.
برای پسرم
🔻امروز دلم میخواهد برای پسرم بنویسم؛ برای پسری که امروز پای در پنج سالگی میگذارد و در عمر چهارسالۀ خود، چهارصد هزار بار به روی من خندیده است.
🔻پسرم امروز روز توست؛ روز تولد تو..
پسرم مراقب باش، اینجا زمین است. زمین گاهی خشک و سخت، و گاهی نرم و نمناک و گاه فریبا است. باید به گونهای زندگی کنی که همیشه رد پای بودنت برای جهان و جهانیان بماند!
🔻پسرم، بدان آمدن و رفتن هرکس دونقطه اجباری سرنوشت اوست؛ اینکه چگونه این دو نقطه بههم وصل میشوند، هنر آدم بودن و آدم ماندن توست. مباد که فریبت دهند و گمان کنی که پیروزی تو در شکست دیگری است. مباد که تصور کنی هر گرهی را با خشم و خشونت میتوانی بگشائی، نسل ما نتوانست، تو هم نخواهی توانست، امتحان نکن.
🔻پسرم فراموش نکن نان برای جان است، نه جان برای نان. خدا را نه در جنگ که در صلح پیدا کن. حقیقت را در کلبۀ خرد، در حالی که کنار شومینۀ عشق نشسته است و از سرمای پشت پنجره لذت میبرد ببین؛ خون و خاکستر، خانۀ شیطان است.
🔻پسرم، همۀ فخر و آروزی من این است که خشتهای کاخ تو از خاک من باشد.
🔻پسرم به من قول بده، در آن صبح بهاری که از خواب بیدار میشوی و باد در غبغب جوانی میسپاری، زندگی را دوست داشته باشی و با آن مهربان باشی.
🔻پسرم، دوست دارم روزی که این نوشته را میخوانی، روی سنگ مزار من بنویسی: پدرجان، امروز به یاد تو و برای شادی روح تو، بیشتر از روزهای قبل چشمانم را سنگفرش قدمهای نازنين «زندگی» کردم و خندیدم و شادی کردم.
پینوشت:👇
والد کافی یا والد حمایتگر ..👇
.
پینوشت:☝️
فرزندان، تداوم آرزوهای نارسیده و تمنای برنیامده والدین خود نیستند؛ آنها همین که خودشان را و سرنوشت راستینشان را زندگی کنند و بکوشند بذرهای نهفته در ژرفنای فطرت خود را شکوفا کنند کافی است.
والدین نه اینکه دخالت کنند، بلکه باید چراغ راه شوند تا آنان هر قدر که بزرگتر میشوند، بیراهه نروند و تسلیم شادیها و خوشبختیهایی نگردند که جهانیان بر آنان تحمیل خواهند کرد.
در پیرامون ایشان، فراوان خواهند بود افرادی که رفته رفته بالهای آنان را به نام «تربیت» بچینند و و مدام در گوششان بخوانند: «تو دیگر بزرگ شدهای» و نباید با مورچههای لب حوض حرف بزنی!
این افراد قدرت تکلم عمیقتر را از فرزندان میگیرند و به جایش لذتها و خوشباشیهای مستقر در سطح زندگی را تقدیم میکنند: لذت صد آفرین معلم را؛ لذت برنده شدن در یک رقابت را؛ لذت دویدن و گرفتن یک کاغذ به نام مدرک را؛ لذت خودآرایی، خودنمایی و دیده شدن را و...
آنها نباید تسلیم شوند!.. باید چشم در چشم آدمهای پیرامون بدوزند و قاطعانه بگویند: «در ژرفنای نهاد من، سرچشمه سرور و سعادت ازلی جاریست. من هابیلترین امتداد شعر آدمم، اگر شما به نام تربیت، اهلیام نکنید!
کافی است نگذارید ضایعات موهوم و خوشرنگ جهان، بر چشمۀ جوشان فطرتم آوار شوند؛ آنگاه خودبخود مسرور و سعید خواهم بود. ما کودکان معصوم را تشویق به پیشرفتهای خود نکنید. بگذارید برگردیم و با کفشدوزک نشسته بر ساقۀ گون، همکلام شویم. ما زبان مور میدانیم و خود به خود سلیمانیم؛ اگر شما تربیت را در بازگشت به چشمه معنا کنید، نه در چیدن بالهای کبوتر برای اهلیِ جامعه کردنش...
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│🆔 ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
چراغافروز ..
۴۴ سال است که ۱۲ بهمن، با نام مردی عجین و عِطرآگین شده است که طُره تابدارش با عاشقان طراری کرد و در دل آنها خون و در جانشان آتش و در عزمشان شرر افکند و نسیم زلف جانانش، چراغافروز چشمها شد.
مردی که بیش از «سیاست»، «عارفی» بود مفتون اسرار که در کار جهان، غوامض و بواطنی را دید که از چشم ظاهربینان پنهان بود. جهان فراخی که مَسکن او بود، جهانی بود تویبرتو و پرحادثه و پرمعنی؛ به همین دلیل قدرت، شهرت و فتح این جهانی برایش معنایی جز «هیچ» نداشت.
توطن در آن نشئه و تعلق به آن دیانت، جز با «هجرت» میسر نبود و عاشقی مرکب آن هجرت دائم شد.
«سید روحالله خمینی» این شاگرد مجهز «حکمت» صدرایی، در سلوک عرفانی و در اَسفار اربعهاش و در شوق شگفتانگیزش به فصوصالحِکم، دعایسحر، آداب الصلاة، جنود عقلوجهل و ... به فطانت آشکار کرد که طالب و بل ساکن چُنان جهانی است و نه تنها با دعای نیمشبی و گریۀ سحری مأنوس و متنعم بود که پای در وادی عشق و رندی نهاده، دست از عافیت شسته بود تا بر صدر مجلس عالمانِ عارف و فقیهان فیلسوف و سیاستمدار زمان بنشیند.
خمینی اما از درونهای تیره و زوال خودباوری نیز شکوه داشت و طالب چراغافروزی و روشنگری سرگشتگان شد.
او وقتی بر خشکدماغیِ خشک مقدسان و زهد و بیعملی گوشهنشینان و ریاکاری سالوسیان و دستبوسی عالمان درباری و آلودگی و بیدردی درباریان و عُجب روشنفکران و ارتجاع مرتجعان و خباثت بیگانگان میشورید و به ملامت میگرفت، آگاهی خود را بر ناراستیهای زمانه و دلیریاش را در افشای عیوب و حسرتاش را برای بهبود، هنرمندانه ابراز میکرد.
خمینی مصلحی بود از عِداد سیدجمال و محمد اقبال و نائینی و .. که هرآنچه آنان وعده کردند، او به تنهایی بجا آورد.
اکنون و بیش از هر زمان، خمینی را باید شناخت، کتاب احوالش را ورق زد و ذره ذره جرعه معرفتاش را در کام ریخت. محال است کسی در کنار او بنشیند و از وجود خویش برنخیزد و عید و تازگی را از درون تجربه نکند. خمینی بانگی ابدی است با این نوای اقبال:
ای زخــــود پوشیده خود را باز یاب
در مسلمانی حـرام است این حجاب
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│🆔 ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
پس لرزههای یک زلزله...
🔻زلزله میآید و میرود؛ اما پسلرزههای آن ادامه دارد. پسلرزههای زلزله، تنها تکانههای پس از زمینلرزه نیست؛ انبوهی از آلام و دردهای جانکاه است که برای بازماندگان بازمیماند و گریبانشان را تا سالیان سال رها نمیکند.
🔻حتی اگر بتوان برای زلزلهزدگان، خانه و کاشانه ساخت و به خانههای آنان آب و برق و گاز و یخچال و فرش و تلویزیون و… رساند، درمان دردهای روحی آنان نیست.
🔻زلزلهزدگان، وحشتی را تجربه کردهاند که سالها در خاطر فردی و جمعی آنان باقی میماند و یادآوری آن، غمی سنگین بر دلهایشان فرو میریزد.
🔻مرگ عزیزان، جدایی از دوستان و همسایگان، خانههای ویران و سفرههای خالی، در هوای سرد زمستانی و در شبهای تاریک و در روزهای دلگیر. غمی چنین، آتشی میافروزد که طعم زندگی را از یاد میبرد.
🔻گزاف نیست اگر کسی بگوید هر زلزلهزده همان اندازه که به سقف و فرش و دیوار و نان و آب، نیاز دارد، به مشاورههای رواندرمانی نیز محتاج است.
🔻نیاز به سرپناه و آب و نان، معمولا دیگر نیازهای مصیبتزدگان را پنهان میکند و از یادها میبرد؛ اما دستگاههای امدادرسان و مردم مهربان، میبایست این بخش از نیازمندیهای مردم مصیبتزده را نیز فراموش نکنند.
🔻مهربانی و همدلی با مردمی که طبیعت با آنان نامهربانی کرده است، اگر نگوییم که بیش از پتو و لباس و کفش، ضرورت دارد، همان اندازه مهم و حیاتی است.
🔻همدلی با زلزلهزدگان از راه دور و با ارسال پیام و نامه و تسلیت، جای همنشینی با آنان و غمخواری از نزدیک را نمیگیرد. مردم، همچنان که در چنین مواقعی از ارسال کمکهای جنسی و مالی دریغ نمیکنند و افتخار میآفرینند، نیکو است که از هر راهی که میتوانند به دیدار هموطنان زلزلهزده خویش بروند و پای صحبتهای آنان بنشینند و دردهای آنان را بشنوند و باری از دل ایشان بردارند.
🔻برای زلزلهزدگان، هیچچیز مهمتر از این نیست که بدانند مردم و دولت و رسانههای سراسری، آنان را فراموش نکردهاند و در این مصیبت سنگین، همراه و شریک غم آنان هستند.
🔻اگر وظیفه دولت، کمکرسانیهای فوری و گسترده است، وظیفه رسانهها نیز یادآوری مصیبت است. مردم نیز وظیفه خود را میدانند و چشم از خوی برنمیدارند. ایران، همان سرزمینی است که مشهورترین شاعر آن گفته است:
بنیآدم اعضای یکپیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
✍️ #علی_خسروی| جهت عضویت👇
╭┅─────────┅┅╮
🇮🇷 @bahr_dar_koze
╰┅─────────┅┅╯
فرزند کعبه ..
علی یا آدم؟
گفت: «از خود ستایی بیزارم» و سکوت کرد.. سکوتی معطر! در چشمان پر مهرش شعلهای از شرم افروخته بود. همه منتظر بودند تا واژهها مثل پرندههایی رنگارنگ از آشیانه دهانش بیرون آیند و فضا را پر کنند و ترانه بخوانند.
ادامه داد، اگر نبود که: «از نعمتهای پروردگارتان سخن بگویید» خاموش میماندم و سخنی نمیگفتم». باز هم سکوت کرد. شعله شرم در نگاهش میسوخت.
گفت: آدم در بهشت عدن متنعم بود. تنها خداوند از او خواست که به خوشه گندم نزدیک نشود. شد و از گندم خورد. از دستور خداوند سرپیچید. به من گفته نشده بود که نان گندم نخورم. اما گویی همان فرمان عتیق در گوشم زنگ میزد. گفتم من بار آن فرمان را در زندگیام بر دوش میگیرم. من در تمام عمرم به اختیار نان گندم نخوردهام.
ابراهیم؟
ابراهیم در ملکوت آسمانها سیر میکرد. اما جانش هنوز طمانینه ایمان را پیدا نکرده بود. مثل ریشهای بر خاک در برابر توفان تردید میلرزید. از خداوند پرسید: چگونه مردهها را زنده میکنی؟ خداوند در برابر پرسش او پرسش دیگری مطرح کرد. مگر ایمان نداری؟ گفت دارم؛ اما دیدن ایمانم آرزوست...
من در تمام عمرم هیچگاه غبار تردید و تشویش بر خاطرم ننشست. اگر همه حجابها بر طرف شوند بر یقین و طمأنینه جانم اندکی هم افزوده نمیشود.
نوح؟
نوح در راه دعوت مردمش بسیار آزار دید. عمر دراز و پیکر رنجورش سرشار از آزار و زخم زبان بود. سرانجام دلش گرفت و بیتاب شد و مردم خود را نفرین مرگ کرد.
من هم بسیار آزار دیدم. زخمهایی که روح را میسوزانید. در هر دم به من زرداب درد نوشانیدند. بیتاب نشدم و همیشه از خداوند خواستم آنان را کمک کند، آنها نمیدانند چه میکنند؛ نمیدانند چه میگویند.
موسی؟
هنگامی که خداوند به موسی گفت. به نزد فرعون برو و او را به راه خداوند دعوت کن. موسی در دلش هراسی پدیدار شد. به خداوند گفت: من یکی از آنان را کشتهام. اکنون ترس جانم را دارم؛ مبادا مرا بکشند.
هنگامی که پیامبر به من گفت: به کعبه برو و بتها را بشکن. به خاطرم نیامد که من بسیاری از سران قریش را کشتهام. ممکن است در اندیشه کشتنم برآیند؛ راحت و روان مثل ماهی در آب؛ رفتم و بتها راشکستم.
عیسی؟
عیسی برادرم! هنگامی که مریم پاک درد زایمان گرفت از حرم بیرون رفت تا در خارج بیتالمقدس کودکش به دنیا بیاید. مادرم فاطمه به درون حرم رفت. «من پسر کعبهام ..»
و.. محمد؟
لبخندی زد و شکفت:
«من یکی از بندگان محمدم.»
#علی_خسروی| جهت عضویت 👇
┏⊰✾🌸✾⊱━━━─━━┓
🆔 @bahr_dar_koze
┗━━─━━━⊰✾🌸✾⊱┛
خم شد، زیر خط عشق، سرش را بوسید
دم پـرواز، پـدر، بـال و پـرش را بـوسید..
#روز_مرد نداشتند، لیکن روزها را مردانه ساختند. تنها جورابشان سوراخ نبود، که پیکری سوراخ شده از گلوله و ترکش داشتند..
گفتـم سـر آن شـانه گذارم سـر خـود را
پنهان کنم از چشم تو، چشم تَر خود را
روز «مردان بی ادعا» گرامی باد♥️
#علی_خسروی| 👇
┏⊰✾🌸✾⊱━━━─━━┓
🆔 @bahr_dar_koze
┗━━─━━━⊰✾🌸✾⊱┛
خسروی - غیرتدینی.mp3
16.48M
#گزیدۀ_سخن
#علی_خسروی
🔻 غیرت دینی
🔻 آثار فردی و اجتماعی فقدان غیرت دینی
🔻 نهاد مرجعیت و غیرت دینی
🔻 انقلاب اسلامی محصول غیرت دینی
🔻 لایههای نصرت ولی
🔻از اهداف فتنۀ ۱۴۰۱
🔻حوزه و روحانیت سکولار
#علی_خسروی| 👇
┏⊰✾... ✾⊱━━━─━━┓
🆔 @bahr_dar_koze
┗━━─━━━⊰✾... ✾⊱┛
.
ویژه برنامه وفات حضرت زینب -سلاماللهعلیها
شبکه ماهوارهای امامهادی- علیهالسلام.
کارشناس: #علی_خسروی
در لینک زیر👇
https://www.aparat.com/v/wZAUR
#علی_خسروی| 👇
┏⊰✾... ✾⊱━━━─━━┓
🆔 @bahr_dar_koze
┗━━─━━━⊰✾... ✾⊱┛
🟢 باید به مردم گفت ..
در این روزگار، چنانکه دانی از دشوارترین کارها گفتن، نوشتن و دفاع کردن از انقلاب و انقلابیگری است. اما باید سخن گفت؛ باید ایستاد و با صدای بلند به مردم گفت:
🔻تبعیضها و ناآزادیها و بیعدالتیها و طاغوتهای کوچک و بزرگ امروز، نتیجه انقلاب نیست؛ نتیجه آن است که ما مردم، انقلابی بودن را فراموش کردیم و از مبارزه برای حقوق خود عقب کشیدیم و میدان را به متظاهرانی واگذار کردیم که جنسشان همان جنس #پهلوی است گیرم با ریشی و تسبیحی و جای مهری.
🔻باید به مردم گفت انقلاب هرگز قرار نبود یکباره وضعیت ما را بهبود ببخشد. قرار نبود #استبداد چند هزارساله این سرزمین را که در ذهن تکتک خود ما هم ریشه دارد یک شبه سرنگون کند.
🔻باید به مردم گفت قرار نبود ساختار اقتصادی و سیاسی ناعادلانه و پر از تبعیض و رانت کشوری را که برای دو هزار و پانصد سال عدهای شاه و دربار و خان و ارباب و شازده بودند و نود و نه درصد بقیه رعیت و توسریخور و بیصدا و بیهویت، یکشبه تبدیل به جامعهای برابر و بیتبعیض کند.
🔻 باید به مردم گفت، انقلاب افقها و آرمانها را به ما نشان داد و به ما گفت، باید برای این افقها و ارزشها بجنگید و مبارزه کنید و نتیجه را هم به خود ما واگذاشت و مسئولیت ساختن تاریخ را روی دوش ما نهاد.
🔻باید به مردم گفت، ما کودکانی بیقدرت نیستیم که منتظر بمانیم انقلاب مثل پدری غذا دهانمان بگذارد و حالا که احساس میکنیم نگذاشته و سهممان را نداده از انقلاب خشمگین شویم.
🔻باید به مردم گفت، سرنوشت انقلاب به رفتار و کنش تک تک ما بستگی داشته و دارد و خواهد داشت:
👈اینکه ما برای استقلال، آزادی و عدالت بجنگیم یا نجنگیم.
👈اینکه ما مقابل گرایشهای ضدانقلاب، چه در شکل #اپوزیسیون و چه در شکل #مفسدان درون نظام، بایستیم یا نایستیم.
👈اینکه مقابل بازتولید گرایشهای جاهلی پیش از انقلاب یعنی انباشت ثروت و قدرت و اشرافیت فریاد بزنیم یا نه!
🔻و در آخر باید باید به مردم گفت، انقلاب این روزها مظلومتر از همیشه است. آنقدر مظلوم که ارتجاع سلطانی (پهلویستها) و تروریسم آلبانی(رجویستها) و تجزیهطلبان کومولهای، این تفالههای مرتجع و خونریز تاریخ جسارت پیدا کرده و به میدان آمدهاند.
🔻آنقدر مظلوم که برخی از انقلابیهای قدیمی و پشیمان، در حال جویدن ریشههایش هستند تا پرنده سپید بال امید را به خاکستر سرد ناامیدی ساقط کنند.
🟢 باید به مردم گفت: انقلاب اتفاقی درگذشته نیست. انقلاب روند و فرایند و پروسهای زنده است. و هر لحظه و هر کارزار در ۴۴ سال گذشته در این کشور محل نبرد نیروهای انقلابی با نیروهای ضدانقلابی بوده است.
شکی نیست که راه آزادی و عدالت و استقلال در این سرزمین و در این منطقه همچنان از دل رجوع به انقلاب و بیرون آوردن سویههای فراموش شده آن میگذرد و بس.
✍️ #علی_خسروی| جهت عضویت👇
╭┅─────────┅┅╮
🇮🇷 @bahr_dar_koze
╰┅─────────┅┅╯