💚
زن ، تنها یک شاخه گل وحشی
چیده بود برای ِ امامـ ...
او برایش دعای خیر کرد و در راه خدا آزاد
گفته بودند در برابر یک شاخه گل وحشی؟!
امامـ گفته بود ،
خدا چنین ادبـی فرمود ِ مان که
" اِذا حَیَّـیتُمـ بِتَحیَّـته فَحَـیّوا بِِــِاَحسن ِ مِنها "
و برای او آزادی َ ش نیکوتر ...
💚💚💚
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
@mamanogolpooneha💔
مواد لازم حلوا
شکر ۱ لیوان
آرد سفید ۲ لیوان
پودر هل مقدار کمی
روغن مایع دو سوم لیوان
گلاب ۴ قاشق غذاخوری
زعفران دم کرده ۱ قاشق غذاخوری
#نیت_کن_وضوبگیر☘
#خوشمزه_جاتی
@mamanogolpooneha☘
☘طرز تهیه حلوا
💕برای تهیه شربت حلوا ابتدا یک قابلمه کوچک روی حرارت قرار دهید سپس ۲ لیوان آب داخل آن بریزید. در ادامه گلاب را به همراه شکر و پودر هل به قابلمه اضافه کنید و مواد را هم بزنید تا شکر به طور کامل درون آب حل شود.
🍮پس از اینکه شکر حل شد زعفران دم کرده را به قابلمه اضافه کنید و با دیگر مواد مخلوط کنید. پس از اینکه شربت آماده شد آنرا روی حرارت بسیار ملایم قرار دهید چون زمانی که می خواهید آنرا به آرد اضافه کنید باید داغ باشد.
🥛در مرحله بعدی آرد را دو مرتبه الک کنید تا کاملا صاف و یکدست شود سپس یک ظرف مناسب روی حرارت قرار دهید و روغن مایع را داخل آن بریزید. پس از اینکه روغن مایع داغ شد حرارت زیر قابلمه را ملایم کنید تا روغن داغ بماند.
🥣در مرحله بعدی یک تابه مناسب روی حرارت قرار دهید و آرد را به آن اضافه کنید. آرد را تفت دهید تا تغییر رنگ دهید و رنگش کمی مایل به کرمی شود. توجه داشته باشید که این مرحله خیلی مهم است چون اگر از آرد غافل شوید سریع ته می گیرد.
اگر آرد بسوزد طعم حلوای شما خراب می شود. پس از اینکه رنگ آرد تغییر کرد روغن را به صورت داغ به آرد اضافه کنید و خوب تفت دهید تا روغن و آرد کاملا یکدست شوند. حرارت زیر تابه را کم کنید و شربت را کم کم به حلوا اضافه کنید.
🥄مواد را با قاشق خوب مخلوط کنید تا حلوا حالت خمیری به خود بگیرد. پس از اینکه حلوا روغن انداخت و آماده شد آنرا در ظرف مورد نظرتان بکشید. برای تزیین حلوا می توانید از خلال پسته ، خلال بادام و پودر نارگیل استفاده کنید.
#نیت_کن_وضوبگیر☘
#خوشمزه_جاتی
@mamanogolpooneha☘
[یادتون نره ...☘
حلوای امروزمون به نیت سلامتی امام زمان(عج) و هدیه از طرف ایشون به کریم اهل بیت (ع) هستش ...💕
اجرتون با مادرش زهرا 💔
@mamanogolpooneha☘
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
@mamanogolpooneha💔
#کاربرگ
مامان جون
میتونی به وسیله این کاربرگ داستان *دعای حضرت زهرا و حدیث الجار ثم الدار * رو برای کوچولوهاتون تعریف کنید .💕
#مکتبِ_اهل_بیت☘
@mamanogolpooneha☘
#داستان
دو روایت
🌸 دعوت کودکان
روزی گروهی از کودکان مشغول بازی بودند. تا چشم آنان به امام حسن مجتبی(ع)افتاد، آن حضرت را به مهمانی خود دعوت نمودند.امام حسن(ع)نیز به جمع کودکان پیوست و با آنان غذا خورد.بعد هم آن بچهها را به خانه خود دعوت کرد و به آنان غذا و لباس نو هدیه داد.با این همه محبت، امام(ع) فرمود:بخشش این بچهها بیشتر از من بود.آنان هرچه داشتند به من دادند، درحالی که من بخشی از آنچه را داشتم، به آنان دادم.
منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدی وحیدی صدر
#مکتبِ_اهل_بیت☘
@mamanogolpooneha☘
ganari-ay-ganari.mp3
3.03M
#شعر #کودکانه #صلوات
اللّهُمَ صَلِ علی مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهم
#شعر_صوتی #پیامبر #حضرت_محمد (ص)
قناری آی قناری 💐
@mamanogolpooneha☘
📗 #معرفی_کتاب | او
👨👩👧👦 کتابهای خوب برای کودکان
🎭 این کتاب راه خداشناسی را به خوبی و در قالبی جذاب به کودکان نشان میدهد و برای مخاطب گروه سنی «ب» مناسب است. در این کتاب، نویسنده برای اثبات وجود خداوند، از باد، جاذبه، هوا، فکر، جان یا روح مثال میزند.
📍ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
📝 نویسنده: محسن چینیفروشان
#معرفی_کتاب
@mamanogolpooneha☘
🔴 بازی برای رشد مهارت های درک لامسه ای کودک👌
اسباب بازی های کودک را بدون اینکه ببیند در اختیارش قرار دهید و از او بخواهید با لمس آنها، بفهمد کدام اسباب بازی در دستان او قرار دارد😍😍
#بازی
#درک_لامسه
#خودت_بساز
#مناسب_3سال_به_بالا
@mamanogolpooneha☘
روزی رسد که میزنم ای بانیِ کرم
در گوشهی اتاق خودم عکس گنبدت
#یا_امامحسنمجتبیع
@mamanogolpooneha💔
🌱| منحسینیشدھۍدستامامِحسنم
🌱| #امام_حسن مجتبی علیہالسلام
🌱@mamanogolpooneha💔
[💔حواست که هست شب آخر ماه صفره؟
داره تموم میشه
یه فکری کن😊
ساعتای اخر و شب شهادت امام رضا روبا دعا باذکر با قرآن به پایان ببر🖤👌
شب آخر هست رفیق
نگرانم حروم نشه و پاداش این دوماهتونو امشب امضا بزنن💔
ما رو هم دعا بفرمایید بعد از فرج آقا💕]
#ماه_صفر
@mamanogolpooneha💔
[ راستی ..
خانوم خوشگلا ...❣
فردا آخر ماهه ...و روزه گرفتن فردا مستحبه ...☘
هرکی براش مقدوره و روزه قضا داره این ایام رو از دست نده 😊
روزها کوتاهه استفاده کنید..]
#آخرِ_ماهِ_قمری💕
@mamanogolpooneha☘
#داستان_86
#توپ_بازی_موشی_و_برادرش
#اقرار_به_اشتباه
موشی می دانست که نباید در خانه توپ بازی کند اما او و برادر کوچکش موش موشی می خواستند بدانند آیا توپ پلاستیکی نوی آن ها می تواند آن قدر از زمین بالا بپرد که به سقف برسد یا نه. موشی به موش موشی گفت : « باید حتما آن را امتحان کنیم ! البته فقط یک بار. سه ، دو ، یک ، جانمی ... ! » توپ کوچولو هوا رفت و به سقف هم رسید ! اما وقتی به زمین خورد دوباره هوا رفت و این بار درست به طرف گلدان نازنین مامان موشی رفت ؛ همان گلدان زردی که خال های قرمز داشت. جرینگ ! رنگ از روی موشی پرید و فریاد زد : « وای ، نه ! » موشی به موش موشی گفت : « زود باش ! باید قبل از برگشتن مامان شیشه خرده ها را جمع کنیم. » اما موش موشی نمی توانست از جایش تکان بخورد. توی حوضچه بزرگی از آب گیر افتاده بود. موشی دست دراز کرد و موش موشی را از آب بیرون کشید. زیر لب غر می زد : « من هم عجب شانسی دارم ! چرا همه بلاها سر من می آید ؟ » موشی حوله آورد و موش موشی را خوب خشک کرد. بعد گل ها را توی پارچ گذاشت و شروع کرد به جمع کردن شیشه خرده ها. موشی خاک انداز پر از شیشه خرده را زیر تختش مخفی کرد. « گلدان لعنتی ! وقتی مامان بفهمد خیلی عصبانی می شود ! شاید دیگر به ما پنیر خوشمزه ندهد. اگر اجازه ندهد تلویزیون تماشا کنیم چی ؟ یا ... یا ... » اما تنبیهی سخت تر از این هرگز به فکر موشی نمی رسید. با خودش گفت : « اصلا به مامان نمی گوییم ! اما اگر از ما پرسید گلدان کجاست چه بگوییم ؟ » هر دو به فکر فرو رفتند. ناگهان موشی گفت : « فهمیدم ! به مامان می گوییم دزد آمد و گلدان را دزدید ! » اما تا حرف دزد و دزدی به میان آمد موهای تن هر دو از ترس سیخ شد. موشی گفت : « به نظرم این هم راه حل خوبی نیست باید کلک بهتری بزنیم » مامان موشی داشت چیزهایی را که خریده بود جابه جا می کرد که در آشپزخانه باز شد موش موشی یواشکی وارد آشپزخانه شد و با صدای نازکش گفت : « مامان می خواهم خبری بدی بهت بدم اما باید به من قول بدهی که خیلی از دستم عصبانی نشوی. » مامان موشی گفت : تو خیلی کوچک تر از آن هستی که من از دستت عصبانی شوم. » موش موشی ماجرا را تعریف کرد اما پای موشی را وسط نکشید. مامان موشی گفت : « خیلی بد شد. آیا گلدان نازنینم فقط ترک خورده یا کاملا شکسته است ؟ » موش موشی گفت : « می روم آن را بیاورم » و ناپدید شد.
چیزی نگذشت که موشی و موش موشی با تکه های شکسته گلدان برگشتند. موشی که از این کار موش موشی کلی تعجب کرده و ناراحت شده بود به مامان موشی گفت : « موش موشی همه چیز را نگفته ! من آن را توپ به گلدان زدم. آیا از دست من خیلی عصبانی هستی ؟ » مامان موشی جواب داد : « نه فقط ناراحتم چون بهتر بود از اول خودت ماجرا را می گفتی. من آن گلدان را دوست داشتم. » موشی گفت : « شاید بتوانیم با چسب تکه های آن را به هم بچسبانیم. » آن ها تکه های گلدان را به هم چسباندند اما گلدان مثل اولش نشد. موشی با ناامیدی گفت : « دیگر نمی توانیم در آن گل بگذاریم چون آب در آن نمی ماند اما شاید بتوان برای کار دیگری از آن استفاده کرد. » او با کلی شکلات برگشت و گفت : « این می تواند از این به بعد شکلات خوری نازنینت شود ! » مامان موشی هم خندید و گفت : « فکر بسیار خوبی است ! »
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘