39.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن "مصطفی" از زبان شهید #چمران
برشیهایی از زندگی شخصی او از زمان تحصیل در #آمریکا تا دوران فعالیت در #لبنان و در نهایت لحظه شهادت در #ایران
https://eitaa.com/banooyepishran
#روایت_نصر (۱)
#رَشی اولین و صمیمیترین و همفکرترین دوستی بود که در #هوانگریگو نصیبم شد.
کسی مفهوم و ارزش اولین و صمیمیترین و همفکرترین را درک میکند که مفهوم غربت و دوری از #وطن و خانواده را چشیده باشد.
چشمهای سبز #رَشی شاخصترین ویژگی ظاهری او بود.
از قضا چشمهای سبز ناصر همسرش هم شاخصترین ویژگی ظاهریَش بود.
ولی شاخصترین ویژگی این رفاقت، همفکری ما دو خانواده بود. و این در غربت یعنی ثروت، یعنی همه چیز.
اما دردناک ترین بخش رفاقت ما، آنجایی بود که این دوستی عمیق و ارزشمند، عمری فقط سه ماهه داشت.
درست بعد از سه ماه از سکونت ما در #هوانگریگو ، رَشی و ناصر تصمیم گرفتند مغازه و خانه را بفروشند و به #بیروت برگردند. برایشان تربیت دختر زیبا و پسر کوچکشان مهمتر بود از رفاه زندگی و داشتن یک ویلا و ماشین مدل بالای آمریکایی...
برای ما سخت بود. دوست، حامی و همکار و خانواده خود را داشتیم از دست میدادیم ولی واقعا حق داشتند و ما حتی در گرفتن این تصمیم نقش جدی داشتیم ولی فکر نمیکردیم اینقدر زود اتفاق بيفتد.
۱۹۹۴ کجا و ۲۰۰۶ کجا؟!
۱۲ سال طول کشید تا دیدار ما تازه شود. یک عمر بود. نه تلفنی درست حسابی در #لبنان بود و نه شبکههای اجتماعی بودند تا دست کم دیدار مجازی داشته باشیم.
و بیشک دیداری با این فاصله باید شیرین میبود و پر از اشتیاق.
راه رفتن در #حی_السلم سخت بود و پیدا کردن یک آدرس، کلا در #لبنان بیش از اینکه با نگاه به تابلوی اسم خیابان و کوچه اتفاق بيفتد، با پرسیدن از مغازه فلانی یا خانه فلانی کجاست ثمربخش است.
حالا من با قلبی که صدای تپشهایش را بیشک اگر کسی از کنارم رد میشد، میشنید و با قدمهایی که بیشتر به بال درآوردن میمانست دارم در #حی_السلم راه میروم و به دنبال سوپرمارکت ناصرالدین میگردم. بنا داشتم برای حاج ناصر و رَشی شگفتانه داشتهباشم. ولی شگفتزده شدم.
#بیروت آن روزها اشکم را درمیآورد.
#بیروت نبود. عروس خاورمیانه بیشتر به ویرانه میمانست.
و #حی_السلم سربلند، این بار زخمی بود. گوشه گوشهاش حکایت ویرانههایی بود که آثار به جا مانده از یک آپارتمان ۱۰ طبقه یا کمتر و بیشتر بود.
و برخی هم مشغول آواربرداری بودند یا ساختمان را شروع کرده بودند.
کمتر خانهای بود که سالم باشد شاید هم نبود.
و من داشتم با اشتیاقی وصف ناپذیر به سمت سوپرمارکت ناصرالدین میرفتم.
حالا رسیدهام به سوپرمارکت. خیلی عادی رفتم داخل و چند تا چیپس و شکلات برداشتم و رفتم جلوی دخل که حساب کنم.
و ناصر که مثل همیشه سر به زیر بود جواب سلامم را خیلی رسمی داد. و گفت خَلیهُن ع حسابنا (مهمان ما باش).
و من با لبخند و دل غنجه پاسخ دادم مَعلیش بَس ع حساب رَشی (باشه قبول میکنم ولی مهمان رَشی میشم).
حالا ناصر سربلند کرد و بهتزده مرا نگاه کرد و به دخترم و پسرم نگاهی انداخت. دوباره دخترم را نگاه کرد و مرا و گفت حاجه زینب؟! و در ناباوری تمام ادامه داد یا بییّ رَشی بالضیعة لو تعرف انو انتو هون کان طارت و اجت (وای خدای من! رَشی روستاست. اگر میدانست شما اینجایید پرواز میکرد و میآمد....
از روزهای #هوانگریگو گفتیم. از سال ۲۰۰۰ و عقبنشینی #رژیم_صهیونیستی از جنوب و شادی بی وصف مردم و از #حرب_تموز (جنگ۳۳ روزه) و اشکهای جاری من گواه حالم بود که چه سخت بوده دیدن ویرانهای به نام #بیروت.
اما حاج ناصر مدام دلداریام می داد که میسازیمش.
آخر سر هم گفت اصلا دست #اسرائیل درد نکند که #حی_السلم را خراب کرد.
کدام آلات و ادوات تخریب ساختمان از کوچههای تنگ این منطقه رد میشد که بتوانیم خراب کنیم که بسازیمش. حالا شما فکر کن عملیات تخریب را #رژیم_صهیونیستی به عهده گرفته و ما باید آواربرداری کنیم و بسازیم. زیبا نیست؟
بالاخره بیآنکه یک بفرما بزند خداحافظی کردم و برگشتیم خانه دوستم خدیجه.
خدیجه توقع داشت برایش تعریف کنم از دیدار پر اشتیاقم ولی گفتم دوستم نبود. اصلا نگفتم ناصر را دیدهام و به زعم خودم بیمرام حتی بفرما هم نزد.
هنوز باورم نمیشد و به دنیا بد وبیراه نثار می کردم و زمزمه میکردم از دل برود هر آنچه از دیده برفت.
🏷 بانوی پیشران
https://eitaa.com/banooyepishran
#روایت_نصر (۲)
و ۲۰۰۸ وقتی دوباره به #بیروت رفتم، اصلا دلم نمیخواست بروم #حی_السلم البته دلم که می خواست ولی عقلم میگفت نرو که دوباره ضایع نشی.
ولی دلم پیروز میدان بود. این بار که رفتم سوپرمارکت را نشناختم. یک ساختمان چند طبقه بود که زیرش یک سوپرمارکت با نام ناصرالدین دیده میشد.
و حاج ناصر که به استقبالم آمد و رَشی که با موبایل ناصر همراه دخترش از ساختمان بال درآورده بود و آمده بود پایین.
گیج شده بودم. نه به بی محلی ۲۰۰۶ و نه به استقبال ۲۰۰۸.
ناهارِ دستپخت رَشی به شدت لذید بود و دیداری که تازه شده بود و رفاقتی که دوباره جان میگرفت بس دلچسب بود.
و رازی که مُهرش باز شد، خانه ناصر و رَشی هم ویران شده بود و ناصر اشکهای مرا که برای #بیروت دیده بود دلش نیامده بود بیشترشان کند و بگوید خانه خودش هم خراب شده بود.
و فقط از مرکاوای سوخته گفته بود
و از شکست ذلیلانه #رژیم_صهیونیستی.
و از نابودی هیمنه پوشالیاش
از #حاج_عماد و #حاج_قاسم دو رمز #مقاومت جنگ ۳۳ روزه #لبنان
و از #سید_حسن_نصرالله که در تک تک لحظات در کنار رزمندگان #حزب_الله مانده بود.
از بازسازی #حی_السلم
از اینکه پاسداری از خانه و کاشانه هزینهبردار است ولی تسلیم هزینهای بس سنگینتر دارد.
از قدرت الهی #حزب_الله و جوانانش
و از خانه عنکبوت که سست بنیاد است.
و از شیرینیهای آنروز #مقاومت و پیروزی و #نصر مبادا چینی دلم بشکند.
روز #مقاومت گرامی
🏷 بانوی پیشران
https://eitaa.com/banooyepishran
هدایت شده از عصر جهاد
🔴نشست فوری| چه باید کرد؟
💠پنجمین جلسه بزنگاه
📜موضوع: آخرین وضعیت لبنان و تحولات منطقه و نقش ما
👤با حضور کارشناس مسائل سیاسی جناب آقای محمّد صادق شهبازی
⏰زمان: چهارشنبه ۴ مهرماه ساعت ۲۰
📲لینک ورود به جلسه:
https://www.skyroom.online/ch/saman2/setadekhatam
#بزنگاه
#لبنان
#نشست
🔻در#عصر_جهاد،نَبض میدان را داشته باشید👇
🆔https://eitaa.com/asr_jahad
🆔https://ble.ir/asr_jahad
🔰 پویش ملی #همدرد_لبنانیم
رژیم کودککش، پس از یک سال جنایت در غزه سربلند، حالا به جان لبنان مقاوم افتاده است. در کمتر از یک هفته بیش از ۵ هزار تن شهید و دهها هزار نفر مجروح و آواره شدهاند.
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
🔹هدایای نقدی شما عزیزان به صورت مستقیم برای تامین مایحتاج آوارگان مقتدر و مظلوم لبنان هزینه خواهد شد.
💳 شماره کارت
6037997599901288
شماره شبا
IR530170000000232878962004
شماره حساب:
0232878962004
✅ نزد بانک ملی به نام بنیاد بین المللی مردمی تحول اجتماعی
📌جهت اطلاعات بیشتر و گزارش هزینه به کانال زیر مراجعه کنید:
بنیاد بین المللی مردمی تحول اجتماعی
https://eitaa.com/bonyadtahavol
#متضامن_مع_لبنان
#برای_لبنان
#لبنان
#همدردیم_با_لبنان
#متضامن_مع_لبنان
#همبستگی_با_لبنان
#بنیاد_مردمی_تحول_اجتماعی
🏷 #بانوی_پیشران
Www.eitaa.com/banooyepishran
هدایت شده از 🇮🇶🇸🇾🇵🇸🇱🇧🇮🇷کنشگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 🎥 پویش «Shut it down for Palestine» در نیویورک
صدها کسبوکار در سراسر شهر نیویورک در کمپین «برای فلسطین، تعطیل کن» به نشانه اعتراض به نسلکشی در غزه، دست به اعتصاب زدند.
فراخوان بعدی این کمپین برای 24 نوامبر هست(پنج روز دیگه.)
▪️سایت جالب و به درد بخوری هم دارن(محتوا، ثبت کنشگری و ...):
Shutitdown4palestine.org
🇱🇧 | #لبنان
🔻کنشگرباشید🔺
╰┈➤ ❝ [@activism_ideas]❞
بانوی پیشران
بسم الله النور
🔻🔻🔻واصله
پدرم به مادرم سپرد در قسمت خواهران منتظر بماند تا خبرش کند. گفت خبرش که کرد، نوزاد را بیاورد تا پدرم او را خدمت حضرت امام ببرد. خودش زیاد خدمت #امام_خمینی مشرف میشد، اما حالا برگزاری مراسم در حسینیه جماران فرصت مناسبی ایجاد کرده بود که همسر و فرزندش را همراه خود کند و طفل نورسیدهاش را به آغوش امام برساند. پس از دیدار، امام به عنوان چشمروشنی مبلغی به پدرم هدیه کرد، و آن هدیه به لطف پدر و مادرم تبدیل شد به گردنآویزی برای من، تا از امام برایم به یادگار بماند.
...
روی هردانه بنوشته عیان
این بود رزق فلان بن فلان
پدرم این شعر را میخواند، وقتی نعمتی از نعمت های خدا هزاران چرخ می خورد تا به دست کسی برسد که انسان ها اراده نکرده بودند اما خدا مقدر کرده بود. امام روحالله از بندگان مقرّب و خاص درگاه الهی بود و روایت منسوب به معصوم میگوید خدا دست و زبان بنده مقربش میشود. با خودم فکر میکنم شاید از ابتدا روی این گردنبند نام افراد دیگری نوشته شده بود. شاید بنا بود من به عنوان یکی از افراد سیاهیلشکر دوستدار امام، تنها، امانتدار این تحفه باشم. چهبسا از ابتدا مقدر شده بود این هدیهای باشد از جانب امام روحالله به پیروان مجاهد او در روزهای دلشکستگی، تا مرهمی بر قلبهای مجروحشان باشد. هدیهای از روح خدا به یاران #سیدحسن_نصرالله و یاران #یحیی_سنوار در سرزمینهای زیتون...
...
گردنبند را روز شنبه ٢٨ مهر ١۴٠٣ قیمت کردم. گفتند طلای ١٨ عیار با وزن ١٨.٧۶٠ و قیمت ٧٧ میلیون و ٨٠٠ هزار تومان است. ارزش آن به خاطر انتسابش به #امام_خمینی قطعا بیش از اینها است. گردنبند را به مزایده میگذارم. وجه دریافتی انشاءالله به مظلومان #لبنان و #فلسطین و جبهه #مقاومت اهدا خواهد شد. هرکس دوست دارد از روح خدا یادگاری داشته باشد، زودتر دست بجنباند.
تماس برای تهیه گردن آویز با شناسه
@meysamgholami63
🏷 بانوی پیشران
https://eitaa.com/banooyepishran
#امر_ولی
#مقاومت اینجوری است؛ وقتی جنایات سبُعانهی دشمن را میبینند آن کسانی که تردید داشتند که باید #مقاومت کرد یا نه، از تردید بیرون میآیند میفهمند که جز با سینه سپر کردن در مقابل ستمگر و ظالم و زورگو نمیشود انسان راه خودش را ادامه بدهد، باید بایستد، باید #مقاومت کند #مقاومت یعنی این.
شما #حزباللّه #لبنان را نگاه کنید ببینید، مصیبتی که بر #حزباللّه وارد شد شوخی بود؟ کسی مثل #سید_حسن_نصراللّه را #حزباللّه از دست داد این چیز کمی بود؟ حملات #حزباللّه، قدرت #حزباللّه، مشت محکم #حزباللّه بعد از این بیشتر از قبل شد. این را دشمن هم فهمید و قبول کرد.
آنها خیال کردند حالا که ضربه زدند میتوانند وارد سرزمین #لبنان بشوند، #حزباللّه را عقب بزنند تا فلان جا، مثلاً تا نهر لیتانی جلو بیایند، نتوانستند بیایند، #حزباللّه ایستاد با کمال قدرت کاری کرد که خود آنها آمدند گفتند آتشبس. #مقاومت این است. ۱۴۰۳/۹/۲۱
#امر_ولی
مسئولان بالای نیروهای مسلح، سازمانهای مسلح به من نامه مینویسند که ما در قضیهی #لبنان، در قضیهی #حزباللّه که ما تاب تحمل نداریم اجازه بدهید ما برویم.
این را مقایسه کنید با آن ارتشی که تاب تحمل ندارد و میگریزد. دوران رژیم طاغوت متأسفانه ارتش ما همینجور بود؛ آنها هم در مقابل حملهی دشمنان، خارجیها در جنگهای مختلف از جمله در جنگ [جهانی] دوم ایستادگی نکردند، نایستادند. دشمن آمد تا خود تهران را گرفت آن روز. ایستادگی نکردند، ایستادگی نکردند. وقتی ایستادگی نمیکنند نتیجه این میشود. بایستی #مقاومت کرد.
ما در همین شرایط دشوار هم آماده بودیم اینجا به من آمدند گفتند که همهی امکاناتی که برای سوریها امروز لازم است ما آماده کردهایم آمادهایم که برویم. آسمانها بسته بود، زمین بسته بود، #رژیم_صهیونیستی و #آمریکا هم آسمان #سوریه را بستند هم راههای زمینی را بستند، امکان نداشت. اینجوری است قضایا. انگیزهها اگر چنانچه در داخل آن کشور به حال خود باقی میماند و میتوانستند در مقابل دشمن حرفی داشته باشند دشمن آسمانشان را هم نمیتوانست ببندد، راه زمینی را هم نمیتوانست ببندد. میشد بهشان کمک کرد. ۱۴۰۳/۹/۲۱