eitaa logo
با شمیم تا شفق
258 دنبال‌کننده
450 عکس
60 ویدیو
5 فایل
شکوفه سادات مرجانی بجستانی هستم ش.میم شفق یعنی سرخی شام و بامداد یعنی بعد از تاریکی روشنی است یعنی فلق یعنی امیدواری یک مادرِ کتاب‌دوستِ گل‌پرورِ فیلم‌بین که مبتلاست به نوشتن @shokoofe_sadat_marjani https://zil.ink/shokoofe.sadat.marjani
مشاهده در ایتا
دانلود
. ماهی یک بار متوجه میشم تنها نیستم هنوزم آدم‌هایی هستند که به جای حرف زدن راجع به بقیه دوست دارن راجع به کتاب و یادگیری و رشد حرف بزنن فلسفه دنیای شیرینی بود به ارائه عالی جناب قانعی ازت ممنونم رفیق که برای تشکیل این گروه تلاش کردی ان‌شاالله یه روز کافه کتابت و افتتاح کنی @Jasmine67 @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
هدایت شده از الف|نون
ما همه حتی بی‌شرف‌ترین‌مان حتی بی‌طرف‌ترین‌مان با درد از جهان رَخت می‌بندیم. بادا که "دردِ" ما، در راهِ نابودیِ کثافتِ صهیونیست باشد... ______________ @AlefNoon59
هدایت شده از [نگاه ِ تو]
‌ ‌ 🌱 در احادیث است که پیغمبر، صلّی الله علیه و آله و سلّم، وقتی با هر کسی حرف می‎زد تمام‌رخ به او نگاه می‎کرد. یعنی ادب پیغمبر این بود که با هر کس حرف می‎زد تمام‌رخ او را نگاه می‎کرد و او را احترام می‎کرد. حالا اگر مسئولی دارد با مخاطب حرف می‌زند بیشتر نگران زاویه دوربین است تا دیدن چهره مخاطب. پیامبر برای تمام اثاث منزلش احترام قائل بود. یک دستمال داشت، یک کاغذ داشت، یک قلم داشت، یک عصا داشت، برای همه اینها شناسنامه قائل بود، احترام قائل بود، برای آنها اسم می‎گذاشت. این می‎شود تربیت. تربیت معنایش این نیست که ما یک درس قرآن یا درس سنت داشته باشیم. @Negahe_To
. . @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. دل مسوزان که ز هر دل به خدا راهی هست هرکه را هیچ به‌کف نیست به‌دل آهی هست . @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. یه دسته‌بندی توی نوشته‌های گوشیم هست با این عنوان «رد شدم شنیدم» حاصل وقت‌هایی که غنیمتی به نام قدم زدن نصیبم میشه خیلی‌وقت‌ها جمله‌ها نصفه به گوشم می‌رسه اما همون نصفه هم می‌تونه برای نوشتن به من کمک کنه. اما مواقعی هم هست که جمله‌هایی می‌شنوم که قصه‌ داره دیشب زیر نم‌نم بارون پاییزی از گفتگو یک زوج خیلی جوون «کاش قدم بلندتر بود راحت‌تر می‌بوسیدمت ولی من دوست دارم قد بلندی کنی» برای من حس خم کردن یک شاخه خرمالو رو داشت @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. این استوری یکی از بهترین دوستای من یگانه است خواستم بگم در تمام مراحل زندگی با خودتون و آدمای دور و برتون ازش استفاده کنید راهگشاست. تمرکزتون رو بزارید روی دیدن توانمندی‌ها و نقاط قوت و پیشرفت‌های یک قدمی پشت سر خودتون و بقیه. هرکس فقط و فقط خودش رو باید با خودش مقایسه کنه. چون هر انسانی درست مثل اثر انگشتش خاص و منحصربه‌فرده. باور من اینه همین که از دیروز خودت بهتری یعنی در مسیر رشدی دست از سر دیدن کمبود‌ها بردارید هیچ‌کس بی‌عیب نیست. @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. سم و نامزدش مالی در حال گردش عاشقانه‌ای هستند که یک غریبه به آن‌ها حمله می‌کند. سم کشته می‌شود و روح از بدنش بیرون می‌آید. او حالا یک روح سرگردان است تو من و دوست داری سم؟ تو چی فکر می‌کنی؟ چرا هیچوقت بهم نمی‌گی منظورت چیه من همیشه می‌گم نه تو‌گفتی منم همین‌طور این دو تا مثل هم نیستن می‌دونی بعضی‌وقتا آدم باید بشنوه من باید بشنوم فیلم عاشقانه است و ترسناک نیست به معرفی استاد بسیار خوب و‌کاربلدم جناب شاه‌آبادی @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. در شهر گاتهام دو خانواده قدرتمند تبهکار که باهم مشکل دارند در حال فعالیت‌اند آزوالد ملقب به پنگوئن پسری که یک پایش می‌لنگد و صورتش آسیب دیده رویای به ریاست رسیدن و غلبه بر این دو خانواده را در سر دارد. یکی از بهترین و قدرتمندترین مینی سریال‌هایی بود که دیدم. در هشت قسمت این مینی سریال مثل آب خوردن آدم کشته میشه لذا اگر ملاحظاتی دارید فیلم به درد شما نمی‌خوره اما اگر خواستید ببینید یک آدم وقتی به عمق بدی وارد میشه چه شکلی میشه پیشنهادش می‌کنم بعد دیدن فیلم برای داشتن عواطفتون خداروشکر می‌کنید نکته‌ دیگه‌ای که احساس می‌کنم پروژه جدید غرب هست و سرو کله‌اش در تمام وجوه علمی داره پیدا میشه. تمرکز بر تروماهای کودکی اینکه می‌خواد بگه اون چیزی که امروز هستی تمامش دست پخت والدینت هست پس تو مقصر نیستی اگر خواستید بیاید بیشتر راجع بهش حرف بزنیم @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
هدایت شده از [ هُرنو ]
مرگ خیلی قطعیه؛ در حالی‌که زندگی پر از احتمالاته.
هدایت شده از ماهی‌تنهای‌تنگ 🏴
عاشقانه‌ترین داستان کوتاه دنیا: ‌‏غسلها و کفنها ثم جلس وحیداً یبکیها بعدها همس فی لحدها «زهراء ! اَنا عَلی...» ‌ غسلش داد و کفنش کرد سپس تنها نشست و گریست... بعد آهسته درون لحدش گفت: «زهرا ! منم علی...» ‌ ‌ ‌
. یه پسر بچه سندرم داون روی یه سکوی کوچیک کنار درب ورودی نشسته بود یه دختر و یه پسر بچه دیگه که حدود ۴ یا ۵ ساله بودن اون طرف درب ایستاده بودن. دختر دست‌هاش و به کمرش زده بود گفت: عقب مونده خودتی. داداشم خیلی هم خوبه. بهتر از تو سگِ پسر سرش و پایین انداخت و گفت: میشه فقط قهر نکنی.ببخشید. در ستایش خواهری و عشق @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق