فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساندویچ فلافل (با فر)
مواد اولیه (با کمی تغییر)
نخود 800 گرم
پیاز قرمز متوسط 2عدد
جعفری خورد شده مقداری
پودر زیره سبز یک قاشق چای خوری
پودر چیلی یک دوم ق چ
پودر تخم گیشنیز یک دوم ق چ
سیر دوحبه
ارد الک شده 130 گرم
روغن زیتون چهار قاشق غ
مواد را با غذا ساز میکس کنید و روی ظرف فر گذاشته به مدت 30 دقیقه در فر با دمای 200 درجه سانتیگراد اجازه پخت دهید.
#با_رسپی_های_امتحان_شده
#خوشمزه_جاتی
#شام_خوشمزه
@mamanogolpooneha☘
↜.❅.↝
.
•
همیشهازخداخواستهامفقطاورا
چنانخستهتنےچاۍقندپهلورا...!
#علیرضابدیع🌿
•
♡✿...(:@mamanogolpooneha☘
آیټاللہبـهجٺمیگڹ :
نمازمثڸݪیمۅشیریݩـہ🍋..!(:
دۅـر بخونـے تلخ میــــشہ|🖇|
- نــمازتوڹتلخنشــــ☺️ــــــــہ
@mamanogolpooneha☘
{#آداب_اسلامی🌸}
☘امام علی (ع) فرمود:
هرگاه تولد دختر را به رسول خدا(ص) مژده می دادند،
می فرمود:
🌺شاخه گلی است و من مأمور شده ام،
روزی او برعهده خداست...🌱
#سنن_النبی
#فرزندآوری
@mamanogolpooneha☘
[ #مامانِ_هنرمند👛]
خوب خانوم خانوما😍
واسه مامان هایی که دختر کوچولو دارن یه ایده خوشگل داریم☘💕
دوخت کیف دستی با طرح کفشدوزک🐞
این دوخت خیلی ساده است ...مخصوصا برای مامان هایی که دستی به خیاطی دارن😉
پس زود دست به کار بشید..✂️
#روزدختـــــرمبارڪ❤️
@mamanogolpooneha☘
#داستان_233
#انتخاب_بزرگ
#انتخابات_مسئولیت_آینده
👨👩👦👦👨👩👧👧👨👩👦👦👨👩👧👧👨👩👦👦👨👩👧👧👨👩👦👦👨👩👧👧👨👩👦👦👨👩👧👧
قصه انتخاب بزرگ
به نام خدای مهربان
صبح خیلی زود از خواب بیدارشد ،😊 دست و صورتش رو شست و نشست کنار مامان و بابا
صبحانه اش رو بهتر از همیشه خورد .🥒🍞🍳
زودتر از مامان و بابا آماده شد .
رحمان کوچوک قصه ی ما الان هشت سالش شده بود .
مامان بهش گفت ؛ مگه نگفتم الان سن شما کمه و نمی تونی رای بدی .
رحمان گفت ؛ درسته نمی تونم رای بدم اما می خوام همراهتون بیام و من رای رو بندازم تو صندوق ☺️
تا برای آینده آماده بشم و از الان یاد بگیرم .
مامان و بابا خندشون گرفت و بابا گفت ؛ پسرگلم این حرفهای بزرگ بزرگ رو از کجا یاد گرفتی ؟
رحمان گفت ؛ معلممون امروز توی کلاس می خواست یه نماینده انتخاب کنه
دوتا از بچه ها داوطلب شدند .
یکیشون خیلی زورگو بود و همه ی بچه ها رو اذیت می کرد .😡
بعضی از بچه ها چون ازش می ترسیدند بهش رای دادند 😧
و بعضی ها چون بهشون خوراکی داده بود 🍫🍟
بهش رای دادند و اون بیشتر رای ها رو آورد . 😔
من خیلی ناراحت شدم و ماجرا رو یواشکی به معلم گفتم
معلم هم گفت ؛ اشکالی نداره ، حالا که رای اینطوری رای آورده
می گذارم یه مدت نماینده باشه تا بچه ها نتیجه ی انتخاب بدشون رو ببیند👌
بعد عوضش می کنم .
منم فهمیدم نماینده خیلی مهمه و برای همین از الان می خوام باشما بیام تا یاد بگیرم .
مامان و بابای رحمان از اینکه چنین بچه ای دارند کلی خوشحال شدند و همگی باهم رفتند تا رای بدهند .🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
http://eitaa.com/@ghesehs منبع:
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘