ماه رجب ..
«رجب» ماهی سرشار از شور و معنویت است؛ رودخانهای در بهشت و از بهشت، سپیدتر از شیر و شیرینتر از عسل؛ ريسمانى بین بنده و خداوند.
برخی تمام این ماه را روزه میگیرند، آنها این ماه گل از گلشان میشکُفَت، چشمانشان میخندد.
گفت جـامی دهیـدش از مِی ناب
گرچه، ناخوانده باشد این مهمان
در حدیث قدسی آمده: هر که به نزدم بیاید با او خواهم بود. همراه و همسخن و هم نگاه.. (انا جلیس من جالسنی)
رجب طلیعۀ دلگشای فصل عبودیت و بندگی [رجب، شعبان، رمضان] نیز هست. همان که حافظ چنین توصیف و توصیهاش کرده است:
نگـویمت که همه سـاله مِـی پـرستی کـن
سه ماه مِی خور و نُه ماه پارسا میباش
چو پیرِ سالِک عشقت به مِی حواله کند
بنـوش و منتظـرِ رحمتِ خـدا میبـاش
پس مژده که:
نَک مـاه رجب آمد تا مـاه عجب بیند
وز سوختگان ره، گرمی و طلب بیند
#أین_الرجبیون
#طوبی_للذاکرین
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│ ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
دکتر علی خسروی حریم امام ش 526.pdf
653.2K
علیخسروی حریم امام ش 526.pdf
.
هنر شناخت مردم: سلسله مراتب تیپ!
گفتوگو با هفتهنامه «حریم امام»، متعلق به موسسۀ حفظ و نشر آثار حضرت امام خمینی (ره)
شماره ۵۲۶، دی ماه ۱۴۰۱
╭───
│🆔 ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
.
انقلاب بَر اَندازنده!
یک «انقلاب براندازنده» محتاج سه فاکتور توأمان است:
۱- «خمینی» به عنوان هوشمندترین شخصیت معاصر.
۲- «اُمت خمینی».
۳-«پلتفرم مبارزه».
در فقد «رهبری کاریزما» و «نبود جماعتی پا به رکاب» و «نداشتن نقشه راه»، انقلابی که وکیل و رهبرش شیربرنجی مثل رضا منگل و موکلین لمپنی چون علیکریمی و حمید فرخنژاد و اِبی و داریوش بنگی و شهناز تهرانی و پرستو صالحی و برزو ارجمند و .. باشد، چنین برانداختن به دست انداختن میماند.
چنین حرکتی «انقلاب» که هیچ، ابتذال هم نه، خود خود افتضاح است. چوپانی لشکر گربهها که تا قیامت هم نمیتواند به مقصد برسد. لشکر «یوگی» و دوستان در کشتی اپوزیسیون!
انصافا «رضا»ئی آنچنان را رذائلی این چنین شایسته است!
به قول مولوی:
گو بدو چندان که افزون میدوی
از مـراد دل جـداتـر میشـوی ...
پینوشت: «وکیل» براندازان نشسته بر خرابات و زده است بر طبل بیعاری!
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│ ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
وقت لقمان است ..
(به بهانۀ لیلةالرغائب، شب رغبت و اشتیاق)
خداوند نه رازی است عقلستيز؛ كه نازنينی است عشقپسند، و این عشق و ناز در سفرۀ نیایشهای شبانه و ادعیههای صعود دهنده، چیده شدهاند.
همانها که پیش از آنكه ابزار زندگی باشند، ابزار بندگیاند و بيش از آنكه خواهش تن را ادا كنند، حاجت دل را روا میدارند و برتر از آنكه سفرۀ نان را فراخی بخشند، گوهر جان را فربهی میدهند.
«دعاهایی» كه از پیشوایان پاکیزۀ دين، خصوصاً صحیفۀ سجادیه رسيده است، از طرفی آدمی را میشكند و میكُشد؛ و از طرف ديگر او را بَرمیكِشد. آنها فقط صحنۀ «خواندن» خداوند نيستند، كه عرصۀ «شناختن» او هم هستند. در اين مكالمه و مخاطبه است كه هم انس حاصل میشود و هم شناخت. هم پالايش روح میشود و هم تقويت ايمان. هم دل خرسند میگردد و هم خِرد.
بیشک كسالت و عدم رغبت به «دعا» و «نماز» و عشق و ناز و در یک کلمه محرومیت از آستان جانان، جز در اثر تيرگی دل و گناه آدمی نیست. مولوی در مثنوی، وقتی چشمۀ جوشان ذوقش فروكش میكند، میگويد: « گويا كاری كردهام كه نبايد میكردم؛ لقمهای خوردهام كه نبايد میخوردم؛ و برای لقمهای، حكمت لقمانی گرو برداشته شده است:
بهـر لقمه گشتـه لقمـانی گِــرو
وقت لقمان است ای لقمه برو
گناه، هم نافرمانی است و هم بیوفائی و جفاكاری؛ از يک وجه صدمه زدن به خويشتن و خراشيدن روی روح و در ديگر وجه، مستحق عذاب است. گناه، بيگانهای است كه در ضمير الهی ما وارد شده و ما با «توبه»، اين بيگانه را كه جهاز آسمانی ما را به هم ریخته از خود دور میكنيم.
آدمی است و برق عصیان و امکان خطا، آدمی است و وحشت زندگی در دنیا، آدمی است و تَنَبُّههای موقتی و اوقات خوش [چون همین شب لیلة الرغائب] که بايد غنيمت شمرد و در خلوتگه خاص بنشیند و غم دنیا فرو گذارد و کفگیر پالایش به ته دیگ وجود خود بزند که به قول خواجه:
جائی كه برق عصيان، بر آدم صفی زد
ما را چگـونه زيبـد، دعـوی بیگناهی؟!
پس رفیق، امشب را غنیمت شمار لحظه، و بنشین با کوبۀ دعا، بر در آن معشوق محتشم بکوب که ..
گفت پيغمبر كه چون كوبی دری
عاقبـت زآن در بـرون آيـد سـری
#اَین_الرجبیون
#طوبی_للذاکرین
#لیلة_الرغائب
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│ ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
نیمه شب شد ..
دل من بیتب و تاب است هنوز
یاد آن شب
که دلش را به دلم داد و سفر کرد بخیر!
#اَین_الرجبیون
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│ ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
.
وقتی نوح نبی(ع)، فرزندش را به سوار شدن در کشتی دعوت کرد، فرزند عُجب ورزیده، گفت: «خود شنا میدانم».
داعیۀ شنادانی و «استغنا» از تعالیم پیامبر و سرپرستی «ولیِ دین» و قطع مراحل و طی طریق با تکیۀ بر «عقلنظری» صِرف، همان «زیرکی شیطان» است که در نهایت به غرقاب سوءعاقبت و سردرگمی و بحرانهای گونهگون میرسد:
زیـرکی سَبّاحی آمـد در بـحار
کم رهد غرقست او پایان کار
«عقل» بشری در جهان خویش سلطان است، اما اگر به باورهای غیبی شبیخون زند و دستگاههای معرفتی را تسخیر یا دستکاری کند، و وجود و حضور «ولی خدا» را بلااثر نشان دهد، آدمی را در هپروت بیپایان رها کرده، در گرسنگی و تشنگی و سرگردانی میمیراند.
پس ای بشر:
هل سباحت را رها کن کبر و کین
نیست جیحون نیست جو، دریاست این
وانگهان دریای ژرف بیپناه
در رباید هفت دریا را چو کاه
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│🆔 ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
سفر در زمان ..
🔻من اندکی تاریخ معاصر خواندهام، ادعایی ندارم اما یکی از پرسشهای پرتکراری که با آن مواجهم این است:
چرا سال ۵۷ مردم انقلاب کردند!؟ آنها چه چیزی کم داشتند؟ آب؟ نان؟ آزادی؟ دلیل اینکه مردم خیابانها را پر کردند و حکومت مقتدر پهلوی را به زیر کشیدند چه بود؟!
🔻در برابر این سوال من یک پاسخ بیشتر ندارم؛ هرکس با هر پیشه و پیشینه، بدون قضاوت و پیشداوری، حکومت پهلوی را مطالعه و آن را محققانه رصد کند و خودش را بهعنوان یک شهروند ایرانی در آن دوران قرار دهد. یعنی بشود دانشجو، بقال، راننده، روشنفکر، معلم و کارگر دهه چهل و پنجاه و در آن فضا زیست کند.
🔻در این صورت هر فرد، خود به خود متوجه علت انقلاب خواهد شد و بدین دقیقه متفطن میشود که در آن دوره گریزی از انقلاب و براندازی حکومت نبوده است.
🔻اساساً انقلابها حرکتهای مردمیاند که بدون اقناع و حضور آنان در امکان نیستند. مردم تا قانع نشوند هزینه انقلاب را نمیپذیرند. در آن زمان، جامعه ایرانی پس از چند دهه به این نتیجه رسیده بود که در برابرش راه و چارهای جز انقلاب و سرنگونی رژیم شاهی وجود ندارد!
🔻طُرفه آنکه اگر این انقلاب در سالهای ۳۲ یا ۴۲ به وقوع میپیوست، حرکتی ابتر نارس و ناقص بود و کوتاه زمانی بعد، چارهای جز سقوط در درۀ نابودی و شکست نداشت، چرا؟ چون در سالهای ۳۲ یا ۴۲ هنوز کل جامعه به این نتیجه و درجه از اقناع نرسیده بود که پهلوی باید برود. پهلوی هنوز مرتکب رفتارهای دهه چهل و پنجاه نشده بود و هنوز بسیاری، از جمله برخی احزاب سیاسی، مخالفان و مبارزان چون جبهه ملی رژیم پهلوی را قابل اصلاح میدانستند و در دیگر سو به دلیل اوج گرفتن قدرت رژیم، برخورداری کامل از حمایتهای خارجی و تسلط ارتش و خشونت و ارعاب ساواک، در مخیلۀ احدی نمیگنجید که بشود این حکومت را ساقط کرد!
🔻پس من راه چاره را یکبار دیگر تکرار میکنم؛ بهعنوان یک شهروند ایرانی دهۀ سی، چهل و پنجاه با مطالعه بیطرف و همه جانبه(خصوصاً خواندن کتابهایی که پهلویستها نوشتهاند، مثل کتاب خاطرات اسدالله عَلَم) آن فضا را درک کنید. در این صورت خودتان علیه آن حکومت در ذهن و تاریخ قیام خواهید کرد ..
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│ ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────
.
برای پسرم
🔻امروز دلم میخواهد برای پسرم بنویسم؛ برای پسری که امروز پای در پنج سالگی میگذارد و در عمر چهارسالۀ خود، چهارصد هزار بار به روی من خندیده است.
🔻پسرم امروز روز توست؛ روز تولد تو..
پسرم مراقب باش، اینجا زمین است. زمین گاهی خشک و سخت، و گاهی نرم و نمناک و گاه فریبا است. باید به گونهای زندگی کنی که همیشه رد پای بودنت برای جهان و جهانیان بماند!
🔻پسرم، بدان آمدن و رفتن هرکس دونقطه اجباری سرنوشت اوست؛ اینکه چگونه این دو نقطه بههم وصل میشوند، هنر آدم بودن و آدم ماندن توست. مباد که فریبت دهند و گمان کنی که پیروزی تو در شکست دیگری است. مباد که تصور کنی هر گرهی را با خشم و خشونت میتوانی بگشائی، نسل ما نتوانست، تو هم نخواهی توانست، امتحان نکن.
🔻پسرم فراموش نکن نان برای جان است، نه جان برای نان. خدا را نه در جنگ که در صلح پیدا کن. حقیقت را در کلبۀ خرد، در حالی که کنار شومینۀ عشق نشسته است و از سرمای پشت پنجره لذت میبرد ببین؛ خون و خاکستر، خانۀ شیطان است.
🔻پسرم، همۀ فخر و آروزی من این است که خشتهای کاخ تو از خاک من باشد.
🔻پسرم به من قول بده، در آن صبح بهاری که از خواب بیدار میشوی و باد در غبغب جوانی میسپاری، زندگی را دوست داشته باشی و با آن مهربان باشی.
🔻پسرم، دوست دارم روزی که این نوشته را میخوانی، روی سنگ مزار من بنویسی: پدرجان، امروز به یاد تو و برای شادی روح تو، بیشتر از روزهای قبل چشمانم را سنگفرش قدمهای نازنين «زندگی» کردم و خندیدم و شادی کردم.
پینوشت:👇
والد کافی یا والد حمایتگر ..👇
.
پینوشت:☝️
فرزندان، تداوم آرزوهای نارسیده و تمنای برنیامده والدین خود نیستند؛ آنها همین که خودشان را و سرنوشت راستینشان را زندگی کنند و بکوشند بذرهای نهفته در ژرفنای فطرت خود را شکوفا کنند کافی است.
والدین نه اینکه دخالت کنند، بلکه باید چراغ راه شوند تا آنان هر قدر که بزرگتر میشوند، بیراهه نروند و تسلیم شادیها و خوشبختیهایی نگردند که جهانیان بر آنان تحمیل خواهند کرد.
در پیرامون ایشان، فراوان خواهند بود افرادی که رفته رفته بالهای آنان را به نام «تربیت» بچینند و و مدام در گوششان بخوانند: «تو دیگر بزرگ شدهای» و نباید با مورچههای لب حوض حرف بزنی!
این افراد قدرت تکلم عمیقتر را از فرزندان میگیرند و به جایش لذتها و خوشباشیهای مستقر در سطح زندگی را تقدیم میکنند: لذت صد آفرین معلم را؛ لذت برنده شدن در یک رقابت را؛ لذت دویدن و گرفتن یک کاغذ به نام مدرک را؛ لذت خودآرایی، خودنمایی و دیده شدن را و...
آنها نباید تسلیم شوند!.. باید چشم در چشم آدمهای پیرامون بدوزند و قاطعانه بگویند: «در ژرفنای نهاد من، سرچشمه سرور و سعادت ازلی جاریست. من هابیلترین امتداد شعر آدمم، اگر شما به نام تربیت، اهلیام نکنید!
کافی است نگذارید ضایعات موهوم و خوشرنگ جهان، بر چشمۀ جوشان فطرتم آوار شوند؛ آنگاه خودبخود مسرور و سعید خواهم بود. ما کودکان معصوم را تشویق به پیشرفتهای خود نکنید. بگذارید برگردیم و با کفشدوزک نشسته بر ساقۀ گون، همکلام شویم. ما زبان مور میدانیم و خود به خود سلیمانیم؛ اگر شما تربیت را در بازگشت به چشمه معنا کنید، نه در چیدن بالهای کبوتر برای اهلیِ جامعه کردنش...
✍️ #علی_خسروی| 👇
╭───
│🆔 ➺ @bahr_dar_koze
╰──────────