eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.8هزار دنبال‌کننده
347 عکس
320 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
همه جا نور است و نور است و نور ... گویی دنیا شده نورٌ علی نور..... و این نور به یمن بعثت برگزیده ترین بشر روی زمین است ، همان که محمد صلی الله علیه واله می خوانندش...همان که امین است ...همان که مصطفی ست ، همو که خود و اهل بیتش مدار آرامش این ارض خاکی اند... دلم در این شب عید سخت گرفته و چشمم در انتظار ظهور مبعثی دیگر است‌‌.. کاش به یمن این روز مقدس ، آن پور محمد صلی الله علیه واله که سالهاست بیابان گرد دوران شده از راه برسد... کاش به حرمت رسولش ،مبعثی دیگر بر پا شود و اینبار نه ندای جبرئیل امین و اقرا بسم ربک از فراز غار حرا ، به گوش برسد... بلکه صدای روح بخش «انا المهدی قائم» از فراز کعبه ،گوش و جان عشاق را بنوازد... و چه شود اگر چنین شود ...به خدای محمد صلی الله علیه وآله سوگند...به خدای مهدی زهرا سوگند ، سر از پا نشناخته به سمت بیت الحرام خواهیم رفت و سر تا پایمان را فدایی وجود نازنینش می کنیم... خدایا ... پروردگارا... نگذار این آرزو بر دلمان بماند... خدایا به رسولت سوگند، عیدی ما را در این شب و روز عزیز ،آمدن آن عزیز دوران قرار بده... خدایا مپسند در این عید دلتنگ باشیم... خدایا این دوری را ، این هجران کمر شکن را به مبعثی شادی آفرین پیوند زن بحق محمد و آل محمد علیهم السلام ... ....ط_حسینی @bartaren 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بر خلق خوش و 🌸خوی محمد (ص) صلوات ✨بر عطر گل 🌸روی محمد (ص) صلوات ✨در گلشن 🌸سر سبز رسالت گوييد ✨بر چهره 🌸گل بوی محمد (ص) صلوات 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_سیصد_دو🎬: با همین ترفندهای ابلیسی که فرعون و حکومت فرعونیان در پ
🎬: فرعون و فرعونیان برای سرکوب و به استضعاف کشیدن بنی اسرائیل هر کاری که از دستشان بر می آمد کردند معنای استضعاف فقط فقر مالی نیست بلکه این واژه تمام فقرها را در برمی گیرد، فقر جمعیتی، فقر فرهنگی، فقر اعتقادی و فقر مالی... حکومت مصر چنان طبق برنامه ابلیس پیش رفت و بنی اسرائیل را به بند کشید که آنها از همه جهت مستضعف شدند. حالا که سالها از به بند کشیدن و اسارت بنی اسرائیل می گذشت، آنها چاره ای نداشتند جز آنکه به دنبال فقیهان قوم باشند و فقیهان بنی اسرائیل برای حفظ جانشان به کوه و دشت و بیابان پناه برده بودند اما به قول معروف جوینده یابنده است. افراد معتقد بنی اسرائیل دور فقیهان جمع شدند و آنها نوید ظهور منجی را به بنی اسرائیل دادند. منجی که در کلام پیامبران پیشین از آن نام برده شده بود و مردم بنی اسرائیل در خفقان شدید و سختی های طاقت فرسایی که حکومت فرعونیان برایشان به وجود آورده بود، فقط با امید و انتظار ظهور منجی روزگار را می گذراندند. جاسوسان فرعون که در همه جا نفوذ داشتند، به طریقی وارد حلقه ای شدند که به فقیهان وصل میشد، آنها هم مژده ظهور منجی را شنیدند. یکی از نفوذی های فرعون، با شنیدن حرفهای فقیه و بزرگ بنی اسرائیل، احساس خطر کرد و با سرعت از جمع آنها جدا شد. جلسه ی سرّی بنی اسرائیل داخل غاری بیرون شهر برگزار شده بود، آن فرد نفوذی ، با شتاب از بالای کوه پایین آمد و سوار بر اسبش شد و با شتاب زیاد به سمت شهر حرکت کرد. فرد نفوذی می خواست خود را هر چه سریعتر به شهر برساند و اخباری را که کسب کرده بود به اطلاع فرعون و کاهنان معبد برساند و از طرفی می خواست مکان گرد همایی بنی اسرائیل را لو دهد تا مأموران حکومتی آنها را محاصره کنند و بر سرشان بریزند و همه را از دم تیغ بگذرانند. اما از غاری که اجتماع بنی اسراییل بود تا شهر، یک شبانه روز راه بود و ان جاسوس با شتاب حرکت می کرد تا سریعتر خود را به قصر برساند. راه به نیمه رسیده بود که به یک باره چاله ای که نمی دانست از کجا و چگونه درست شده، جلوی پای اسب پدیدار شد و اسب ناخواسته یکی از پاهایش درون چاله رفت و تعادلش بهم خورد و سوارش به پشت بر زمین افتاد. ضربه ی سختی بود و سوار دقایقی بیهوش بر زمین افتاد و بالاخره بعد از گذشت زمان کوتاهی چشمانش را گشود و درحالیکه دردی جانکاه در جاتش پیچیده بود، پشت سرش را دستی کشید و گرمی خون را حس کرد. کمی آنطرف تر اسبش در حالیکه لنگ میزد ناله می کرد. مرد جاسوس، زیر لب فحشی داد و به سمت اسب حرکت کرد، او می بایست به طریقی اسب را تیمار کند و به راه بیافتد، خبری که داشت آنقدر مهم بود که نمی بایست تعلل کند. قرار بود بعد از چهارصد سال رنج و سختی بنی اسرائیل، منجی آنها ظهور کند و این خبر برای فرعون بسیار مهم بود. ادامه دارد... 📝به قلم: طاهره سادات حسینی @bartaren 🌺🌿🌼🌿🌺🌿🌼🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گلچین برترین ها 😍
ناف نقطه جادویی بدن چند دقیقه مطالعه این متن، ارزش خوندن داره شاید دیده باشید که خیلی از پدر مادرها بند ناف فرزندشون را به بانک بند ناف میسپارن و سلول بنیادی ازش استخراج میشه تا در مواقع حساس (که امیدوارم هرگز پیش نیاد) استفاده بشه. ناف_نقطه_آغاز زندگیه و باورنکردیه که روی سلامتی، احساسات و روان ما تاثیر گذاره. حتی فرم به ما میگه که ما مستعد چه بیماری هایی هستیم. مالیدن روغن های مختلف اطراف ناف باعث جذب اثر اون روغن بر بدن میشه! اکثر پزشکان تاکید دارند که موقع حمام حتما ناف شسته بشه شاید بشه گفت بسیاری از بیماری ها (و شاید همه ی بیماریها) جوابش به ناف برمیگرده. تعدادی از بیماریهای کودکان و بزرگسالان که به راحتی و با ریختن دو یا چند قطره از روغنهای مختلف باعث اثرات شگفت انگیز میشه را با هم ببینیم: مالیدن روغن بادام روی ناف باعث درخشندگی و شادابی پوست میشه. موقع سرما خوردگی و آنفولانزا کافیه یک پنیه را الکلی کنید و روی ناف قرار بدهید و اثر معجزه آساش رو ببینیند. مالیدن روغن کرچک روی ناف قبل از خواب اگر چند روز متوالی اتفاق بیوفتد باعث بهبود پادرد و زانودرد میشود اگر فرزندتون در فصل پاییز دچار ترک خوردگی لب و پوست دست شده و یا خودتون با شستن ظرفها دستتون زود خشک میشه، اگر دچار اگزما هستید، مالیدن روغن های سالم روی ناف اثر معجزه آسا دارد. شاید تعجب کنید اگر بشنوید مالیدن روغن نارگیل روی سطح ناف رحم_زنان رو گرم میکند و نه تنها مشکلات ناباروری را رفع میکند عفونت بانوان را هم از بین میبرد. اگر فرزندتان یبوست دارد، مالیدن روغن زیتون داخل ناف و ماساژ دادن اطراف ناف در جهت عقربه های ساعت باعث رفع مشکل یبوست کودک میشود. ضمنا انجام این کار مشکلات کم وزنی کودکان را به طرز عجیبی رفع میکند. مشکل کبد چرب دارید؟ کک و مک روی پوست صورتتان هست؟ روغن لیمو را روزی دو بار روی نافتان بمالید، هم مشکل کبد چرب تا حد زیادی رفع میشود و هم کک و مکها کمرنگ میشوند. چکاندن روغن سیاهدانه داخل ناف، گوش درد را رفع میکند و جالب اینه که این روش بی نهایت معجزه آساست. دچار گرفتگی عضلات شدید؟ سردردهای عصبی و میگرن سراغ شما می آید؟ باور نکردنی است ولی چکاندن روغن گردو روی ناف و اطراف آن نه تنها این مشکلات را از بین میبرد بلکه برای رفع چربی خون هم معجزه آساست. زدن روغن بنفشه داخل ناف باعث رفع خشکی بینی میشود. این پست صدقه جاریه است هر کس دوست داشت به قصد قربت الی الله پخش کنه که ان شاءالله دردی و مشکلی از همدیگر کم کنیم. 🍃 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_سیصد_سه🎬: فرعون و فرعونیان برای سرکوب و به استضعاف کشیدن بنی اسر
🎬: فرعون غلتی در تخت خواب زد و اینبار به پهلوی چپ گشت، تازه چشمانش گرم شده بود که باز دوباره همان خواب را دید. او تاجی زرین بر سر داشت در تخت طلاکوب خود نشسته بود که ناگهان بادی وزیدن گرفت، دیوارهای قصر همچون پرده هایی نازک به کناری رفت. باد داغی از سمت سرزمین بیت المقدس به صورتش خورد و سوزی شدید در جانش افتاد، به همان سمت نگاه کرد، شعله های بلند و جان دار آتش را می دید که در هوا زبانه کشیده است. باد به شعله ها می خورد و آتش به سرعت پیش می آمد و در یک لحظه تمام سرزمین مصر مملو ازآتش شد. فرعون هراسان از تخت به زیر آمد، حکومت و مملکتش در آتش می سوخت و او نمی توانست کاری کند. فرعون دستش را سایبان چشمانش کرد و کمی دورتر را نگرست، همه جا در آتش می سوخت، فقط تک و توک خانه هایی بود که شعله های آتش با آنها کاری نداشت، انگار این آتش مأمور سوزاندن جاهایی خاص بود، در این هنگام،سربازی جلو آمد و فریاد زد: پادشاها! همه جای مصر را آتش فرا گرفته جز خانه های قوم بنی اسرائیل، همه جا می سوزد و خاکستر می شود جز بیوت بنی اسرائلیها... فرعون دستش را مشت کرد و همانطور که بر زانویش می زد فریاد کشید: آتش را خاموش کنید و تیغ بر بنی اسرائیل کشید هنوز حرف در دهان فرعون بود که ناگهان شعله ای آتش بر قصرش افتاد و همه جا را فراگرفت و اینک گرداگرد فرعون دایره ای حجیم از آتش بود. سوز و گرما و دود و آتش نفس فرعون را تنگ آورده بود و برای فرار از این کابوس تکانی خورد و چشمانش را باز کرد. فرعون همانطور که نفس نفس میزد و عرق بر پیشانی اش نشسته بود جامی آب طلب کرد و غلام کنار تختخواب آبی خنک در جام ریخت و به دستش داد. فرعون جام را به لبانش نزدیک کرد و می خواست جرعه ای آب بنوشد که به یاد خوابش افتاد، دستانش شروع به لرزیدن کرد و جام از دستش افتاد و از جا بلند شد و باصدایی لرزان فریاد زد: خوابگزاران....کاهنان معبد ...همه را احضار کنید. او خوابی بس هولناک را چندین بار دیده بود و حالا از ترس و دلهره ی تعبیر این خواب بر خود می لرزید. سربازی با شتاب ازقصر خارج شد تا خود را به معبد برساند و امر فرعون را به سمع خوابگزاران و کاهنان برساند و از آن طرف مرد نفوذی با لباس هایی مملو از خاک و لبانی خشک و‌چهره ای آفتاب سوخته وارد قصر شد و تقاضای دیدار فرعون را نمود. مأموران نفوذی فرعون علامتی مخصوص داشتند و در هر ساعت از شبانه روز می توانستند تقاضای دیدار فرعون را نمایند. ورود جاسوس را به فرعون اطلاع دادند و... ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی @bartaren 🌺🌿🌼🌿🌺🌿
داستان.امروز ازیوتیوب هرعزیزی میتونه عضو بشه https://www.youtube.com/@Dastan_Gazzab کانال یوتیوب. طاهره سادات حسینی
#رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_سیصد_چهار🎬: فرعون غلتی در تخت خواب زد و اینبار به پهلوی چپ گشت،
🎬: جاسوس وارد شد، تعظیم بلند بالایی کرد و گوشه ای ایستاد. فرعون نگاهی به سر و وضع ژولیده ی او کرد و با بی حوصلگی گفت: چه امر مهمی پیش امده که با این وضعیت در نیمه شب به حضور ما رسیدی و مزاحم استراحتمان شدی؟! جاسوس نفس آرامی کشید و گفت: قربان! من در بین بنی اسرائیل نفوذ کردم و چند روز است در بیابان سرگردانم تا خود را به قصر برسانم و خبر مهمی برایتان دارم. فرعون ابروهایش را در هم کشید و گفت: چه خبر مهمی؟! زودتر حرفت را بزن که اوقاتمان تلخ است. مرد گفت: به من خبر رسید که برخی مومنین بنی اسرائیل در غاری جلسه ای اضطراری برگزار کردند، من هم با ترفندی وارد مجلسشان شدم، فقیهی از فقیهان بنی اسرائیل با رویی پوشیده که نمی خواست شناخته شود بر صدر مجلس نشسته بود و سخنرانی می کرد، همانطور که می دانید سالهاست که بنی اسرائیل منتظر آمدن منجی هستند تا بیاید و آنها را نجات دهد، آن فقیه با اطمینان به همه می گفت که صبر پیشه کنند و مژده ظهور قریب الوقوع منجی را می داد، با شنیدن این حرف فی الفور جلسه را ترک کردم و به سمت شهر تاختم اما از بخت بدم در بین راه اسبم... فرعون که از شنیدن این خبر برآشفته بود با تحکم به میان حرف مرد دوید و گفت: خاموش باش! دیگر سخنی نگو که گویا اوضاع بسیار نگران کننده هست و بی شک این خواب امشب من هم در تایید خبر توست. مرد همانطور که سرش پایین بود و به سنگ های مرمرین کف قصر خیره شده بود زیر لب گفت: خواب؟! در همین هنگام نگهبان جلوی در ورود کاهنان و خوابگزاران را اعلام کرد. فرعون با اشاره ی دست، مرد جاسوس را مرخص کرد و اجازه ورود کاهنان را صادر نمود. آنها وارد شدند، فرعون درحالیکه با انگشتان دست بر کمینه ی طلایی تختش تند تند میزد و این عمل نشان از ذهن مغشوش داشت رو به خوابگزاران گفت: در چند مرحله خوابی عجیب دیدم، خوابی که گویی واقعیتی هولناک در خود پنهان داشت و شروع به تعریف خوابش نمود. خوابگزاران با دقت حرفهای فرعون را گوش کردند و بعد از اتمام حرفهای او به شور نشستند و بعد از دقایقی مشورت، یکی از آنها جلو آمد و گفت: قربان! خوابتان بسیار واضح است، از آنجایی که بنی اسرائیل از کنعان و سرزمین اطرافش وارد مصر شده اند و آن آتش از همان حوالی سرزده و همه چیز را جز خانه های بنی اسرائیلیان نابود کرده، نشان می دهد، کسی از این قوم و قبیله می آید که قصد نابودی حکومت شما و نجات بنی اسرائیل را دارد. در این لحظه کاهن اعظم نیز گلویی صاف کرد و جلو آمد و گفت:... ادامه دارد.. @bartaren 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ https://www.youtube.com/@Dastan_Gazzab?sub_confirmation=1 کانال داستان یوتیوب طاهره سادات حسینی
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تولدت مبارک تمام هستی من‌‌‌...❤ الحمدلله الذی خلق الحسین