هدایت شده از ♻️ حال خوب زندگے
#تکنیک_رفتاری
⭕️ با #بهانهجوییهای_ڪودک چگونه #رفتار ڪنیم؟
۱. #شناخت_هیاجانات:
اسم #هیجانات مختلف را به او یاد بدهید. با ڪودڪتان درباره هیجانات مختلف صحبت ڪنید برای مثال:
برای او #قصه بگویید یا #نقاشی بڪشید. هر چه شناخت ڪودک شما از هیجاناتش بیشتر باشد ڪار شما در #مراحل بعدی آسانتر خواهد بود.
۲ به او #راهڪار_بدهید.
برای مثال: به جای اینڪه بگویید « #نق_نزن» و یا بخواهید او را #ادب ڪنید به او بگویید: « #احساس میڪنم تو الآن از چیزی #ناراحتی. ولی وقتی #گریه میڪنی، من درست #متوجه_نمیشم ڪه چی میخواهی؟ اگر چیزی میخواهی میتونیم دربارهاش باهم #حرف_بزنیم».
۳. به او #توجه_ڪنید.
همانطور ڪه گفته شد #اغلب_اوقات بچهها به دلایل بسیار #سادهای شروع به بهانهگیری میڪنند. بنابراین لازم است حواستان به #رفع_خستگی، #گرسنگی و سایر نیازهای مهم آنها باشد...
🔸 #نکته: یادمان باشد #نق_زدن، #بهانه_جویی کردن جدای از #لجبازی کردن کودک است. که در این مورد باید بسیار دقت شود. چرا که #تکنیکهای_درمانی لجبازی کاملا متفاوت است.
#مشاوره
#والد_گری
#فرزند_پروری
#رفتاری_درمانی
📚 ڪانال فرزند پرورے پیروان
@tarbiyat_peyrovan
هدایت شده از ♻️ حال خوب زندگے
#تکنیک_رفتاری
⭕️ با #بهانهجوییهای_ڪودک چگونه #رفتار ڪنیم؟
۱. #شناخت_هیاجانات:
اسم #هیجانات مختلف را به او یاد بدهید. با ڪودڪتان درباره هیجانات مختلف صحبت ڪنید برای مثال:
برای او #قصه بگویید یا #نقاشی بڪشید. هر چه شناخت ڪودک شما از هیجاناتش بیشتر باشد ڪار شما در #مراحل بعدی آسانتر خواهد بود.
۲ به او #راهڪار_بدهید.
برای مثال: به جای اینڪه بگویید « #نق_نزن» و یا بخواهید او را #ادب ڪنید به او بگویید: « #احساس میڪنم تو الآن از چیزی #ناراحتی. ولی وقتی #گریه میڪنی، من درست #متوجه_نمیشم ڪه چی میخواهی؟ اگر چیزی میخواهی میتونیم دربارهاش باهم #حرف_بزنیم».
۳. به او #توجه_ڪنید.
همانطور ڪه گفته شد #اغلب_اوقات بچهها به دلایل بسیار #سادهای شروع به بهانهگیری میڪنند. بنابراین لازم است حواستان به #رفع_خستگی، #گرسنگی و سایر نیازهای مهم آنها باشد...
🔸 #نکته: یادمان باشد #نق_زدن، #بهانه_جویی کردن جدای از #لجبازی کردن کودک است. که در این مورد باید بسیار دقت شود. چرا که #تکنیکهای_درمانی لجبازی کاملا متفاوت است.
#مشاوره
#والد_گری
#فرزند_پروری
#رفتاری_درمانی
📚 ڪانال فرزند پرورے پیروان
@tarbiyat_peyrovan
هدایت شده از کانال دختران بهشتی
#قصه
قصه تسبیحات حضرت زهرا(س)
از سیره و سبک زندگی حضرت زهرا(س)
نویسنده و شاعر: زهرا محقق
منبع : کتاب من لا یحضره الفقیه، جلد1، صفحه 211
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
خورشید مهربون از پشت کوه ها بیرون اومده بود و کم کم داشت آسمون رو روشن میکرد.
تو شهر مدینه، مردم بعد از خوندن نماز صبح، کارهاشون شروع میشد.
خونه حضرت زهرا هم همینطور بود.
حالا...
اول صبح، کارشون چی بود؟
بارشون چی بود؟
علی مولا بعد از خوندن نماز صبح میرفت دنبال کارهای نخلستان.
بعضی وقتها هم دیرتر به خونه میومد تا مشکلات مردم رو حل کنه.
حضرت زهرا هم به خواست خودش، بیشتر با کارهای خونه مشغول بود.
اولین کار هرروز، آماده کردن وسایل پخت نون بود.
اما اون زمان، نونوایی درکار نبود.
آسیاب بادی و برقی هم نبود.
پس یه نفر باید گندم ها رو میذاشت زیر سنگ آسیاب و انقدر اونو میچرخوند و میچرخوند، تا تبدیل به آرد بشن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد از اون نوبت پختن نون بود.
خمیر باید با کمک آرد، آماده میشد و پهن میشد توی تنور.
هیزم ها هم باید تو تنور، میسوختن و آتیش رو روشن میکردن و اونو داغ میکردن.
اما خمیر های نون که خودشون تو تنور نمی رفتن.
هیزم ها هم که خودشون نمیسوختن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد از خوردن صبحونه با نون تازه، همه تشنه میشدن.
پس آب لازم بود.
برای آوردن آب باید هرروز به چاه آب که دور از خونه ها بود میرفتن.
مشک آب رو تا لب چاه میبردن و با سطل از داخل چاه آب میکشیدن بالا و مشک رو پر میکردن.
اما....
مشک آب که خودش پیاده برنمیگشت خونه.
باید کسی اونو روی شونه هاش میذاشت و بندش رو محکم نگه میداشت تا زمین نیفته.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بعد خوردن صبحونه و آب، بچه ها مشغول بازی تو حیاط میشدن.
کوچه ها و حیاط ها اون زمان همه خاکی بودن.
بعد از بازی بچه ها و پختن ناهار و کارهای دیگه، خونه خاکی و کثیف میشد.
اما اون زمان که جاروی برقی تو خونه ها نبود.
یه جارو دستی گوشه خونه بود که باید خونه رو با اون تمیز میکردن.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
تو کوچه های خاکی اون زمان، لباس ها هم خیلی کثیف میشدن.
شستن ظرفا و پختن غذا هم، لباس ها رو کثیف میکرد زیادی.
پس هر چند روز یکبار نوبت شستن لباس ها هم بود.
اما اون زمان که وسیله ای نبود که لباسا رو خودش بشوره و پهن کنه.
پس...
کی اینکارا رو میکرد؟
حضرت زهرا میکرد.
حضرت زهرا میکرد.
بله... این همه کارها رو حضرت زهرا انجام میدادن.
البته بعضی وقتها که علی مولا خونه بودن، به ایشون کمک میکردن.
مثلا خونه رو خودشون جارو میزدن، یا حتی گاهی تو خونه عدس پاک میکردن.
اما بازهم، بیشتر کارها با خود حضرت فاطمه بود و ایشون خیلی خسته میشدن.
🌷🌷🌷🌷🌷
یه روز علی مولا که خستگی حضرت زهرا رو دیدن، به ایشون گفتن:
فاطمه عزیزم،
برو پیش پیمبر!
بهش بگو پدرجون
کمک بیار برامون!
ایشون گفتن :
فاطمه جان!
برو پیش پدرت رسول خدا، و ازش خواهش کن تا یه خدمتکار برای ما بفرسته تا کمک کار تو باشه!
(آخه اون زمان ها رسم بود که مردم برای کمک تو کارهای خونه خدمتکار داشتن)
حضرت فاطمه زهرا هم قبول کردن و به خونه پدرشون رفتن.
چی شد پیش پیامبر؟
زهرا چی گفت با پدر؟؟
حضرت زهرا دیدن که رسول خدا دارن با دوستاشون صحبت میکنن.
برای همین روشون نشد که با ایشون حرف بزنن.
و برگشتن به خونه.
روز بعد پیامبر به خونه دخترشون اومدن و گفتن زهرا جان دیروز با من چه کاری داشتی دختر عزیزم؟
چرا حرفی نزدی؟؟
حضرت زهرا باز هم نتونستن جواب بدن.
آخه خجالت میکیشیدن که چنین چیزی از پدرشون بخوان.
اما علی مولا به جای ایشون جواب پیامبر رو دادن.
چی گفت امام علی جون ؟
با پدر مهربون؟
ایشون گفتن:
ای رسول خدا!
فاطمه با کارهای خونه خیلی خسته میشه.
انقدر آسیاب رو خودش چرخونده که دستهاش تاول زدن.
انقدر خونه رو جارو زده که لباسهاش تیره و سیاه شدن.
انقدر با مشک آب آورده که رد بند مشک روی بدنش مونده.
من از زهرا خواستم که از شما خواهش کنه تا یه خدمتکار برای ما به خونمون بفرستین.
ادامه قصه در پیام بعدی...👇👇👇
#شخصیت_محوری
#قصه_تسبیحات_حضرت_زهرا
#فضائل_حضرت_زهرا
#سبک_زندگی
#سیره_زندگی_اهل_بیت
#قصه
@dokhtaranebeheshtiy
38.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با عرض سلام و ادب🌺
کلیپ قصه گل نرگس داستان زندگی آقا امام زمان (عج) و حضرت نرجس خاتون به زبان کودکانه می باشد.
برای ساخت این کلیپ مطالعات و زمان زیادی صرف شده و سعی کردیم بر اساس مستندات باشد.
لطفا این کلیپ را نشر دهید تا کودکان عزیز ببینند.
ان شاالله مورد قبول حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.
پیش دبستانی امام زمان (عجل الله تعالی فرجهالشریف)💐
#قصه
#قصه_گل_نرگس
✨🌿🌸❤️🌸🌿✨
کانال استیکر مدرسه👇👇👇👇
@stikermadreseh
1_4427098452.mp3
9.44M
#لالایی_خدا 42
#سوره_بقره آیات 114-117
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه (واقعه طبس)
روزهای شنبه و چهارشنبه، ساعت ۹شب
@lalaiekhoda
هدایت شده از تربیت کودک و نوجوان
سخنرانی شب اول هیأت نوجوانان.mp3
11.62M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت اول (شب اول محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
هدایت شده از تربیت کودک و نوجوان
01) سخنرانی، حجة الاسلام عباس ولدی.mp3
51.61M
🌸🍃 #قصه داستان مناسب #کودک و #نوجوان
🌷 هیئت نوجوانان ثارالله قم 🌷
📌 موضوع: #بچه_ها_کوچک_نیستند
سخنران: استاد محسن عباسی ولدی
🔶 قسمت دوم (شب دوم محرم ١۴٠٢)
🍃🌸 کانال تربیت کودک و نوجوان، کارتون، قصه، بازی و... 👇
https://eitaa.com/joinchat/1351418181Ccef8ee88a9
❤️ بسیار توصیه میشود به همراه فرزندان کودک و نوجوان بزرگوار تون گوش کنید.
هدایت شده از کانال دختران بهشتی
28.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐#داستان 🌸 #قصه
🌷 انیمیشن #حضرت_فاطمه (س)💐
💐 ایام ولادت حضرت زهرا (س) و روز مادر پیشاپیش بر تمام شیعیان مبارک باد💐💐💐
🌹
#قصه_قرآنی
روزی مأمون خلیفه عباسی به همراه برخی از اطرافیان خود به قصد شکار عزیمت کرد. پیش از آن که آنان از شهر خارج شوند، در مسیر راه به چند کودک برخورد کردند که مشغول بازی بودند. همین که بچهها چشمشان به خلیفه عباسی و همراهانش افتاد، همگی فرار کردند و کسی باقی نماند مگر یک نفر از آن ها که آرام در کناری ایستاد.
چون مأمون چنین دید، بسیار تعجب کرد از این که تمامی بچهها هراسان فرار کردند و فقط یک نفرشان آرام ایستاده است و هیچ ترس و وحشتی در او راه نیافت. پس با حالت تعجب نزدیک آن کودک ۹ ساله رفت و نگاهی به او کرد و گفت: ای پسر! چرا این جا ایستادهای و چرا همانند دیگر بچهها فرار نکردی؟
آن کودک با متانت و شهامت پاسخ داد: ای خلیفه! دوستان من چون ترسیدند، گریختند و کسی که خوش گمان باشد هرگز نمیهراسد.
سپس در ادامه سخن افزود: اساساً کسی که مرتکب خلافی نشده باشد، چرا بترسد و فرار کند؟! و ضمناً از جهتی دیگر، راه وسیع است و خلیفه با همراهانش نیز میتوانند از کنار جاده عبور مینمایند؛ و من هیچ گونه مزاحمتی برای آنها نخواهم داشت.
خلیفه با شنیدن این سخنان با آن بیان شیرین و شیوا، از آن کودک خوشسیما در شگفت قرار گرفت؛ و چون نام او را پرسید؛
جواب داد: من محمّد جواد، فرزند علی بن موسی الرّضا علیه السلام هستم.
#قصه
#کودکانه
#امام_جوادعلیه_السلام
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy