هدایت شده از /زعتر/
ــــــــــــــ
وسط هیاهوی بچهها، نشسته بودم پای صحبتهای یکی از اساتید.
میگفت در داستاننویسی هیچوقت وسط نایستید؛ دنبال یک ذره از هر چیزی نباشید. نویسندگی را با عقل خودتان انتخاب کنید و پای سختیهایش بایستید.
میگفت ادا درنیاورید. اگر قرار است نویسنده شوید، تبعاتش را بپذیرید. هر کاری تاوانی دارد. هر کاری خاک خوردن دارد. نمیتوانید وسط بایستید و اسم نویسنده را هم یدک بکشید.
میگفت نمیتوانید نویسنده شوید ولی سختیهای نویسندگی را نپذیرید. خودتان را وقفش کنید و از وسط بازی کردن، دست بردارید.
#نویسندگی
@zaatar
هدایت شده از انباری و اتاق کناری
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا
نذار که ما لحظههارو به دستِ خودمون بکُشیم.
#قفسۀ_چیزهای_شکستنی
@anbarivaotaghekenari
.
کول پسر بچهای است که قرار است والدینش از هم جدا شوند. بچههای مدرسه او را عجیب الخلقه صدا میکنند و مدام مورد تمسخر قرار میگیرد. کول به روانشناسش مالکوم گفته :«من مردهها رومیبینم»
بازی بازیگر خردسال این فیلم بینظیر بود.
ایده فیلم خیلی برای من زود لو رفت اما در زمانه خودش احتمالا خیلی ایده جذابی بوده
فیلم ترسناک نیست اما میخواد ترس رو ایجاد کنه
دیالوگ
تو به محل خاکسپاری اون(مادربزرگ) اومدی
و ازش یه سوال پرسیدی
اون گفت جواب سوالت اینه«هر روز»
چه سوالی پرسیدی مامان؟
پرسیدم من باعث شدم به من افتخار کنه
#حس_ششم
#معرفی_فیلم
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
هفت روز مانده به بازنشست شدن کاراگاه سامرست کاراگاه جوانی به نام میلز به جای او معرفی میشود
به محض ورود او آنها درگیر قتلهایی میشوند که مقتول قبل از مرگ شکنجه شده و بعد با خونش یکی از ویژگیهای جهنمیان کتاب کمدی الهی را نوشته است. حالا آنها حدس میزنند قاتل روانی هفت قتل را در برنامه دارد.
فیلم در نوع خودش صحنههای اسلشر داره
پس اگر تاب دیدن جنازه آسیب دیده رو ندارید سمتش نرید
داستان فیلم داستان قوی، پر جزئیات ومعماایی بود
یا عوارض نویسندگی و یا چون فیلم قدیمی خیلی از گرههاش و حدس زدم.
فیلم یک پایان جسورانه دارد.
دیالوگ
ارنست همینگوی یه جایی نوشته:
دنیا جای بسیار خوبیه و ارزش جنگیدن داره
من با قسمت دومش موافقم
بهش گفتم که اون بچه رو نمیخوام
اون بچه رو انداخت
حالا روزی نیست که آرزو نکنم
ای کاش تصمیم دیگهای گرفته بودم
#هفت
#معرفی_فیلم
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
خانمها، آقایان!
این شما و این آغاز ثبت نام کارگاه رایگان
«هفته صفر نویسندگی خلاق» 🎉
در این هفته آموزشی، یک هفته کامل از دوره نویسندگی خلاق برگزار میشود.
یعنی شما با شرکت در این کارگاه،
روندهای زیر را تجربه خواهید کرد:
💻 جلسه آنلاین با استاد محمدرضا جوان آراسته
📚 دریافت محتوای آموزشی هفته صفر
📝 ارسال تمرین توسط هنرجو
🖋 نقد تمرین هنرجو توسط استادیار اختصاصی
🔴 برای شرکت در این کارگاه،
فقط کافی است در پیوند زیر به طور رایگان
ثبت نام کنید:
🔗https://formafzar.com/form/dbsm2
🔗https://formafzar.com/form/dbsm2
#هفته_صفر
#نویسندگی_خلاق
| @mabnaschoole |
.
«مثل آب برای شکلات» یک رمان مکزیکی است که بسیار پرطرفدار وجذاب بوده و به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. از روی این داستان فیلمهای سینمایی، تئاترهای نمایشی و رادیویی و در آخرین وجدیدترین نسخه یک مینی سریال تولید شده است
داستان احساسی و عاشقانه با فضای رئالیسم جادویی است
که مخاطب را در حال و هوا و عطر و بوی آشپزی قرار میدهد
داستان عشق تیتا د لا گارزا و پدرو موزکویز و موانع سد راهشان را در داستانی چند لایه بیان میکند
تیتا طوری احساسی و عاشق آشپزی است که احوالاتش روی نتیجه غذا موثر است و پدرو یک مبارز صلاح طلب است.
فیلم به جنبشهای سرخپوستان، ظلم و ستم در حق زنان و انتقاد به رسوم غلط خانوادگی در گذشته اشاره دارد
سریال به قوانین ژانر خودش پایبند بود
شخصیت مادر تیتا با همه بدجنس بودنش اما خیلی در چارچوب و درست بود.
مناسب سنین پایین نیست
بعد از دیدن این سریال میتونم توجیهی داشته باشم که یک قاشق چای من چرا پررنگتر از یک قاشق چای بقیه میشه
#مثل_آب_برای_شکلات
#مینی_سریال
#معرفی_سریال
#معرفی_فیلم
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
«چه زندگی شگفت انگیزی» فیلم دوست داشتنی است وگذر زمان چیزی از ارزشمند بودنش کم نکرده بود. از آن دسته فیلمها که آدم احساس میکند دلش میخواهد دوباره به آن سر بزند.
از آن فیلمهایی است که وقتی مشکلات و احساسات بد روی سر آدم آوار میشود و اینقدر عصبانی وخستهاست که ممکن است از خدا بخواهد زندگیش را تمام کند، یا اینکه گلایه کند که چرا اصلا زاده شده، همان موقع وقت دیدن این فیلم است.
جورج بیلی یک مرد مهربان و درستکار است که همیشه در مسیر کمک به دیگران زندگی کرده و از خیلی از خواستههایش گذشته است. او حالا در آستانه ورشکستگی قرار دارد و قصد دارد خودکشی کند.
دیالوگ:
زندگی هر انسان زندگیهای بسیاری رو تحت تاثیر قرار میده به طوری که نبودنش حفره بزرگی رو ایجاد میکنه.
#معرفی_فیلم
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
سه ثانیه به هدیهای که خانم حسینی کف دستم گذاشت زل زدم.یک قلب مقوایی پرس شده با زنجیر و حلقه که پنج کلمه رویش نوشته شده بود.کلمه اول بغضم را بکسل کرد.حفرههای چشمم بند شد و داشت آب میگرفت.تند تند پلک زدم.حالا وقت سرریز شدن آب از این حوضهای تیلهای نبود.خانم حسینی گفت:«روزتون مبارک»
او مدیر مرکز توانبخشی ذهنی بود.اولین باری که اسم مرکز به گوشم رسید حصار بزرگی در سرم کشیدم و یک تابلو «امکان نداره» به آن نصب کردم.دلم نمیخواست دخترم سر از مرکز توانبخشی ذهنی در بیاورد.از نظر من او فقط متفاوت بود.قبول اینکه به آنجا برود درد داشت.مثل وقتی خرده شیشههای شکسته دستت را ببرند،قلبم بریده بود و میسوخت.
حلماسادات با پیراهن خردلی رنگش دست خانم حسینی را گرفته بود و با دوستانش میچرخیدند. خیلی وقت بود چسب زخم پذیرش را زده بودم.دلم پیش هدیهام بود اما جرات دوباره دیدنش را نداشتم.حتی وقتی به خانه رسیدیم نگاهش نکردم.مثل آدم سیگاری بودم که ترک کرده و خودش را سرگرم نشان میدهد اما همه حواسش به پاکت روی میز است.طاقت نیاوردم خودم را به هدیهام رساندم.انگشتم روی آن کلمه جادویی رقصید.زیر لب خواندم:«مامان» همان کلمه اول حس کردم در قلبم زلزله شد.اینطور وقتها برای اینکه سازه تنم دچار تخریب نشود چانهام خودش را به قفسه سینهام میرساند.دستهایم بغلم میکنند و انگشتانم لباسم را چنگ میزنند.صدایم میلرزید.مسئول حوضچههای تیلهای سرم احتمالا آتشسوزی داده بود برای همین شلنگ آب را باز کرد.همه اعضای وجودم داشتند در برابر آسیب زلزله از من محافظت میکردند.یک بار دیگر اولین کلمه را خواندم اینبار مزهاش شور بود.
هدیهام حالا یک سال است که روی تختهام به من نگاه میکند.هربار که چشمم به آن میافتد باز سه ثانیه روی کلمه اول متوقف میشوم و بعد لبخند میزنم.بعد از نزدیک به هشت سال مادر شدن هنوز هیچکدام از کلماتش محقق نشده مخصوصا همان اولین کلمه اما من هر بار جوابش را زیر لب میدهم «منم همینطور جونُدلم.منم همینطور»
دیشب به هدیهام گفتم:«من معتقدم امسال روز مادر واقعیه میدونی چرا؟چون بعد بلندترین و تاریکترین شب سال اومده.پس مهم نیست چقدر گذشته یا قراره چقدر بگذره.مهم اینه تهش روز.اونم روز مادر. روز تولد منشا نور عالم»
اینبار من برای اعضای بدنم مادری کردم.لبخند زدم
تا برایشان قایق بسازم چون سهراب گفته بود:
«قايقي خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
قايق از تور تهی
و دل از آرزوي مرواريد،
همچنان خواهم راند.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست.
همچنان خواهم راند.
قايقی بايد ساخت.
#مامان
#روز_مادر
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
روز زن و مادر رو خدمت تمام زنان و مادران تبریک میگم
انشاالله این تبریک به روح زنان و مادران آسمانی هم برسد
و زنان و مادران زمینی که فرزند از دست دادهاند
یا هنوز به دست نیاوردهاند
و یا نصفه ونیمه دارندش
این روز متعلق به منشا نور عالم است
پس بر همه مبارک
#روز_زن
#روز_مادر
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق