راهی که می‌توانند به دیدار هم‌وطنان زلزله‌زده خویش بروند و پای صحبت‌های آنان بنشینند و دردهای آنان را بشنوند و باری از دل ایشان بردارند. 🔻برای زلزله‌زدگان، هیچ‌چیز مهم‌تر از این نیست که بدانند مردم و دولت و رسانه‌های سراسری، آنان را فراموش نکرده‌اند و در این مصیبت سنگین، همراه و شریک غم آنان هستند. 🔻اگر وظیفه دولت، کمک‌رسانی‌های فوری و گسترده است، وظیفه رسانه‌ها نیز یادآوری مصیبت است. مردم نیز وظیفه خود را می‌دانند و چشم از خوی برنمی‌دارند. ایران، همان سرزمینی است که مشهورترین شاعر آن گفته است: بنی‌آدم اعضای یک‌پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی‌غمی نشاید که نامت نهند آدمی ✍️ | جهت عضویت👇 ╭┅─────────┅┅╮ 🇮🇷 @bahr_dar_koze ╰┅─────────┅┅╯