#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت چهل و دوم🎬: علی علیه السلام نگاهی به جمع نمود و ادامه داد: در روز عید غدیر
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صدو چهل وسه🎬:
مولا علی نفسی تازه نمود و ادامه داد: بلی براستی که او همان کسی بود که با رسول الله همراه جمعی از اصحابش برای عیادت نزد من آمدند، رفیقش با گوشه چشم به او اشاره کرد و گفت: یا رسول الله !! تو درباره علی با ما عهد کردی ولی من در علی کسالتی می بینم ، اگر علی از دنیا رفت به سوی چه کسی برویم؟!
پیامبر فرمود : بنشین!(و این جمله را سه بار تکرار کرد) و سپس رو به آن دو کرد و فرمود : علی علیه السلام نه فقط با غین مرضش نمیمیرد ، بلکه علی نخواهد مرد تا وقتی که او را از خشم پر کنید و حیله و ظلمی وسیع بر او روا بدارید، ولی علی را در مقابل این کردارها بردبار خواهید یافت و علی نمی میرد تا وقتی که از شما دو نفر ناراحتی و آزارهایی به او برسد و او نمی میرد بلکه اورا میکشند و شهید می شود.
علی نگاهی به جمع انداخت و ادامه دادند: آری این دونفر همان هایی بودند که در جمعی هشتاد نفره که چهل نفر عرب و چهل نفر عجم ،حضور داشتند و این هشتاد نفر بر امیرالمومنین بودن من ، شهادت دادند.
در آنزمان پیامبر رو به آنها و این دو ،فرمود: شما را شاهد می گیرم که علی برادر و وزیر ووارث و وصی و خلیفهٔ بعد از من میان امت و صاحب اختیار هر مؤمنی می باشد به دستورهای او گوش فرادهید و اطاعت کنید.
آری ای جمع در میان آن گروه ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و ابن عوف و ابو عبیده سالم و معاذبن جبل و جمعی از انصار حضور داشتند و پیامبر باز فرمود شما را در این امر شاهد می گیرم و دیدید چگونه رسم عهد به جا آوردند و چگونه با امر خدا و دستور رسولش برخورد نمودند...
علی انگار سر دردلش باز شده بود ، گفتنی هایی را میگفت که همه بر درستی اش شهادت می دادند..
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
@bartaren
💦🌨💦🌨💦🌨💦
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
12.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
لقمه حلال قسمت سی و نهم🎬: جمعیت همانطور که پذیرایی میشدند ,مشتاق شنیدن بودند ودراین بین دانیل از جا
لقمه حلال
قسمت چهلم🎬:
بابا احمد شروع به گفتن کرد:از معاویه حاکم ستمگر وکشتن نوه ی پیامبر ،امام حسن ع بانقشه ی موذیانه ی معاویه گفت,از جانشینی پسر دایم الخمر ومیمون باز,معاویه ,یزید علیه لعنه گفت واز,بیعت نکردن امام حسین ع با جرثومه ی فساد یعنی یزیدبن معاویه,از تنهایی وغربت امام حسین ع در شهرش مدینه واز هزاران هزار نامه ی کوفی ودعوت انها از امام حسین ع گفت.....از مهاجرت حسین ع با خانواده وفرزندانش ویاران نزدیکش به سمت کوفه گفت.....
وبعد رسید به حیله ی یزید وعبیدالله,از بی وفایی کوفیان وبازهم از تنهایی حسین ع گفت....
از عاشورا وقحطی آب,از تشنگی کودکان کربلا,از فداشدن یاران باوفای حسین گفت وگفت از دودست بریده ی علمدار واز مشک پاره ی عباس بن علی گفت ,از کودکانی که دیگر آب نمیخواستند وزنده ماندن عمویشان را به رفع عطش وتشنگی ,ترجیح میدادند..
گفت وگفت تا به تنهایی حسین ع رسید وکودک شش ماهه اش,از ندای هل من ناصرینصرنی حسین ع گفت ونیامدن لبیکی,از زینب خواهری زجرکشیده گفت که جلوی چشمانش دردانه برادرش را سربریدند .....وقتی به سربریده ی حسین ع واتش کشیدن خیمه های حسین ع رسید,جمعیت همه سردرگریبان بودند وگریه میکردند....
خدای من اینها همه نامسلمانند اما یکی میگوید حسین وگریه میکند ,یکی ندای,یا عباس سرمیدهد واشک میریزد وان دیگری ورد زبانش یازینب است وناله میزند,یکی از علی اصغر دم میزند وبرسر میزند...
پدرم که ساکت شد,ولوله جمع هم فرو نشست واشکها بی صدا برگونه ها روان شد ,که دانیل دوباره از جایش بلندشد وگفت:
ادامه دارد...
🍃🌹 @bartaren 🌹🍃
#رمان های جذاب و واقعی📚
شاهزاده ای در خدمت قسمت صدو چهل وسه🎬: مولا علی نفسی تازه نمود و ادامه داد: بلی براستی که او همان کس
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و سی و چهار🎬:
مولا علی علیه السلام ،بعد از نقل این قضیه رو به جمعیت نمود و فرمودند:
سبحان الله از این که چقدر فتنه و گرفتاری از گوساله و سامری این امت به قلبشان رسوخ کرده است. آنان اقرار و ادعا کردند که پیامبر فرموده : خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نمی کند!! و حال آنکه پیامبر به همین هشتاد نفر فرمود :«علی را به سِمَت امیرالمؤمنین قبول کنید» و آنان را بر این قضیه شاهد گرفت.
و بعد به زعم خود خلیفه رسول خدا را کنار زدند و شورا انجام دادند و اقرار کردند پیامبر کسی را بعد خود خلیفه قرار نداده...
امیر المؤمنین به اینجای کلامش رسیده بود و جمع پیش رو سرها را به زیر افکنده بودند ، هر کدام در ذهن خود شرمنده از اینهمه بد عهدی به دنبال راهی برای جبران بودند ، اما هنوز روزها و سالها باید میامد و میرفت تا حقی که غصب شده بود ،به صاحبش برگردد
فضه از پشت درب تمام کلام مولایش میشنید ، اشک از چشم میسترد و در دل دعا می کرد که به زودی بساط ظلم و تحریف برچیده شود.
در همین حین دود آتش تنور از اجاق مطبخ به هوا برخواست، فضه دانست که بانوی خانه در تدارک پختن نان است.
سریع به سمت تنور روان شد ،تا چون همیشه دستی برساند وکمکی کند.
هیاهوی فرزندان علی که با هم به بازی نشسته بودند بر آسمان بلند بود.
فضه که مدتی بود در حادثه ای ناگوار ،فرزندش ثعلبه و شویش ابوثعلبه را از دست داده بود بیش از پیش به فرزندان مولایش احساس نزدیکی می کرد.
او تازه به عقد مردی دیگر از عرب درآمده بود ،تا روزگار بگذراند و زندگی کند ،اما همچنان تنها کلامی که از دهانش خارج میشد ، کلام خدا بود و لاغیر...
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
@bartaren
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Tagharrob_be_Khoda_va_EmamAsr_1.mp3
11.9M
#رمان های جذاب و واقعی📚
لقمه حلال قسمت چهلم🎬: بابا احمد شروع به گفتن کرد:از معاویه حاکم ستمگر وکشتن نوه ی پیامبر ،امام حسن
لقمه حلال
قسمت چهل و یک:
دانیل:خوب اقا احمد یا,بهتره بگم اقا غلام حسین,الان این همه جمعیت بعداز گذشت هزارواندی سال برای چی اینجا گرد هم میان ,یعنی یک نوع عزاداری هست؟؟
بابا احمد جواب داد:سوال خوبی هست,اولا بله چون ایام ,ایام کشته شدن امام حسین ع ویارانش هست ,این یک نوع عزاداری هست واز طرفی چون ان زمان کوفیان امام حسین ع را تنها گذاشتند ونامردمانی امام وفرزندانش راکشتند وهیچ کس به ندای هل من ناصر ینصرنی امام لبیک نگفت,اینان میایند وبه ندای امام لبیک میگویند ,البته اینبار به ندای کمک خواهی ویار طلبی نواده ی حسین ع لبیک میگویند .
همینطور که بابا داشت صحبت میکرد ,دانیل باز پا شد وگفت:مگر نواده ی امام حسین ع زنده است؟
وبابا احمد دوباره شروع کرد به شرح حقیقت شیعه ,از امامی به امام دیگر که همه را کشتند وبه شهادت رسانیدند ورسید به حجت زنده ی خدا,امام مهدی عج وگفت که خداوند برای درامان نگه داشتن حجت اخرینش اورا از نظرها غیب میکند,تا دنیا اماده ی ورودش گردد,تا مردم از ته قلب مهدی رابخواهند تا دوباره واقعه ی کشتن حجت خدا تکرار نشود وجان امام درامان باشد وادامه داد:بعضی از شما مسیحی هستید واعتقاددارید عیسی مسیح هنوز زنده است وروزی خواهد امد,مهدی ما هم زنده است وروزی خواهد امد واین پیاده روی....
ادامه دارد....
🍃🌹 @bartaren🌹🍃
لقمه حلال
قسمت پایانی
این پیاده روی باید انقدرادامه داشته باشد تا همه ی دنیا امام حسین ع رابشناسند اخر
وقتی امام مهدی عج تشریف فرما میشوند میفرمایند:من فرزند حسینم واگرحسین ع را دنیا بشناسد پس فرزندش را هم میشناسند ویاریش میکنند.
سخنان پدرم به اینجا که رسید ,دوباره دانیل از جایش برخاست وگفت:اقا غلام حسین من به نمایندگی از,بقیه سوالی داشتم,اگر امام مهدی عج شما بیاید چه اتفاقی میافتد؟چکار میکند؟وچرا الان نمیاید؟ایا مارا میبیند وحرفهای مارامیشنود؟
بابا احمد:سوالات کوتاهی پرسیدی که جوابهای مفصلی دارند اما به اختصار برایتان میگویم ,درحدیثی از معصومین ما امده که:که دنیا گرفتار ظلم وتباهی میشود تا قایم ما ظهورکند ودنیا رانجات دهد,درهمه ی ادیان به امدن منجی اخرالزمان با نام های مختلف بشارت داده شده است ,وهمه ی نامها ختم میشود به بقیه الله ,مهدی موعود که از سلاله ی انبیا است واخرین حجت خداوند برروی زمین,با ظهور مهدی موعود ,حضرت عیسی مسیح هم از اسمان به زمین میایند به اودست بیعت میدهد ومسلمان میشود....در یک کلام,دنیا از ظلم وستم پاک میشود واین جهان حقیقتا بهشتی زیبا میشود.
وحضرت مهدی عج الان دربین ما,در دنیا وجود دارد ومارامیبیند وکلاممان رامیشنود وشاید بارها وبارها اورا دیده باشیم وبه کمکمان امده باشد اما خواست خدا این است تا ما اورانشناسیم تا ظهور صورت بگیرد وظهورصورت نمیگیرد مگراینکه تمام مردم دنیا از ته قلب,اورا بخواهند تا به فریادشان برسد وباید حلقه ی یاران امام که ۳۱۳نفر است کامل شود وهمه لبیک یامهدی سردهند ,تا خدا امر ظهور را محقق کند.
دراین هنگام همان مردی که سوال پرسیده بودو خود رامعرفی نکرد از جا برخاست وگفت:من میخواهم مهدی بیاید ,اصلا ما میخواهیم مهدی بیاید وهمه بااو تکرار کردند ,آری آری ومرد ادامه داد ما الان نزدیک چهل نفرهستیم پس چهل نفر از ۳۱۳نفر کم کنید ,ما اماده ی جانفشانی در راه فرزندی هستیم که پدری چون حسین ع دارد....
پدرم از اینهمه سادگی این مردم لبخندی زد...
ومرد ادامه داد....خدایاااا فرزند حسین را به داد دنیا برسان وندای لبیک یا حسین ولبیک یامهدی این جمع چهل نفره با صدای ملکوتی اذان صبح ,به هم گره خورد....
((یا رب الحسین,بحق الحسین,اشف صدرالحسین,باالظهورالحجه))
…………پایان………
🍃🌹 @bartaren 🌹🍃