eitaa logo
بانونوشت!
111 دنبال‌کننده
184 عکس
41 ویدیو
0 فایل
فاطمه شاه ابراهیمی @Fbanoo مجموعه ای از نوشته ها عکس نوشته ها دل نوشته ها اظهار نظرها روایت ها مشق‌ها...!
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستتون دارم ❤️🍬🍭 قراره شمارو ذره ذره بخورم. و ذره ذره و آروم مرض قند بگیرم :) @banoo_nevesht
گوینده به کیمیا علیزاده می‌گفت: حریف بلغاری خانمی از بلغارستان! داشتم فکر میکردم برای چه آرزوی خیلی بزرگی حاضرم چنین قیمتی پرداخت کنم؟ هرچه فکر کردم دیدم بزرگترین آرزوهام هم برای حفظ و درخشیدن همین عناوین است: دختری از ایران دختر مسلمان! چه بسا خیلی هامان آرزوهامان را زیر خاک میکنیم، جان میدهیم ، برای همین نام و خطاب ها! @banoonevesht
اینجا یکی از جاهایی که من صدقات یا نذوراتم رو پرداخت میکنم. مجموعه فعالیت های خیریه توابین رو زیر نظر دارم و میدونم مجموعه ی این کمک ها دقیقا کجا میره. و چقدر جاهای درست و دقیقی هستن. اگر تمایل داشتید صدقات و نذورات تون رو اینجا بفرستید. این لینک👇🏻 https://madad.ir/qolak/q1uf6m
کاش "اضطراب" عقیم بود. کاش بی زاد و رود بود و بی‌عقبه. نوزادهایی که اضطراب‌ توی ذهن و روح آدم به دنیا می‌آورد و بزرگشان می‌کند و قد و قامتشان می دهد، هیچوقت آشنای محیطِ ذهن و روح آدم نمی‌شوند. حتی اگر تنِ ما وطن‌شان شده باشد. تمام شب و روز آدم هم که با خیال‌ها و افکاری که اضطراب برای آدم می سازند، درگیر شود، انس و الفتی بین‌ ما و او شکل نمی‌گیرد. از همین است که چنبره‌ی تنگِ فشار‌هایی که به آدم وارد می‌کند_عینِ عَشَقِه، مثل پاپیتال، یا هر گیاه رونده‌ی دیگری، که تویِ آدمیزاد با فشار می تَنَند_ همیشه طور جدیدی محیط منطق و عقل را محصور می‌کنند و راه تنفس ایمان را می بندند. مثل اولاد زامبی اند! جهش‌یافته و همیشه نو و تازه. قلب، که ضربان می‌گیرد. روح که ضیق میشود و فشرده. صدر که تنگ می‌شود و کم تحمل. که این‌ها هزار بار هم به بهانه‌ای به جان آدم بیفتند، باز هم انگار مثل نوبه‌ی اول، همه چیز "اول‌بار" است که اتفاق می‌افتد. آدم‌ها بااضطراب بزرگ می‌شوند ولی با آن خو نمی‌گیرند. هم‌زیست هم که بشوند، الفت همسایگی به هم نمی‌گیرند. و این یعنی هر بار که وجود آدم به این بیماری اسیر شود، قرار است جور دیگری، به شکل و شیوه‌ی دیگری تجربه‌اش کند. یعنی منِ مضطربِ درونم، با عقلِ اسیر و ایمانِ از نفس افتاده، به ترفند جدیدی، اختیار تنم را که بگیرد، بازهم جای خون، زجر را با قلبم پمپاژ می‌کند توی رگهام. و فقط خودم را آزار نمی‌دهد. محیط پیرامونم را به رنج می‌اندازد. اضطراب ویروسِ وحشتناکی است. انگلِ خودزا و تکثیرشونده‌ای که فقط در جاهایی رشد می‌کند، ایمان از تپیدن افتاده باشد و پلاکتِ ضروریِ مقابله با هر انگلی را تولید نکند. این‌ها همه را گفتم که به او بگویم: «هرچه شِگِرد جدید از خودت رو کنی، دست خدا بالاتر است!... ایمان ساحت وسیع‌تر و درخت بارورتری دارد.. تو در من می‌تنی و اسیر میکنی و او در من تناور می‌شود! و بزرگم می‌کند....کوثر است... ابتر نیست... پس از سیاهه‌های مبهم و در هم تو، به انبوهِ روشنایی‌هایش پناه می‌برم... من از تو نمی‌ترسم!» @banoo_nevesht
بیست صفحه کاغذ A5 ، سیاهه ی اطلاعات داستان مدام ۳ بود که محکم بستم ، روی هم دیگر گذاشتم گوشه ی قفسه ی میزم. و خداحافظ... این پنجمین داستان بی سرانجام ۸ ماه گذشته بود. با اینحال آدم ایده آل گرای درونم خیلی هم آن غولی که باقی تصور میکنند نیست. اگر این انگ کمال گرایی را از برخی بگیرند، چه چیزی دارند که اینجور موقع ها به آدم بگویند؟ من از تجربه زیسته مینویسم و تجربه زیسته اصلا یک خاطره نیست. یک جزیره ی تازه یافت شده گوشه ی ذهن است که هنوز اطلاعاتش کامل نیست. من فقط یکبار به آن سفر کرده ام، آنهم یک سفر اجباری. بعد از سفر به هر خاطره ای، باید دوباره به جزیره اش سفر کرد. روی رد پایی که از ما در آن جا مانده دوباره قدم زد، هوایش را مجدد نفس کشید، از نو کشفش کرد. من اما از خیلی این جزیره ها می ترسم. طرح ناخوشی ازشان توی ذهنم هست. دلم به حفر کردن خاطره هام نیست. برای همین است که نمیتوانم از آنها بنویسم. @banoo_nevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فصل دوم این قصه‌ی تمام نشدنی پنج شنبه این هفته شروع میشهههه. 🤗🤗🤗 سریال حلقه قدرت، مربوط به اتفاقات صدها سال قبل از هابیت و ارباب حلقه ها هست. زمانی که سائرون سرزمین موردور رو میسازه و حلقه ها یکی یکی متولد میشن و در نهایت ، آخرین حلقه، یعنی حلقه ی قدرت توسط سائرون در کوه آتش، ساخته میشه و بنای شروع جنگ های مختلفی در جهان تالکین گذاشته میشه. تالکین عزیز، با اون ذهن جادویی و اون خلاقیت در قصه سازی، جهانی رو مسحور خودش کرده. دعوت میکنم به تماشای این اثر خارق‌العاده. البته که پیشتر دعوت میکنم به خواندن همه ی کتاب های این نویسنده ی متفاوت و تکرار نشدنی. میتونید روزهای شنبه از نت، زیرنویس شده شو پیدا کنین. حتما قبلش فصل اول محصول سال 2022 رو نگاه کنید. @banoo_nevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانستن بیشتر و بیشتر در نویسندگی فقط لذت آدم در خواندن را می کاهد. یک نسبت معکوس باهم دارد که توامان هم شیرین است و هم تلخ. شیرین است چون دست نویسنده ها را پیش چشممان رو می‌کند. چون ما را به درک بهتر نویسنده وادار می‌کند. چون مجبور میشویم پا توی کفششان کنیم. چون این این باعث می‌شود باهم هم قدم شویم و همدلی کنیم باهاشان. و تلخ است چون دیگر مثل قبل نمی‌توانیم آخر مطالعه، کتاب را ببندیم و یک آخیش بگوییم: دوستش داشتم یا دوستش نداشتم. بی آنکه هزار نکته دیگر در ذهنمان وول بخورد و احساس نهایی مان از کتاب را به زمین شک بکشاند. من آن قاطعیت هایی که در پایان هر کتابی ، در مورد احساسم داشتم، را دوست داشتم. برای ما مبتدی تر ها، این آزار دهنده تر هم هست. چون بعد از هر کتابی این حس خود کم بینانه هم سراغمان می آید که: «کتاب رو درست فهمیدی ؟... این نکته ای که برداشت کردی درسته ؟... باید این کتاب رو دوست داشت یا نه؟!!!» اما نقطه مقابل خواندن، نوشتن است. هر چه بیشتر نویسندگی را میفهمم، نوشتن را بیشتر دوست دارم. شبیه هر کار دیگری که هرچه مهارت آدم بالاتر می رود ، آن را درست تر انجامش میدهی. نویسندگی هم با آدمهای بلدترش روز به روز رفیق تر میشود. باید نویسندگی را زندگی کنید تا بفهمید، وقتی احساسات، اندیشه ها، توی رگهای تن آدم جریان پیدا کنند و از نوک انگشت ها و قلم، به کلمه در بیایند، چه لذت وافری در خونمان می‌جوشد. @banoo_nevesht
. به عالم گر تهی دستی به درگاه رضا رو کن... @banoo_nevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه های حسین رفتند، مثل هر سال. مناسبت های عزای حسین هر سال یکبار تکرار و تا سال آینده در تقویم سال جاری تمام میشوند. ولی چه کسی میتواند از دل روزها و ساعت ها و لحظه های ما، مناسبات ما با حسین را تمام ‌کند؟ اصلا فرق ایشان با همه همین است. تقویم میشناسد و نمیشناسد. زمان توی دست هاش هست. همه اسیر زمانند و زمان اسیر حسین. مناسب های حسینی توی دل ما، در بستر عمر ما کش آمده اند و عمر ماراهم به ساز خود، کش می دهند. ما اینطور سال به سال بزرگ میشویم. فصل به فصل می‌گذرانیم و به استقبال بهار می‌رویم. حسین مارا طوری بار آورده که ، مسیر بهار، مسیر روزهای نو، مسیر نوروز و عید و روزهای جدید مان از دل ایامی اینچنین بگذرد. ما محرم و سفر طی میکنیم تا به ربیع الاول برسیم. راه نوروز و عید در مسلک ما، از سلحشوری و قهرمانی و دفاع از مظلوم و کنار نیامدن با کفر می‌گذرد. بهار همه ی حسینی ها مبارک @banoo_nevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای تبدیل برخی رفتارها به عادت، از سوراخ سوزن رد شدیم، رنده شدیم، روغن جانمان را پس انداختیم، فی الواقع له شدیم. -رنج بالاتر ازین هم هست؟ +بله. وقتی مثل ماهی ذره ذره از کف دستمان لیز بخورد و در برود. -چطور اینطور میشود؟ +دقیقا وقتی عادت میشوند، عادی میشوند! @banoo_nevesht
شبی را با من‌ای ماه سحرخیزان سحر کردی سحر، چون آفتاب از آشیان من سفر کردی مگر از گوشه چشمی وگر طرحی دگر ریزی که از آن یک نظر بنیاد من زیر و زبر کردی به گردش‌های چشم آسمانی از همان اول مرا در عشق از این آفاق گردی‌ها خبر کردی @banoo_nevesht
هدایت شده از الف|نون
- شعر شما پر از روحه؛ فقط در قیاس با روزگار ناآروم ما می‌تونست یه ذره متعهدتر باشه. + متعهدتر؟ - متصل‌تر به ایّام. به این روزگار‌ِ ناآروم و ناآشنا که هیچ‌کس و هیچ‌چیز سر جای خودش نیست. نه اینکه خواننده فکر کنه شاعر تو غار تنهاییِ خودش خزیده و برای خودش شعر گفته. از تاریخ‌نویسای ما که بخاری بلند نمیشه؛ شاید هنر و ادبیات بتونه تصویر واقعی‌تری از نسل ما به نسل‌های آینده منتقل کنه. + بعد این تصویر واقعی به چه دردشون می‌خوره؟ - ممکنه اونا دیگه اشتباهاتِ ما رو تکرار نکنند. + آها، ممکنه... 🎬شهرزاد؛ حسن فتحی 《در آستانه‌ی یک سالگیِ نسل‌کشی و جنایت، ویترین چشمه، بیدگل، آگه، مولی و... از خالی است. در کشوری که آدم‌ها توسط رسانه یا با حرف‌های پوچ پدرشان اعتقاد راسخ دارند که فلسطینی‌ها باغ‌های زیتون را از سر رضایت فروختند و به کاباره‌های مصر رفتند، یک کتاب از لیلا ابولقود، از رشید خالدی، از ایلان پایه که میتوانند پله به پله یک نوجوان را با مسئله فلسطین همراه کنند، نباید دستاویزی در آن فضای رنگارنگِ ویترین‌ها باشد؟ حالا بعد از یک سال پر از خون و بمب و عزا و نسل‌کشی، از کم شدنِ کدام محبوبیت خودتان واهمه دارید؟! وضعیت این روزهای محله‌های فرهنگی تهران، جایی که متفکرین و نویسندگان فارسی زبان، یازده ماه فرصت داشتند به راهِ تازه‌ای برای حرف زدن از نسل‌کشی فکر کنند، خفقانِ مضاعف است. به کتاب فروشی‌های کریمخان سر بزنید، از این بدتر است: خاطرات پمپئو! این علوم انسانی و هنر و ادبیات را با تمام متعلقاتش بریزید توی جوب.》 متنی که خواندید تکّه یادداشت‌هایی‌ بود از احمد جعفری، گلرخ نفیسی و حمیدرضا بوالی که داستانِ صفحه‌ی اینستاگرام‌شان کرده‌اند. من هیچ‌کدام را درست نمی‌شناسم اما کلمه‌هاشان برایم آشناست. اگر هنر و ادبیات نتواند از هولناک‌ترین جنایتِ عصر خودش، از مهیب در غزه چیزی بنویسد،‌ دیگر از چه چیز می‌خواهد بنویسد؟! ظاهرا در روزگارِ ناآرامِ ما، نه تنها از تاریخ‌نویس‌هامان بخاری بلند نمی‌شود، که از نویسندگان و هنرمندان‌مان هم. بیچاره ما. ______________ @AlefNoon59
یکبار یکجایی، یک دوستی گفت: امید توی جان آدم سیطره داشته باشد روی ذره ذره ی رفتارها و گفتار آدم اثر می‌گذارد. مثل کوزه که هر چه درون اوست به بیرون هم همان را تراوش ميکند. من خیلی خوب فهم میکنم وقتی یک فکری، یک حالی، یک احساسی سرتا پای وجود آدم را بگیرد، چطور افسار گفتار و رفتار آدم می آید توی دستش. مثل وقتی که خشم به سلول سلول تن آدم رخنه کرده. نه اختیار کلام در دست است و نه اعمالمان. امید هم اگر ملکه ی هفت اقلیم وجود آدم شود، اگر افسار درشت و ریز تن و روح آدم را دست بگیرد، دقیقا همین حالت را دارد. هیچ اما اگری که ناشی از تردید باشد از زبان آدم بیرون نمی‌آید. هیچ ریز رفتاری از آدم سر نمی‌زند که از دست لرزان و دل خسته و مایوس، بیرون زده باشد. نه فقط خروجی ها که اختیار ورودی های تن آدم را به دست می‌گیرد. ترس به دل راه نمی‌دهد. زهر خبرهای تلخ را می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد مثل ویروس بنیان وجود آدم را بلرزاند و از تک و تا بیندازد. میخواهم بگویم، توی این روزهای سخت که قطعا و قطعا نسبت بسیار نزدیکی با آخرالزمان دارد. که شانه به شانه ی روزهای وعده داده شده ی همه ی انبیاء و ائمه ی الهی میزند. تن و روح همه ی ما باید به همچین جایی برسد. باید امید ستون مرکزی بسازد در جانهایمان. مرگ یا آسیب هیچ عزیزی نباید ما از هم بپاشاند و نه فقط این. امید باید طوری نرم افزار وجودمان شود که با هر ورودی ای به ذهنمان خودش را بیشتر کند و تزاید ببخشد. زاد ولد کند و از تراکم بسیار ذراتش، وجودمان لبریز شود. ما با امیدمان، با انرژی زاید الوصفی که در ما میسازد، خیلی کار داریم. خیلی خیلی کار داریم. روزهایی که قرار است امیدمان دست خودمان و باقی مردم دنیا را بگیرد، خیلی نزدیک است دوستان. خیلی نزدیک است. پ.ن: جنگ است رفقا. خبرهای خوب و بد و ویران کننده تر از موشک ممکن است برسد به گوشمان. هنوز چیزی نشده به استقبال مصیبت نروید. اینقدر هم به جان خودی ها نیفتید. @banoo_nevesht
یا صاحب الزمااااان😭😭😭
خدایا یکم دورشو تندتر کن... کندی زمان مثل اره رو مغز و روحمونه. حالا که وقتش رسیده بذار سرعت دردشو کمتر کنه.
ما این راه رو تمام می کنیم. 👊
هدایت شده از کاوان
✅ واریز مستقیم کمک‌های مردمی به حساب دفتر رهبر معظم انقلاب برای کمک به رزمندگان مقاومت لبنان 1️⃣ ابتدا تعیین گزینه‌ی انتخاب وجوهات 2️⃣ سپس از قسمت بابت، انتخاب گزینه‌ی کمک‌ها 3️⃣ و نهایتاً کمک به مردم مظلوم لبنان و یا کمک به رزمندگان مقاومت لبنان را انتخاب کنید. واریز مستقیم از طریق سایت مقام معظم رهبری: https://www.leader.ir/fa/monies