eitaa logo
بذل الخاطر
938 دنبال‌کننده
924 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۱) «ایمان به غیب در غیب» ✔ایمان در قرآن کریم دو بار با مفهومی کلیدی به نام «غیب» گره خورده است. یکبار در بیان متعلّق ایمان و دیگر در بیان محک ایمان. 🔹تفاوت مؤمن و کافر در ایمان نیست. هر انسانی ناگزیر از ایمان است. منتها کافر تنها ایمان به شهادت و ظاهر دارد ولی مؤمن علاوه بر این ایمان به غیب و باطن هم ایمان دارد. یعنی عقلش از حوزه ی محسوسات و موهومات فراتر رفته و حقائق بالاتری را هم واقعا دیده است. حالا در مراحل ابتدایی به شکل رؤیت عقلی «کأنّ»ـیی و در مراحل بعدی به شکل رؤیت شهودی «إنّ»ـیی. 👈ایمان آوردن به ظاهر که هنر و پز دادن ندارد. آزاد گذاشتن شهوات و شهوت پرستی مبتنی بر آن که هنر نیست! عمده ایمان به غیب و آن هم غیب واقعیت دار و تقوای برآمده بر اساس آن است. هنر این است. 👈از اینجاست که آنچه بیشتر سزاوار به اطلاق واژه ایمان است همین مؤمن به غیب است. مؤمن واقعی کسی است که ایمان به غیب دارد. واقعیّت چنین ایمانی با نوعی از تقوای عقلی و اخلاقی گره خورده که در عبارت اسرار آمیزی در ابتدای سوره ی مبارکه ی بقره از آن اینگونه تعبیر شده که: 📖«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب‏» 👈همه ی ابتلاء بشر بعد از هبوط به این اسفل سافلین همین غیب و باطن شدن آنچیزی است که قبلا برای انسانها شهادت و ظاهر بود. همین است که زمینه را برای نسیان و کفر و فسق و نفاق مهیّا کرده است. 👈انبیاء آمدند که ما را به یاد آن عوالمی بیاندازند که الآن برای ما غیب است. حالا این یک مفهوم از غیب است. در مسجد بعد از نماز قرآن کریم تلاوت میشد. به آیه ی ۹۴ سوره ی مبارکه مائده رسید: 📖«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ» 👈در اینجا یکبار دیگر ایمان با مفهوم غیب پیوند برقرار میکند. یا مثلا در آیه ی شریفه ی دیگر: «ذِكْراً لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْب‏» و «إِنَّ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبير» و «إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْب‏» مطرح شده است. 👈ولی خصوصیت این آیه در آن است که بشکل صریحی در آن آمده که خدا انسانها را آزمایش میکند تا درجه ی خشیتشان در غیب هویدا شود. این غیب دیگر محک آن ایمان به غیب است. 🔻ایمان کسی به غیب ایمان راستین است که در غیبی ترین حالات و لایه های وجود و احوالش محقق شود! آن خلوت ترین لایه های ظاهری و باطنی وجودش که دیگر در آن ریشه ی هرگونه تقلید کور و ریا و نفاق میخشکد. مسابقه ی ایمان وقتی بین مؤمنین واقعی آغاز میشود که در خلوتهای ظاهر و باطنشان کدام بیشتر خدا را باور دارند و از او پروا دارند. آن وقتهایی که هیچ کسی نیست جز خودشان و خودشان و خودشان و خدایشان! چه در تنهایی ظاهری و چه در تنهایی های درونی! اگر در لایه های این غیب ایمان به آن غیب آورده شود هنر است و ایمان واقعی🔺 👈اگر میخواهی خودت را بشناسی ببین در غیبی ترین حالاتت در بیرون و درون از حضور عوامل دیگر چقدر ایمان به غیبی ترین حقائق هستی داری؟! ابتلاء بزرگ انسان ایمان به غیب در غیب است. 👈از اینجاست که یک ملاک مهم در جایگاه شناسی انسان نسبت به خود در نسبتش با خداوند متعال پیدا میشود. همانکه امام صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان تعلیم داد که اگر میخواهی درجه ی خودت را نزد خدا بدانی درجه ی خدا را نزد خودت بدان! یعنی ارزش تو به اندازه ی ارزش خدا در غیبی ترین حالاتت برای توست: 📖«مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَعْلَمْ مَا لِلَّهِ عِنْدَه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۲) «قبله گاه اهل حق» 🔹این ایّام به یاد حجّاج عزیز بودم و اینکه اندک اندک عازم عرفات میشوند. نمیدانم در این عمر فانی توفیقش یار میشود یا نه! «اللَّهمَّ ارْزُقْنَا حَجَّ بَيْتِكَ‏ الْحَرَام‏» خدایا زیارت خانه ات را و آن قدمگاه عاشقانت را و آن یادگار ابراهیم خلیلت را روزی مان کن🙏 📖«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» 😞و چه حکایت غریبی است که حسین منزل به منزل به جای عرفات راهی نینواست 🔸برادری تماس گرفت و گفت با جمعی راهی کربلا شده اند! دیگر شب جمعه دلم کربلایی شد! خوشا به حالتان! طوبی لکم! هنیئا لکم! ای برادران سلام ما را هم برسانید: ره دور و فرصت دیر امّا شوق دیدار منزل به منزل میرود با رهنرودان 🔹آری قبله گاه اهل توحید و عاشقان آن نور ازل و ابد دیگر کربلاست! مکه هم دیگر در کربلاست. مگر دعای ابراهیم و اسماعیل هنگام بالا بردن قواعد البیت چه بود؟! «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ» و کربلایی که دیگر جلوه گاه نهایی عصاره ی پیام تمام انبیاء و اولیاء گردیده است. 💔و حسینی که میگفت به خدا سوگند خونی گرامیتر از خون من نزد خدا دیگر در زمین جاری نخواهد شد: «أما و اللّه لا تقتلون بعدي عبدا من عباد اللّه أسخط عليكم لقتله‏ منّي‏» آری اینجا مقدسترین جاست: 📖«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَتَجَلَّى لِزُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ قَبْلَ أَهْلِ عَرَفَاتٍ»
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۳) «فرازی شاهکار از گفت‌وگوی پوریای ولی و طوطی سخنگو» «آزادی در مسیر گذر از جلوه گریها و أنانیّتها» 🔹بچه ها قسمت «طوطی سخنگو»ی پویانمایی پهلوانان را میدیدند! طوطی زیبای سخنگویی که با دم و کاکل رنگارنگ دل اهل ثروت (خواجه) و اهل قدرت (اسکندر خان) و بلکه همگان (اهل خوارزم) را برده بود.همین باعث این شده بود که همه به دنبال تصاحبش بودند تا با هر چند قیمت گزاف او را در قفس کرده و به پایش زنجیری بکشند تا تصاحبش کنند! 👈طوطی زیبا با زنجیرهایی بر پا به سختی فرار کرد و خود را به زورخانه ی پهلوان پوریای ولی رساند! در اینجا گفت‌وگوی باطنی بین پهلوان و طوطی رخ داد که یکی از زیباترین گفتگوهایی است که در این آثار دیده ام. توأم با موسیقی زیبا و طنین صدای گیرای پهلوان شده بود که واقعا آدم را متأثّر میکرد. 👈من که خودم وقتی این فرازهای گفت‌وگوی باطنی پهلوان و طوطی شنیدم بر دیدگانم بی اختیار نمِ اشک نشست! صفی و یاور و مفرد دیدند که طوطی زیبا با زنجیری بر پا روی انگشت پهلوان نشست و بدون اینکه صحبتی در ظاهر میان آنها رد و بدل شود ولی گویا داشتند با هم حرف میزدند. 👈ولی چه میگفتند؟ این فرازها را به خاطر عمق و زیباییش که نمونه ای برای نویسندگی مناسب و در طراز تمدّن ماست بعینه نقل میکنم. پیشنهاد میکنم اصلش را ببینید و از شاهکار خلق این فرازها بهره ببرید: 🎬«طوطی: لابد اینا هم میخوان منو توی قفس کنن و زنجیری به زنجیرای من اضافه بکنن! - ای طوطی! اینجا چیکار میکنی؟! چی میخوای؟! - شما از من چی میخوای؟! آیا شما هم میخوای منو تو قفس بکنین؟! پهلوان: من نمیخوام تو رو توی قفس بکنم! کار ما زندانی کردن نیست! کار ما آزاد کردنه! - اگه اینطوره این زنجیرا رو از پای من باز کنین تا من پرواز کنم و آزاد بشم! 🎬پهلوان: همین کار رو میکنم! ولی بدون به محض اینکه از اینجا بری دوباره به اسارت در میای! الآن تعداد زیادی از مردم به دنبال اینن که تو رو به چنگ بیارن و باندازن تو قفس! دلیل اسارت تو این زنجیرها نیستن! اینا بندهای ظاهرین! دلیل اصلی اسارت تو شیرین زبانی و جلوه گری توست. تو به هر جایی میری خوش زبانی و خود نمایی میکنی! این طوطیا رو ببین! اینا آزادن! چون نه مثل تو زیبا هستن و نه مثل تو شیرین زبانی میکنن! - من باید چیکار کنم؟! 🎬پهلوان: راه آزادی تو اینه که دست از تکلّم برداری و ظاهرتم مثل طوطیای دیگه باشه! جای جلوه گری توی طبیعت و جنگله نه بین آدما که به تو طمع کنن! - اگه اینطوری آزاد میشم قبول میکنم! پهلوان: [رو کردن به شاگردش مفرد و شروع تکلّم ظاهری:] مفرد دست به کار شو! کاکل و دم این طوطی رو بچین و اونو به شکل طوطیای معمولی دربیار! مفرد: اما پهلوون! حیف نیست کاکل و دم به این قشنگی؟! پهلوان: کاری که گفتم انجام بده! این به نفعشه! وقتی به جنگل برسه دوباره مثل اوّلش میشه! 🎬مفرد: خب اینم از طوطی بی کاکل و دم! [پهلوان زنجیرها را از پای طوطی باز میکند!] یاور: نکنه میخواین طوطیو آزاد کنین؟! پهلوان: همینطوره! یاور: این کارو نکنین! من یک قفس بزرگ براش میسازم که توش احساس آزادی کنه! 🎬پهلوان: قفس هر قدر بزرگ باشه باز هم قفسه! توی قفس آزادی معنا نداره! صفی: پس لا اقل اجازه بدین چند روزی بیشتر پیش ما باشه! این طوطی خیلی دوست داشتنیه! پهلوان: حتی یک لحظه هم نباید اونو توی اسارت نگه داشت! پرنده باید آزاد باشه!» 🔹آری آدمی در این قفس اندر قفسِ ظلمات این عالم اسیر و محبوس است و چاره‌ی آزادیش در گذر از أنانیّتها و جلوه گری ها و دامهاست؛ آدمی مرغ باغ ملکوت است ولی او را در قفس کشیده اند و بر پای جانش زنجیر نهاده اند. باید با عمل به توصیه ی پوریای ولی ها و آن اولیاء الهی خود را آزاد کرد و از بند تعلقات رها شد. 👈این مرغ خسته باید بفهمد که از وطنش دور افتاده است. این زیبایی ها و جلوه هایش برای عالم دیگر بود و او را به این قفس تاریک هبوط داده اند. باید به فکر بازگشت باشد. روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟! از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا ؟ یا چه بوده است مرادِ وی از این ساختنم؟ آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم کیست آن گوش که او می شنود آوازم یا کدام است سخن می کند اندر دهنم؟ کیست در دیده که از دیده برون می نگرد یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم؟ تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم می وصلم بچشان تا درِ زندان ابد به یکی عربده مستانه به هم درشکنم من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم تو مپندار که من شعر به خود می گویم تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم!
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۴) «حکمتی از هراکلیتوس» 🔹به برخی حکمتهای بر جای مانده از هراکلیتوس یونانی در کتاب نخستین فیلسوفان یونان اثر آقای شرف الدین خراسانی برخوردم: 📖«اگر خوشبختی در لذّتهای جسمانی میبود باید گاوان نر را هنگامی که ماش سبز برای خوردن می یابند خوشبخت بخوانیم» 📖«الاغها کاه را بر طلا ترجیح میدهند!» 📖«خوکان از لجن بیشتر لذّت میبرند تا از آبهای تازه!» و... 🔸انصافا با چه ادبیّاتی گیرایی کرامت انسان را تذکر میدهد و به چه اختصار و قوتی فلسفه های زندگی بسیاری را به چالش میکشد. راستی اگر به دنبال اینهایی فرق تو با گاو و الاغ و خوک و دیگر حیوانات چیست؟! و راستی چه ساده از این حکمتهای عمیق عبور میکنیم. 🔹آری به قول هراکلیتوس منطق زندگی بسیاری منطق گاوی است. منطق الاغی است. منطق خوکی است! طوری زندگی میکند که گویا قرار بود اعجوبه ای به نام انسان لذّتش در سطح لذّت گاوها باشد. طوری با نابخردی لذّت وهمی خانه و مرکب و... را بر معرفت ترجیح میدهد که معلوم نیست فرقش با یک الاغ چیست؟! 👈طوری خود را آلوده کرده و دیگر از معنویّت و نماز و مناجات و سحر بی بهره شده و غرق گناهان گشته که معلوم نیست فرقش با خوکهای عاشق لجنزار چیست؟! این نفسی که قیمتی جز سعادت ابدی نداشت را اینگونه به لذات منقطع فانی فروخت. ابن سینا به اینها در نمط هشتم اشارات اینگونه نهیب میزند که: 📖«یا مسکین! لعلَّ الحال الّتی للملائکة و ما فوقَها ألذّ و أبهج و أنعم من حال الانعام» 👈ای جانها به فدایت مولا که فرمودی: «فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا ...»
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۵) «جذّاب سازی کتب درسی» 🔹چند سالی است از نزدیک با فرآیند تدوین کتب درسی حوزه های علمیه آشنا هستم. مسأله ی مسئولین این امر عمدتا ساده سازی و روان سازی و جذاب سازی و چابک سازی و از این قبیل سازه هاست!😃 این مسأله ناشی از ضعف تفسیری است که از چالش کم رغبتی نسل نوین به تحصیل دارند هر چند برکاتی هم داشته. ✋ولی این کم رغبتی معمولا به خود رشته های علمی برمیگردد لذا با افراط در جذاب سازی کتاب درسی درمان نمیشود. 🔸مسأله لزوما جذاب سازی کتاب یا جذاب سازی علم با نشان دادن بیشتر ثمرات و بهتر کردن تقریرها برای جلب مخاطب نیست. مسأله دقیقا در تغییر مساله و اهمیتهای خود مخاطبین است. مسأله گاهی مواجهه‌ی با انسانی مصرفگرا و فردگراست که پسند و میل او اصالت یافته و باید علم را در محضرش برد و نازش را کشید و نه او را به محضر پر تشریف و آداب علم! 🔹از اینجاست که علم باید آنچنان خودش را ساده کند که همه آن را بفهمند و چنان جذاب کند که حتّی با داستانها و فیلمهای جذاب و جملات قصار اخلاقی بتواند رقابت کند!! اینجاست که باید گفت علم را با این جذاب سازی های ساده پندارانه به درب خانه ی متعلّم بردن ظلم به علم و دانایی و حکمت است. 🔸عامل جذابیّت لزوما خود دانش یا کتاب درسی اش نیست. بلکه عامل جذّابیّت احساس نیاز و انگیزه متعلّم به آن دانش است که مورد چالشهای تمدنی یا نسلی واقع شده است. به قول غربی ها جذابیّت ابژه نه در خودش بلکه در سوژه قرار دارد. تا مخاطب متقاعد نشود که به این علم نیاز دارد و برایش تبدیل به یک مسأله وجودی نشود این اصلاح کتب درسی نوعا خرابکاری و لوس بار آوردن مخاطب است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۶) «بار عام الهی» «هر آنکه هستی باز آ ...» 😞مدّتی است که خوفی عظیم بر دلم نشسته! اصلا دیگر صدای تو را آن ملکوتیان میشنوند؟! نکند دیگر عباداتت مقبول نیست و دعایت شنیده نمیشود؟! نکند بی حیایی ات کارت را به جایی رسانده که گفته باشند اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُون‏! وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا أَغْفِرُ لَكَ بَعْدَهَا أَبَداً. 😞آخر چه چیزی دیگر دارم بگویم؟! «أَمَرْتَنِي فَعَصَيْتُكَ وَ نَهَيْتَنِي فَارْتَكَبْتُ نَهْيَكَ فَأَصْبَحْتُ لَا ذَا بَرَاءَةٍ فَأَعْتَذِرَ وَ لَا ذَا قُوَّةٍ فَأَنْتَصِر» چه عذری دیگر از این سگ ولگرد و این جیفه ی لیل و بطّال نهار پذیرفته است؟! 📖«فَيَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَيَّ كِتَابُكَ فَلَوْ لَا الْمَوَاقِفُ الَّتِي أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِكَ الَّذِي شَمِلَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ لَأَلْقَيْتُ بِيَدِي‏» 😢در همین احوال خوف و نگرانی ناگهان از آن کریم و رحیم ازل و ابد نسیم لطفی بر دل میوزد که این خوف تا در این دنیایی زائل نخواهد شد! ولی مگر به تو وعده ندادیم که زمانهایی را بار عام و اذن عام دادیم؟! درب ملکوت را حتّی بر مطرودان گشودیم و وعده استماع دادیم؟! 😢مگر برایت شب جمعه و شب قدر و عرفه و نیمه ی شعبان و... قرار ندادیم؟! برخیز! برخیز و شاد باش که به تو بیچاره هم اذن دخول داده اند و وعده کرده اند که کلام تو روسیاه را هم بشنوند! و این لحظات بزرگ را دریاب که کلام توی مطرود هم مسموع است. 🙏و بدان! تا در بند خودی و لیاقت خود سزایت ناامیدی و هجران است! و تا از خودت رها شوی و نظرت به فضل و کرامت ما منوّر گردد پاداشت لطف و مرحمت است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۷) «دعای عرفه» 🔹توفیق شد روز عرفه از هر سه دعای مفصّل این روز بهره بردم. ابتدا دعای عرفه امام حسین علیه السلام را از مفاتیح مرحوم شیخ عبّاس خواندم. آن قسمت آخرش که دیگر روشن شده از ملحقات بعدی است. خود این دعای زیبا و روح افزا هم قدیمی ترین کتابی که فعلا آن را نقل کرده دو کتاب سید بن طاووس یعنی مصباح و اقبال در قرن هفتم است. 👈از نظر سندی شاید بهتر از آن، دو دعای دیگر مفصّل از امام سجاد علیه السلام باشد که در منابع موجود متقدّمتر نقل شده اند. یکی همان دعای ۴۷ صحیفه مبارکه سجّادیه است که بسیار زیبا و دلنشین است: 📖«اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ بَدِيعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، رَبَّ الْأَرْبَابِ، وَ إِلَهَ كُلِّ مَأْلُوه‏ ...» 👈حقیقتا فرازهای تکان دهنده ای دارد. خوب است انسان به بهانه ی مختلف آن را بخواند. انصافا حیف است که انسان از نعمت بزرگ انس با این گنجینه های بی پایان محروم بماند. ✔این دعا برای روز عرفه بیان شده ولی معنایش این نیست که وقتهای دیگر خوانده نشود. بلکه معنایش این است که به دلیل عظمت روز عرفه حضرات علیهم السلام این دعاهای بسیار زیبا و عمیق و طولانی را در این روزها بر زبان جاری کرده اند. لذا به طریق اولی وقتی دعایی شایستگی آن را یافته که در عرفه یا شب قدر خوانده شود شایستگی آن را دارد که در بقیه اوقات هم خوانده شود. 🔹دعای سوم عرفه اتّفاقا همان دعای ظاهرا مشهورتر بین قدما در روز عرفه بوده که شیخ مفید در مزار و شیخ طوسی در مصباح و بعدا سید بن طاووس در اقبال آن را نقل کرده اند: 📖«اللَّهُمَّ أَنْتَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ أَنْتَ اللَّهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ وَ أَنْتَ اللَّهُ الدَّائِبُ‏ فِي غَيْرِ وَصَبٍ‏ وَ لَا نَصَب‏...» 👈مرحوم شیخ عبّاس در مفاتیح ترجیح داده دعای عرفه امام حسین را نقل کند و دعای عرفه ی امام سجاد علیه السلام که شیخ مفید و شیخ طوسی آورده اند را نقل نکرده است. این دعا هم واقعا دلنشین و زیباست. دعایی مفصّل با فرازهای توحیدی و مناجاتی که مضامین آن کمتر مورد توجّه قرار گرفته است. ✋دعاهای طولانی و کوتاه دیگری هم در اقبال و بحار الانوار برای روز عرفه نقل شده که شاید از نظر سندی بهترینش همان باشد که سید در اقبال از تلعکبری با سندش از امام صادق علیه السلام در روز عرفه نقل میکند که راوی میگوید دیدم حضرت در روز عرفه در حجّ این دعا را میخواند و آن را استنساخ کردم. آن هم دعای زیبا و توحیدی است ولی توفیق نداشتم بخوانم. 🔹در بین این سه دعای مفصّل و مورد توجّه روز عرفه معمولا فضلا و اهل عبادت با دعای عرفه صحیفه و دعای عرفه امام حسین علیه السلام آشنایی اجمالی دارند. ولی دعای عرفه امام سجاد علیه السلام که در قدیم و زمان شیخ مفید گویا دعای مشهورتر این روز بین علما بوده لذا تنها به ذکر آن اکتفا کرده اند تقریبا در زمان ما مهجور مانده است. و چه زیبا در آن سیّد ساجدان مناجات میکند: 📖يَا نُورِي فِي كُلِّ ظُلْمَةٍ وَ يَا أُنْسِي فِي كُلِّ وَحْشَةٍ وَ يَا ثِقَتِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ وَ يَا رَجَائِي فِي كُلِّ كُرْبَةٍ وَ يَا وَلِيِّي فِي كُلِّ نِعْمَة ... 👈فراز انتهایی این دعای زیبا در مورد دعا برای قائم آل محمّد عجّل الله تعالی فرجه الشریف است که نظرم را جلب کرد. در فرازی اینگونه بیان میشود که: «بَلِّغنی فتحَ آل محمّدٍ ...» و بعد برای امام زمان دعا میکند. 👈آنچه عجیب است این است که در این فرازها که از زبان امام سجاد علیه السلام است حضرت دعا میکند که ایشان از خیار موالیان و شیعیان و محبّین و اطاعت کنندگان امام قائم باشد و خداوند توفیق شهادت در رکابشان را به ایشان عنایت کند! 📖«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَصْلِحْ لَنَا إِمَامَنَا وَ اسْتَصْلِحْهُ وَ أَصْلِحْ عَلَى يَدَيْهِ وَ آمِنْ خَوْفَهُ وَ خَوْفَنَا عَلَيْهِ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ الَّذِي تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِكَ اللَّهُمَّ امْلَأِ الْأَرْضَ بِهِ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ امْنُنْ بِهِ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَرَامِلِهِمْ وَ مَسَاكِينِهِمْ وَ اجْعَلْنِي مِنْ خِيَارِ مَوَالِيهِ وَ شِيعَتِهِ أَشَدَّهُمْ حُبّاً وَ أَطْوَعَهُمْ لَهُ طَوْعاً وَ أَنْفَذَهُمْ لِأَمْرِهِ وَ أَسْرَعَهُمْ إِلَى مَرْضَاتِهِ وَ أَقْبَلَهُمْ لِقَوْلِهِ وَ أَقْوَمَهُمْ بِأَمْرِهِ وَ ارْزُقْنِي الشَّهَادَةَ بَيْنَ يَدَيْهِ‏ حَتَّى‏ أَلْقَاكَ‏ وَ أَنْتَ عَنِّي رَاض» 👈در مورد این فراز یا باید ظاهرش را بگیریم که حضرت واقعا دعا کرده از یاوران باشد یا باید بگوییم برای تعلیم شیعیان است. یا اینکه بگوییم این فراز آخر از آنجا که با صلوات و بعد از «یا أرحم الراحمین» شروع میشود اساسا نوعی ادراج و از ملحقات بعدی است و دعای امام نیست. تحقیق آن مجال دیگری میطلبد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۸) «منطق انتخابگری در انتخابات» (۲) «اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ‏ أَهْلَه‏» «برخی صفات کلّی رئیس جمهور» 🔹از دیرباز بحث از صفات رئیس جمهور برای تشخیص کسی که بتواند چنین منصب خطیری را بر عهده بگیرد بین حکما وجود داشته است. مرحوم ملاصدرا در اشراق دهم از شاهد اوّل از مشهد پنجم کتاب الشواهد الربوبیة صفات لازم برای رئیس جمهور را در ۱۲ مؤلّفه گردآوری نموده است. 👈البته رئیس جمهور در اصطلاح حکما شخصی است که در واقع لیاقت ریاست بر جمهور انسانها را دارد چه انتخاب بشود یا نشود! چه او را بشناسند یا نشناسند! 👈از طرفی داشتن این مؤلّفه ها آنقدر اهمیت دارد که معمولا به نوعی فطری و طبیعی بودن این صفات برای مزاج چنین شخصی قائل هستند. یعنی حتّی اکتسابی هم نباشد زیرا صنعت مانند طبیعت نمیشود. روشن است که اجتماع چنین مؤلّفه هایی آن هم به شکل طبیعی در یک مزاج انسانی بسیار بسیار نادر است و تشخیص این اجتماع هم بسیار بسیار دشوار بوده و جز با انباء الهی میسور نیست. 🔹البته رئیس جمهور در زمان ما به معنای رئیس قوّه ی مجریّه است. لذا تنها در این زمینه ریاست دارد و نباید رئیس جمهور در اصطلاح امروزی را با رئیس جمهور در اصطلاح حکمایی مثل افلاطونها اشتباه گرفت. رئیس جمهور در این فضا در واقع بسان عقل عملی برای عقل نظری بالاتر است. ولی در هر حال برخی از این مؤلّفه ها در رئیس جمهور به معنای امروزین هم صادق است. 👈مثلا یکی از این مؤلّفه ها این است که بالطبع خطیب باشد. و یا اینکه بالطبع از شهوات و لعب و لهو به دور باشد. و یا اینکه بالطبع بزرگوار باشد و دلش برای خلق الله بسوزد و شجاعتی ذاتی داشته باشد و... . ⚪ولی به صورت کلّی برای رئیس جمهور به معنای امروزی آن میتوان با توجّه به معنای خاصی که دارد صفاتی را برشمرد. 1⃣رئیس جمهور در معنای نوینش از آنجا که رئیس قوّه ی مجریّه است با مفهوم کار و فعّال بودن و داشتن تجربه ی عملیاتی و میدانی به شکل سنگینی گره خورده است. ان شاء الله در نوشته ی دیگری توضیحاتی در این زمینه ذکر خواهم کرد. 2⃣از طرفی چون رئیس جمهور قرار است از جمهور و توده ی مردم رأی بگیرد و با همین مردم کار کند و بین نخبگان و توده اجماع سازی کند و اقناع ایجاد کند با مفهوم قول و خطابه هم گره میخورد. لذا هم باید فعّال باشد و هم قوّال! هم باید طبیب باشد و هم خطیب! 3⃣از طرف دیگر چون رئیس جمهور قرار است کارهای سنگین و متکثّر زیادی را اجراء کند نیازمند تیم و بازوهای توان مند اجرایی میباشد. از اینجاست که با داشتن تیم قوی و عقبه ی قوی با تجربه و داشتن ظرفیّت تعامل با گروه های دیگر گره میخورد. اگر کسی خودش انسان شایسته ای است ولی چنین عقبه ای را ندارد یا احراز نشده که داشته باشد نمیتواند گزینه ی مناسبی باشد. معرّفی اعضاء کابینه میتواند کمک شایانی به انتخاب رئیس جمهور مناسب نماید. 4⃣از طرف دیگر از آنجا که بسیاری از تصمیم گیری ها به شکل جمعی در جلسات گرفته شده و عزم لازم برای اجراء در جلسات شکل میگیرد ریاست در این فضا نیازمند داشتن نوعی قدرت روحی برای جلسه داری و جدّیت در مقام جمع کردن بحث و داشتن اراده ای قوی و انگیزه بخشی و حرکت آفرینی است. نوعی جزم و اراده و حرکت آفرینی میخواهد. قدرت روحی بالایی میخواهد. هم در مقام جمع بندی و هم در مقام تصمیم و هم در مقام ایجاد عزم راسخ در دیگران برای اجرا و هم در مقام پیگیری. 5⃣از طرف دیگر از آنجا که اجرا نیازمند اولویّت گذاری و تدبیرات عملی و تفکّر در مقام عبور از موانع و تزاحمها و تعارضها و مشکلات و... است ریاست جمهوری با مفهوم عقلانیّت و برنامه و نوعی قدرت اجتهاد گره میخورد. مخصوصا در فضاهایی که نظامها به خوبی شکل نگرفته و افراد در ساختارهای غنی حزبی رشد نکرده و از حمایتهای تضمین شده ی برنامه ای و فکری و عملیاتی آنان چندان بهره ندارند، انتظارات از قابلیّتهای شخص رئیس جمهور طبیعتا بیشتر میشود. 6⃣و از سوی دیگر ریاست جمهوری از آن جهت که قرار است بر عموم مردم با گرایشات مختلف عقیدتی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و... ریاست کند نیازمند آن است که سعه ی صدر و عقل کافی را داشته باشد تا بتواند به شکلی این طوائف مختلف را تدبیر کرده و نوعی وحدت بین آنها در مسیر تحقّق اهداف ایجاد کند. از اینجاست که ریاست جمهور با مفهوم مردمی بودن و منفور نبودن و اختلاف برانگیز نبودن گره میخورد. از اینجاست که ریاست شخصی که هر چند از همه لایقتر است ولی باعث اختلاف در کشور شود و بخش اثر گذار جامعه ولو به ناحق دارای نفرتی غیر قابل حلّ از او باشند به مصلحت نیست. چنین شخصی نمیتواند در واقع رئیس جمهور باشد. جمهور ریاست او را بر نمیتابد. 👈مراد بیان برخی از صفات کلّی بود. در این زمینه میتوان از صفات جزئی تری و مقطعی تری هم سخن گفت که بیان آنها مجال واسعتری میطلبد.
(نوشته انتخاباتی) لطفا نشر دهید 🔻(در انتخابات بیشتر به «من قال»ها به جای «ما قال»ها بنگریم. مراقب باشیم که: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه در اینجا معنای دیگری دارد. اینجا مقامِ "به عمل کار برآید" است نه سخندانی)🔺 یکی از دوستان از امام جمعه برخی شهرها که باجناقش بود نقل میکرد که الآن چند سال است میخواهد مکبّر را تغییر دهد زورش نمیرسد! میبیند اگر بخواهد عوض کند به شکلی باید با اوقاف و سپاه و دفتر تبلیغات و... درگیر شود! دیدش نسبت به سیاست و امور اجرایی خیلی تغییر کرده است. قبلا گویا در خیالات سیر میکرد. گویا فهمیده مرد این میدان نیست. اصلا عالم دیگری است. از همینجا میخواهم یک نکته ای را در باب انتخابات عرض کنم: ماها معمولا در انتخاب نماینده سه اشتباه بزرگ داریم: 1⃣یکی اینکه بر اساس حرفهای قشنگ و حتّی بیان برنامه های قشنگ شخص را انتخاب کنیم. واقعا حرفهایش درد جامعه است. نقطه ضعفها را خوب بیان میکند و ادّعا میکند قادر به رفع آن است. اینها را «قشنگ زدگی انتخاباتی» مینامم. 2⃣دیگر اینکه بر اساس حرفهای عالمانه شخص را انتخاب کنیم. شخصی را گزینه ی بهتر میدانیم که اگر فرضا امتحان گرفتند سواد او از همه بیشتر بوده و به پرسشها دقیقتر پاسخ بدهد. اینها را «سواد زدگی انتخاباتی» مینامم. 3⃣دیگر اینکه بر اساس حرفهای دینی و تقوای عملی شخص را انتخاب کنیم. شخصی را گزینه ی بهتر بدانیم که از همه در نگاه ما باتقوا تر است. اهل احتیاط است. اخلاص دارد. اینها را «تقوا زدگی انتخاباتی» مینامم. در عالم ذهن فکر میکنیم همینکه موضعی حق بود و روشن پس هیچ مانعی برای تحقّق جز اراده نکردن ندارد. پس وقتی قشنگ و عالمانه حق را دانستیم و تقوای اراده هم داشتیم دیگر به نقطه ی مطلوب میرسیم! این اشتباه بزرگ به خاطر خلط میان عالم ذهن و عالم عین است. شخص میتواند حرفهای قشنگ و حتّی عالمانه بزند و اتّفاقا خیلی هم با تقوا باشد ولی کار را در عالم عینیّت نمیتواند جلو ببرد. ولی در عالم عین میبینیم که حرف حق برای تحقّق موانع بسیاری را با توجّه به مانع خارجی پیدا میکند که اساسا علم دیگری نیاز دارد که چطور با توجّه به شرایط موجود مقداری به سمت آن موضع حق میتوان حرکت کرد. گاهی سرداران جنگی مانند اشترها میخواهد نه امثال کمیلها. سابقا در بذل خاطر ۶۷۰ مطلبی در زمینه تفاوت علم ذهنی و علم خارجی نوشته بودم. مؤلّفه های انسانی که به درد عالم عینیّت میخورد مؤلّفه های دیگری است. همین است که گاهی باید در باب تزاحم به این ملاکها هم توجّه کرد. ممکن است کسی حرفهای قشنگش یا علمش یا حتّی تقوایش به اندازه ی دیگری نباشد ولی ملاکهای یک انسان اهل عمل در او بیشتر است. در عالم عینیّت و تحقّق گاهی باید تقیه کرد و گاهی باید با تمام وجود همه ی حق را گفت. اینجا دیگر فقط جای حرف قشنگ و دانایی نیست. عرصه ی عینیّت عرصه ی زد و خورد و قدرت اقناع و قدرت تعامل است. عرصه ی مدیریّت و کیاست و شجاعت و قدرت اقدام و به موقع عمل کردن و به موقع کوتاه آمدن و جمع کردن کار و جرأت است. عرصه ای است که گاهی ارتباطات قبلی و شناخت و یاوران و اعوان و انصار میخواهد. ما باید بدانیم نمایندگان را عمدتا برای عالم عینیّت انتخاب میکنیم نه برای عالم ذهن. آنها را قرار نیست به یک محیط فرهیخته ی علمی و آکادمیک بفرستیم که همه تشنه ی حقیقت و استدلال هستند! نخیر! در عالم عینیّت باید ببینیم آیا مؤلّفه های نمایندگی برای حرکت به سمت نقطه ی مطلوب را دارند؟! اصلا بلوغ و حدّ نصاب لازم برای جنگندگی در این عالم را دارند؟! اینگونه افراد که کارکشته در مقام عینیّت و تحقّق هستند را «رجال تحقّقی» مینامم. آنهایی که اهل عمل و بر کرسی نشاندن و حرکت به سمت نقطه ی مطلوب با همه ی پیچیدگی های عالم عینیّت هستند، حتّی اگر ضعفهایی هم داشته باشند. از اینجاست که برای انتخاب یک نماینده در عالم عینیّت و حرکت به سمت وضع مطلوب مؤلّفه هایی برجسته میشود که برای انسان ذهن زده برجسته نبود. همین است که نگاه کردن به «من قال» برجستگی بیشتری نسبت به «ما قال» پیدا میکند. اینکه کسی که این حرفهای قشنگ یا علمی را میزند کیست؟! آیا مدیریت و جسارت و قدرت تعامل و انجام کار را دارد؟! آیا قدرت ریسک کردن را دارد؟! یا میخواهد فقط در ذهنش بر حریف واقعی پیروز شود؟! آیا محک خورده است یا هنوز انشای نانوشته است؟! وقتی چنین است به سادگی نمیتوان به افرادی که علم به مؤلّفه های «رجل تحقّقی» بودن آن نداریم رأی بدهیم. و چنین علمی کارنامه ی عملی میخواهد. بدون چنین کارنامه ای رأی دادن به شخص دور از احتیاط و ریسکی بزرگ است. نباید خلط بین محکمات و متشابهات کرد. برخی برای مشاوره خوبند ولی برای اجرا معلوم نیستند! باید به کسی رأی داد که محک تجربه خورده. کسی که محک نخورده حتی اگر در واقع حقیقتا برتر باشد حجتی برای رأی دادن به او برای کاری که رجل تحققی نیاز است، نداریم.
باسمه تبارک و تعالی (۹۷۹) «یقین ناشی از نفس قرآن و روایت» 🔹دیرم شده بود و با عجله راه میرفتم. دیدم از آن جلو یکی از فقهاء معروف تنها با یک وقار و یک طمأنینه ای دل انگیز در حال آمدن به سمت من بود. حالش طوری بود که انگار بر کوهی از واقعیّات تکیه کرده! 🌸حس خوب دیدن یک فقیه آل محمّد صلی الله علیه و آله من را گرفت. عبورش فضا را معطّر به عطر جانفزای آرامش و یقین کرده بود. 💭با خودم گفتم ایشان مگر چقدر دانش دارد که اینگونه با صلابت گام برداشته و به اطرافش بی اعتناست؟! مگر همه ی حقیقت برای ایشان جلوه کرده و برای دیگران نه؟! اصلا شاید در درسش حاضر شوی بتوانی اشکالات بسیاری به اجتهاداتش هم وارد کنی! ⛔️این حالت را در متخصصین دیگر رشته ها مانند مهندس و دکتر و اساتید دانشگاه ندیده ام! آیا اینها از یک جزم اندیشی و تکبر متحجّرانه نشأت گرفته؟! 🌷ولی هیهات که آن عطر دل انگیز هیچ مناسبتی با جهل و نادانی نداشت. 💡به دلم افتاد اینها اثر مجالست طولانی با قرآن و روایت و عبادت است. نفس گرم و یقین نهفته در کلام نورانی آنها به این فقیه عزیز خورده! خودش هم باید این نعمت را بفهمد و آن را حاصل تلاش علمی خودش نداند که: «الْمَرْءُ عَلَى‏ دِينِ‏ خَلِيلِهِ‏ وَ قَرِينِه‏» ✔️کسی که با قرآن و روایت مدّتی متواضعانه و خالصانه و از روی دردمندی و فهم و عمل مأنوس شود چنین حالتی پیدا میکند. خود این حالت زیبا و معطّر یکی از آیات الهی برای اهل حقیقت است. جای دیگر اینگونه اش را نخواهی یافت! این سکینه و طمأنینه بشارتی برای آن مؤمنینی است که در مقام امین سکنی گزیده اند. نگاه به چنین عالمانی موجب یقین و لذا نوعی عبادت است.
باسمه تبارک و تعالی «جلیلی ما؛ جلیلی آنها» 🔹آقای جلیلی را مؤمنی متعهّد و از معدود افراد سیاسی دارای برنامه و فکر برای حکومت داری عالمانه میدانم. رأی به ایشان به نوعی رأی به نوعی اراده ی معطوف به حکمت و تداعی کننده ی رأی به راه اصیل انقلاب اسلامی و رأی به آرمانها و صداقت و پاکی و عقلانیّت است. از این جهت برایم گزینه ای بسیار جدّی برای شخص اصلح است. 👈از طرفی دوست دارم تجربه ی ریاست چنین شخصی نیز به مجموعه تجربه های متنوّع ریاست جمهوری در تاریخ انقلاب اسلامی افزوده شود. انواع مختلفی از ریاست جمهوری را تجربه کرده ایم و هر کدام هم اثری در فرهنگ حکمرانی و غنای آن در دوران انقلاب داشته است. به نظرم جای فعلیت یافتن تجربه ی ریاست جمهوری شخصی مانند ایشان خالی است. 👈پرسشها یا تردیدهایی هم ایشان را احاطه کرده که مانع از جمع بندی قطعی در مورد ایشان برایم شده است: 👈در رأسش کمبود تجربه ی عملیّاتی و عینی است. محک جدّی نخورده است. طبیعتا انشاء نانوشته وقتی محقق شود بی غلطهای بزرگ و کوچک نمیتواند باشد. از طرفی قدرت خطابه و اقناع اقشار گوناگون نخبگان و مردم را در ایشان احراز نکرده ام. از سوی دیگر نزد بخش قابل توجّهی از جامعه به شکلی ولو به ناحق ،منفور جلوه داده شده ،که میتواند مشکلاتی را به بار بیاورد. در هر حال، برخی از ریاست چنین شخصی بر خودشان واقعا نفرت دارند. خدا هدایتشان کند. ⛔ولی بیم دیگری که در مورد ایشان دارم آن است که متأسّفانه نوعی آرمانگرایان افراطی ایشان را تبدیل به یک اسطوره کرده است. آن آمال بلند و آن رؤیای اتوپیایی خودشان را در قالب شخص ایشان فرافکنی کرده و به شکل عجیبی ایشان را نسبت به دیگران بالا برده و دیگران را از حیّز اعتبار ساقط میدانند! ⛔به خاطر همین محبّت عجیبی به ایشان پیدا کرده و دیگران در برابر این مطلوب خیالی رؤیایی شان برایشان مبغوض جلوه میکند. چون آنها جلیلی عزیز را نمیبینند؛ جلیلی دیگری میبینند و این یک زنگ خطر است. 🔹میخواهم چه بگویم؟! میخواهم بگویم جلیلی شخصیت ممتاز و برتری دارد که میتوان به واسطه ی آن او را اصلح دانسته و به ایشان رأی داد. ولی باید مراقب بود از باب آمانگرایی افراطی به او رأی نداد! در مورد ایشان دچار توهّم نشد. او را همانطور که هست ،دید و انتخابش کرد. متأسّفانه امروزه بزرگترین دلیل برای بسیاری در حمایت از جلیلی عزیز نوعی آرمانگرایی جاهلانه کنار گودی است. 👈برای رأی دادن به جلیلی عزیز میتوان پایگاه های عاقلانه تری یافت و او را به مناط چنین دلیل خطرناکی انتخاب نکرد. انتخابی که جلیلی عزیز را از آنچه هست تبدیل به آن چه نیست کرده و خطری برای خود ایشان هم هست. به خاطر همین نوع آرمانگرایی جاهلانه است که رابطه جلیلی و رقبایش نزد بسیاری تبدیل به رابطه صالح و فاسد شده نه اصلح و صالح. 👈از اینجاست که نیازمند بررسی و تأمل در شاخصه های آرمانگرایی بصیرانه و آرمانگرایی جاهلانه هستیم. این مؤلفه ها را آنطور که از کلام برخی اساتید بزرگوار آموختم تقریر میکنم. ⬇
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۰) 🔸«شاخصه های آرمانگرایی بصیرانه و آرمانگرایی جاهلانه»🔸 «روح خوارجی دمیده شده در آرمانگرایی جاهلانه» آرمانگرایی بصیرانه و معتدل نیازی ضروری است. انسان با تصوّر این آرمانها و آن اصول و ارزشهای ثابت و غایی است که همّت بلند پیدا کرده و از سختی مسیر خسته نشده و با دیدن قلّه ی آرمانها دچار انحراف و اعوجاج نمیشود. همین آرمان گرایی است که شیعه با آن تربیت شده که: «الشِّيعَةُ تُرَبَّى‏ بِالْأَمَانِي‏» ✋ولی باید دانست چنین آرمانگرایی چیزی نیست که از گزند آسیب در امان باشد. هر چیز گرانبهایی چنین آسیبهایی هم دارد. در برابر آن میتوان از نوعی آرمانگرایی افراطی جاهلانه پرده برداری کرد که اگر ماهیّت آن را خوب درک نکنیم میتواند باعث هلاکت حقیقت و راه رسیدن به آرمانها شود. بلکه گاهی انسان را تبدیل به بزرگترین ضدّ آرمانها کند. ✔تفاوت آرمانگرایی بصیرانه با آرمانگرایی جاهلانه در خود آرمانها نیست. بلکه در تعیین راهبردها (استراتژی) و سپس تدابیر جزئی برای تحقّق راهبردها (تاکتیک) است. آرمان در ابتدا تنها در خیال ما موجود است. برای محقّق شدن و نزول اجلالش از عرش انتزاع و ذهنیت به فرش تحقّق و عینیّت باید از مسیر راهبردها و تدابیر عبور کند. 👈همان اموری که گاهی در ظاهر و نگاه غیر بصیرانه برای انسانهای سطحی بین، حرکت در خلاف آرمانهاست ولی در واقع حرکت در مسیر آرمانهاست. ✔آرمانگرای بصیر شخصی است که همانطور که خود را برای جانفشانی و ایستادگی عاشورایی در مسیر آرمانها آماده کرده، خود را در مسیر تحقّق آرمانها برای هر گونه صلح، مذاکره، نرمش قهرمانانه، هم پیمانی با اغیار، تسامح، مسکوت گذاشتن و امور دیگری که در ظاهر در تضادّ با آرمانهاست نیز آماده کرده است. آرمان گرای بصیر اهل اولویّت گذاری و درک تزاحمات و اهل عقلانیّت است. 👈همین است که برخی جاهلان بر اهل بیت علیهم السلام خرده میگرفتند که چرا برای تحقّق آرمانها قیام نمیکنید و آنها میفرمودند تقیّه دین ما و پدران ماست. 🔻تقیّه کلید و رمز ورود به احکام آرمانگرایی بصیرانه است که یک آرمانگرای جاهل درکی از آن ندارد🔺 👈اما خطر آرمانگرایی جاهلانه چیست؟! خطرش این است که دوست و دشمن در نگاهش عوض میشود. مرز انقلابی و ضدّ انقلاب، عدالتخواه و لیبرال و... همگی در نگاهش به هم میریزد. آرمانگرای جاهل تن به نوعی انحصار گرایی در فهم و سلوک راه آرمانها میدهد. 👈همین است که زمینه برای مبتلا شدن به نوعی خود شیفتگی شخصیتی و غرور پیدا میشود. گویا خودش بر حقّ و به دنبال احقاق حق است و همه دنبال باطل و شیاطین راه! از همینجاست که انسانها نزدش خیلی زود به شکل سفید و سیاه جلوه میکنند. درجه ندارند. از همینجاست که قدرت ائتلاف و وحدت و انعطاف از او گرفته میشود. 👈طوری میشوند که نستجیر باللّه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را هم متّهم به بی عدالتی میکنند. این روح خوارجی حرقوص بن زهیر بعد از تقسیم غنائم حنین و دادن اموال برای تألیف قلوب، چیزی نیست که بسیاری از مؤمنین از آن در امان باشند! ⛔نمونه ی آسیبی است که در شخصی مانند او مصداق بارزی یافت و او را به پیکار مظهر عدالت و حقانیت علی بن ابی طالب علیه السلام در نهروان کشانید. گمان نکنیم ما از این روح حرقوصی در امانیم. 👈نشانه‌ی حلول این روحیه زشت حرقوصی آن است که انسان از بیم نیش زبان تند چنین اشخاصی به اتّهام ضدّ آرمانها و فراموشی آنها در امان نیست: «اعْدِلْ‏ يَا مُحَمَّدُ فَإِنَّكَ لَمْ تَعْدِلْ فَقَالَ صلی الله علیه و آله وَيْلَكَ وَ مَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ أَعْدِل‏». یعنی این آرمانگرایی جاهلانه العیاذ باللّه گاهی قریب الافق با کفر محض میتواند باشد. 👈چنین آرمانگرایی جاهلانه ای ظواهر برایش مهمتر از بواطن است. لذا تأکید افراطی بر زهد و ساده زیستی و برخی مظاهر محسوس و به حق دارد، ولی نه از روی وجهه حقّ آن، بلکه از روی سطحی بینی نهفته در آن! لذا پشمینه پوشی و سخنان آتشین عدالت خواه و احاطه شدن در جمع فقرا و مانند آن برایشان خیلی جذاب است. 👈از همینجاست که هیچ گاه نمیتواند دعوتی فراگیر بین همه اقشار با همه ی تکثر زیستی و فرهنگی و عقیدتی باشند. جامعه که منحصر در کوخ نشینان و متدیّنان خاص نیست. در جامعه از همه جور قشرهای عقیدتی و مذهبی و ثروتی وجود دارد. جمعیت عظیم شهر نشین عرفی وجود دارد. تکثّر فکری و گرایشی وجود دارد. 👈از احکام این آرمانگرایی جاهلانه آن است که واگیردار است. یک دفعه موج آفرین است. چون با نوعی سطحی بودن و قشر گرایی توأم است. همین قشر گرایی آرمانگرایانه نوعی جذّابیت برای توده ها داشته و میتواند یک دفعه موج آفرینی کند. موجهایی که معمولا با نمودار شدن آثار مخرّبش باعث سرخوردگی ها و انحرافات و بدبینی ها خواهد شد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۱) «چیزی که تمامی دارد خستگی ندارد!» «عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا» 🌾یکی از دوستان اهل صحراهای اطراف طبس است! از آنهایی که در محیط روستا و دل سختی های آن بار آمده! میگفت وقتی با پدرم برای کشاورزی صحرا میرفتیم خیلی خسته میشدم. ولی میدیدم پدرم با یک توان عجیبی بدون خستگی به کارش ادامه میدهد. 🌾میگفت از پدرم پرسیدم شما خسته نمیشوی؟! گفت: نه پسرم! من از وقتی فهمیدم که هر کاری آخر تمام میشود دیگر خسته نمیشوم. چیزی که میدانی تمام میشود که دیگر غم و غصّه ندارد! مشغولش باش تا تمام شود! چیزی که تمامی دارد خستگی ندارد! بعضی حکمتها درکش توفیق میخواهد. درک حکمتها واقعا آثار عمیقی در انسان میگذارد. 💡به ذهنم خطور کرد در باب سختی ها و ناملایمات عالم دنیا هم همینطور است. گاهی که مشکلات جسمی و روحی و خانوادگی و اجتماعی و ... به ما فشار می آورد با یاد اینکه که اینها بالاخره تمام میشود قدرت صبر پیدا میکنیم! 🔻شاید باورش برایمان سخت باشد ولی بیشتر ناراحتی ها و خستگی ها ناشی از این انگاره ی پنهان است که گمان میکنیم اینها دائمی است. و این هم ریشه در یک باور عجیب دیگر دارد. آن هم باور به اینکه ما همیشه در این دنیا زندگی خواهیم کرد! آری ما توهّم خلود و نامیرایی داریم🔺 ✔️اصلا اینکه در روایات مدام سفارش به یاد مرگ شده صرفا برای آن نیست که مرگ فراموشمان میشود. برای آن است که از توهّم نامیرایی بیرون بیاییم. مایی که گویا یقین داریم تا ابد قرار است در دنیا بمانیم: «أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ»
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۲) «تفاوت سفره و آخور» «حکمت وجود آداب» 🌳به باغ برخی از اقوام در اطراف دماوند دعوت بودیم. با نزدیکان و اقوام در بالکن نشسته بودیم. برای ناهار گفتند بیایید داخل! سفره را با سلیقه و غذاهای خوش مزه چیده بودند. تا حالا خورشت گوجه سبز نخورده بودم. از باغشان این خورشت را هم درست کرده بودند. 🐂همینکه نشسته بودم و برنج و مرغ و خورشت ریخته بودم که بخورم در یک لحظه به یاد آخور حیوانات گاوداری پدربزرگم در کودکی افتادم. از خودم بدم آمد که شأن تو این نیست که بخوری! ولی خب انسان هم حیوان است و نیاز به غذا دارد! 🐑ولی این سفره ی رنگارنگ واقعا چه فرقی با آخور آن حیوانات دارد؟! چرا تا حالا به تو برنمیخورد؟! چرا به دیگران بر نمیخورد؟! 💡به ذهنم خطور کرد که این سفره با آخور حیوانات خیلی فرق دارد. مگر نمیبینی با چه احترامی دعوتت کردند؟! با چه زیبایی و ترتیبی سفره را چیده اند؟! با چه سلیقه ای تزیین کرده اند؟! با چه لطف و آدابی سعی کرده اند در شأن تو باشد؟! ✔اینها دیگر هیچکدام طعام جسمت نیست! طعام حیوانات نیست! این زیبایی ها و این احترامها همه طعام روح تو است. اگر همینطور غذاها را ریخته بودند و با توهین میگفتند بیا بخور، بهترین غذاها را هم می آوردند آیا مانند حیوانات حاضر بودی بخوری؟! 💡به ذهنم خطور کرد اساسا رعایت آداب در هر کاری نوعی تکریم شأن انسانی است. تأکید بر این است که انسان برتر از این چیزهاست. این خوراک و پوشاک و مسائل جنسی و... حقیرتر از آن است که بدون رعایت تشریفات و آداب لایق محضر انسان باشد. انسان اساسا نسبت به لذتهای حسی و حیوانی در برابر لذتهای روحی کم اعتناست.
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۳) «رکود فلسفه در دنیای نوین» 🔹مدّتهاست که دیگر محاورات فلسفی جذّابیت سابق را ندارد. گویا مسأله ی انسانها نیست. ناخودآگاه انسانها به دنبال صحبت از اموری است که خودشان محور باشند. چندان به دنبال بحث از محوری بیرون از خودشان به نام حقیقت نیستند. و چنین حالتی بازار بحث از حقیقت و مخصوصا حقیقتهای ما وراء طبیعی را رکود میکند. 🔸سابقا بحث از هستی و حقیقت داغ بود. به آن دوران رئالیسم خام میگویند. ولی مسأله در خامی و این حرفها نیست. مسأله در این است که انسان نسبت به واقعیّت غروری نداشته. ولی در دنیای نوین با ظهور انسان مغروری در برابر حقیقت مواجهیم. ریشه ی امر به اومانیسم و فرد گرایی در دنیای نوین برمیگردد. امری که باعث میشود انسان به جای آنکه به گرد حقیقت بچرخد به گرد خودش بگردد. 🔹اثر این امر در تاریخ فلسفه چه بود؟! اینکه دکارت سوژه را در برابر ابژه برجسته کرد. پای من دریابنده را به شکل جدی تری به میان آورد! معرفت شناسی را بر هستی شناسی مقدّم کرد. تبعات مهلک این انسان گرایی برای فلسفه تا آنجا ادامه یافت که کانت با تفکیک نومن و فنومن بهره ی انسان از واقعیّت را تنها در عالم معرفت و فنومن دنبال نمود. و سپس ویتگنشتاین بهره ی انسان از واقعیّت را محدود به عالم زبان نمود. و سپس فلاسفه ی پست مدرن بهره ی انسان از واقعیّت را در تبعیّت از ساختارهای جزئی سودمند تنزّل دادند. 🔸این روند هر چند باعث اکتشافات بزرگ علمی بود ولی نه صرفا برای کشف حقیقت بلکه با نیروی فردگرایی بود. امری که قربانی بزرگش فلسفه بود. پیش از آنکه از هستی شناسی و فلسفه گذر علمی کنند گذر روان شناختی نمودند.
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۴) «راه ها و تاریخ فراموش شده» «کاروان سرای دیرگچین» 🚘از قم به باغ برخی از اقوام در اطراف دماوند دعوت شده بودیم. دیدم دو مسیر دارد. یکی اینکه از اتوبان قم به تهران برویم و از آنجا هم به دماوند! گفتم به ترافیک عصر پنجشنبه میخوریم. از مسیر گرمسار رفتیم و از گرمسار به ایوان کِی و سپس آبسرد و از آنجا به مقصدمان رسیدیم. 🚗به حدود کیلومتر ۶۰ اتوبان گرمسار که رسیدیم از دور دیدم در حاشیه سمت راست یک بنای قدیمی بزرگ معلوم است. به خانواده گفتم به نظرم کاروانسرا بوده! نزدیکتر که شدیم دیدم بله یک کاروان سرای بزرگی بوده! اگر وقت بود خیلی دوست داشتم بروم و نگاهی بیاندازم ولی راهش را هم مسدود کرده بودند. نوشته بود: «کاروان سرای دیرگچین»! در ذهنم ماند و کنجکاوی رهایم نکرد که این کاروان سرای بزرگ جریانش چیست؟! 🔸سر فرصت بررسی کردم و دیدم ای روزگار! این کاروان سرا عجب تاریخ عجیبی داشته و الآن اینگونه سالهای سال است که گوشه ای بدون مسافر افتاده! بیش از هزار سال و بلکه گویا از عصر ساسانی این نقطه و این کاروان سرا منزلگاهی بسیار مشهور و یکی از بزرگترین کاروان سراهای ایران بوده که همه ی آنهایی که اهل مسافرت بودند میشناخته اند! 👈یکی از نقاط مرکزی راه اصفهان و قم به ری و همینطور مسیر غرب به سمت خراسان بوده و تاریخی را از سر خود گذرانده! به آن دیر الجصّ و دژ یا دیر کردشیر و مانند آن هم میگفته اند. دقّت در معماری زیبای این کاروان سرا میتواند نمونه ی خوبی برای مطالعات معماری ایرانی باشد. چون نه بنای مذهبی است و نه بنای سلطانی است! ولی شباهت زیادی به همان بناهای مذهبی دارد. ⬇
👈گویا لااقل از زمان ساسانی بنا شده و هر عصری مرمّت شده و شکل فعلی اش لااقل از عصر صفوی باقیمانده است. راه اصلی در واقع برای قرنهای قرن تا اواسط دوران قاجار اینجا بوده و اتوبان قم که از مسیر حسن آباد به تهران میرسد اساسا راهی نسبتا جدید است که توسّط میرزا علی اصغر اتابک اعظم صدر اعظم پادشاهان متأخّر قاجاری برجسته شد. همانکه صحن اتابکی یا همان آینه حرم حضرت معصومه از یادگاران اوست و در همانجا هم دفن شده. با این تغییر بزرگ آن راه متروک ماند و آن کاروان سرای کهن به تاریخ سپرده شد. 👈سابقا سفرنامه ابو دلف ۳۴۱ ه.ق را خوانده بودم. آنجا وقتی به این کاروان سرا میرسد میگوید دژی بزرگ با ساختمانی عظیم است که مربوط به زمان قوم عاد است و به آن کردشیر میگویند! شاید چون خیلی با عظمت و تاریخی بوده گمان میکردند لابد مربوط به دوران قوم عاد است! 👈شاید هم نکته اش همان باشد که مؤلّف تاریخ قم در اواخر قرن چهارم بیان کرده که گفته شده که در زمان انوشیروان پادشاه روم برخی از عمالقه که از بازماندگان عاد بودند را به ایران فرستاد و این کاروان سرا را بنا نهادند. 👈بعدها در کتب دیگری مثل المسالک و الممالک اصطخری و صورة الارض ابن حوقل و... هم در مورد این کاروان سرا به عنوان دیر الجصّ مطالبی دیدم. در المسالک و الممالک اصطخری که در قرن چهارم نگاشته شده میگوید این بیابان مسکونی نیست و مخصوصا سیاه کوه که نزدیک اینجاست جای دزدان و راهزنان است. بدون راهنما نمیتوان از این بیابانها به سادگی عبور کرد. وسیله ی نقلیه مناسب هم شتر است و با اسب رفتن به دلیل کمبود آب خطر دارد. 💭این عبارات ذهنم را به مخاطرات مسافرت در قدیم برد. مشکل راهزن و راهنما و آب و وسیله نقلیه و... . اینکه کوه ها و گاهی ستاره ها نقش مهمّی در آدرسهای قدیم داشته اند. اصطخری برای بیان راه ری به سپاهان یا همان اصفهان از همین کرکس کوه و سیاه کوه ... استفاده میکند. 👈همینطور نوشته که راهنماهای مسافرت و همینطور آب انبار و فروشگاه های خوار و بار در آن وجود داشته است. اتاقهایی برای استراحت و همینطور مسجدی برای عبادت هم داشته است. دوست داشتم بروم در مسجدش دو رکعت نماز بخوانم. معلوم نیست از چه زمانی دیگر در این مسجد که قرنهای قرن در آن نماز میخواندند دیگر نمازی خوانده نشده است. 👈صورة الارض ابن حوقل که در قرن چهارم نگاشته شده را گشودم و دیدم نکته جالبی برای شیوع دزدان و راهزنان در این نواحی که به تعبیر ایشان بیابانهای خراسان و فارس است بیان شده؛ وی در ص۱۴۱ کتابش میگوید: 📖«در این بیابان دزدان و راهزنان بسیارند زیرا در تصرّف یک اقلیم نیست تا مردم آن اقلیم آن را محافظت کنند بلکه فرمانروایان مختلفی بدا مسلط اند. بخشی از این بیابان از اعمال خراسان و قومس و بخش دیگر از اعمال سیستان و بخش دیگر از اعمال کرمان و فارس و اصفها و قم و کاشان و ری است» 👈خلاصه اش این است که به دلیل پهناوری و کویری بودن این مناطق و دشواری نگهداری و نبودن مرزهای واضح آشپز در این مناطق معمولا چند تا میشده و کسی امنیتش را گردن نمیگرفته! 👈در سیاستنامه خواجه نظام الملک آمده که در این کاروان سرا سربازانی هم بوده اند تا از مسیر در برابر راهزنان و دزدان محافظت کنند. این حکایت هم در آن ذکر شده که جالب است: 📖«چون سلطان محمود ولایت عراق بگرفت، مگر زنی با جملهٔ کاروان از ولایت دیر گچین بود. دزدان کالای او بردند و این دزدان از ولایت کوچ و بلوچ بودند، و آن ولایت جایی پیوسته به ولایت کرمان است. این زن پیش سلطان محمود رفت و تظلم کرد که دزدان کالای من بردند به دیر گچین. کالای من بازستان یا تاوان بده. سلطان محمود گفت: دیر گچین کجا باشد؟ زن گفت: ولایت چندان گیر که بدانی چه داری و به حق آن برسی و نگاه توانی داشت!» 👈نکته ی جالب دیگر این است که ابن حوقل میگوید آنهایی که در این نواحی مثل اطراف کرکس کوه در بین صحراهای قم و ری متواری شوند دیگر قابل دسترسی نیستند. اینها هم اطلاعات مفیدی برای آن زمان میتوانسته باشد. این کتابها به نوعی راهنمای خوبی هم برای فراریان بوده. 👈در نزهة المشتاق ادریسی هم در میانه قرن ششم اطلاعات مفیدی در این زمینه آمده است. وی در مورد این کاروانسرا که آن را به عربی دیر الجصّ نامیده میگوید در دو منزلی قم به سمت ری است. به تعبیر ادریسی «حصن حصین» است که همواره مردم و لشگری هایی در آن حاضرند. 👈در آن زمان بین قم تا ری از این مسیر ۴ منزل راه بوده است. این کاروان سرا درست در میانه ی راه در منزل دوّم بوده است. یعنی شاید یک منزل بیشتر از مسیر نجف به کربلا که برای پیاده روی اربعین مشرف میشویم. ⬇⬇
👈در معجم البلدان حموی در قرن هفتم هم دیدم که این کاروان سرا را ذیل عنوان دیر کردشیر اینگونه توصیف میکند: 📖«هو في المفارة التي بين الري وقم ، ذكره مسعر في رسالته ، وهو حصن عظيم عادي هائل البناء له أبرجة مفرطة الكبر والعلو وسوره عال مبني بالآجر الكبار وداخله أبنية وآزاج وعقود...» 👈حالا اینها را گفتم تا یادی از قدیم کرده باشم و تاریخ کهنی که بر این مناطق و این راه ها گذشته! ما وسط ظهر با ماشین از قم به حرکت کردیم با کولر روشن و اندکی بعد به مقصد رسیدیم. خبری هم از این نداریم که زمانی این راه ها با چه دشواری پیموده میشد. قدیم همین راه کوتاه و آسان از قم تا ری را در چهار منزل یعنی سه شب و چهار روز میپیمودند و آن هم با این مشقّتها و بیمها و دشواری ها! 🚗وقتی سوار ماشین میشویم همینطور غافلانه گاز ندهیم و تخمه نشکنیم و نرویم. این کوه ها و این راه ها و این شوره زارها و این صحراها زمانی چقدر پر معنا بوده! قدم به قدم آن با شتر و پای پیاده و مرکبها پیموده میشده و چه خبرها و چه تاریخهایی از این مسیر عبور کرده که جز خداوند به آن احاطه ندارد. ✔این کاروان سرای دیر گچین مانند اوتاد پیشینیان بر تاریخ ستون خیمه ی تاریخ را در این منطقه برافراشته است. 👈بعضی از ما عادت کرده ایم مشکلات امروزی تاریخ بشر را بهانه ی کاستی های خودمان و دشواری دینداری در زمان حاضر کنیم. ولی از آن طرف این همه برکات عصر نوین مانند همین سرعت و امنیّت و رفاه و مانند آن را نمیبینیم. شکر نمیگوییم. 👈البته قطعا آنگونه زندگی در کنار مشکلاتش مزایای زیادی هم داشته، همانطور که زندگی ما کنار مشکلاتش مزایای خودش را دارد. گویا در کلّ نوعی توازن برقرار است و قانون عام لا ینالون نعمة الا بفراق أخری در اینجا هم حاکم است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۵) «ذکر خیری از سید عبد الحسین شرف الدّین صاحب المراجعات» 📚به دنبال المسالک و الممالک اصطخری میگشتم که چشمم به یک کتاب قدیمی افتاد. دیدم المراجعات مرحوم سید عبد الحسین شرف الدّین است که از کتابهای یکی از علمای مرحوم به دستم رسیده بود. صفحه ی نخستش را که باز کردم باز دیدم دو متن دیگری نوشته شده بود که نشان دهنده ی هدیه و قبول بود. 📒با تعجّب دیدم دستخط خود سید شرف الدّین است. به شخصی به نام حجّة الاسلام نور الدّین شریعتمدار هدیه داده است. میان کتاب دیدم یک کاغذ قدیمی دیگر که نامه ای از سوی سید شرف الدّین به همین آقای شریعتمدار است هم وجود دارد که در آن گویا پاسخ تسلیتی که به ایشان داده شده را داده است. خدا روح این عالم بزرگ که یکی از مشعلان هدایت در عصر ما بود را غریق رحمت خودش کند. 📒حقیقتا کتاب المراجعات کتاب مهمّ و اثر گذاری است. آنهایی که علاقه مند به مطالعه مباحثه ای منصفانه و سطح بالا و به دور از تعصّبات و به دنبال حقیقت در ماجرای شیعه و سنّی هستند بهترین کتاب از جهتی همین کتاب است. البته سلیم النفس بودن و انصاف عالم بزرگ مصری مخاطب نامه های سیّد در این کتاب هم در به وجود آمدن این فضای مبارک نقش مهمی داشته است. ✔سید شرف الدّین نمونه ی یک مجاهد راستین وادی بارز جدال احسن است. نمونه ی بارز یک عالم فرهنگ مدار و یک متولّی صالح امور خارجه ی فرهنگ شیعی و مجاهد بزرگ در راستای وحدت اسلامی است. المراجعات کتابی علمی و به دور از مغالطه و جدل و ادبیّات گزنده و و توهینی است. از این جهت شاید خدمتی که در مقوله هدایت کرده بیشتر از الغدیر علامه امینی باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۶) «خردمند آگورا یا خرمگس آتن؟!» «هجو سقراط در کمدی بادهای آریستوفان» «ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن‏» 🔹سالها پیش وقتی سمپوزیوم یا همان ضیافت افلاطون را که در باب بیان ماهیّت عشق است خواندم ارادت خاصی به شخصیت سقراط پیدا کردم. سقراط را میتوان به حق پدر فلسفه دانست که حرکت عقلی نوینی را با غرض حقیقت جویی روشمند کلید زد. نسلی از شاگردان را پرورش داد که در رأس آنها افلاطون بود و سپس جریانی که او راه انداخته بود ارسطو را در دامان خود پرورش داد و... . 👈افلاطون در کتب و محاورات خودش اساسا مرید محض استادش سقراط است. مدام خاطرات و محاورات او را میگوید و یا دوست دارد از زبان او حرف بزند. قهرمانی آرمانی در نگاه شاگردانش بوده است. 👈احوالات او را هم که میخواندم از شجاعت عجیب او در جنگهای پلوپونزی و زهد برجسته و عفّت ستودنی او در صحنه های خاص و عقل و خلسه های عجیبش در نقلهای افلاطون و ... واقعا تنها به یک انسان نابغه مشابهت ندارد. یک نوع اعجاز پیرامون شخصیتش را فراگرفته است. 👈به خاطر همین جهت جامعیّت اوست که مریدانی از طبقات مختلف جامعه داشته است. هم آزادی طلبانی که سقراط را نماد آزادی در برابر سلطه ها میدانستند و با الهام از او به دنبال اصلاح اجتماعی و سیاسی بودند مانند آریستیپوس و هم ثروتمندان و اشراف زادگانی مانند افلاطون و آلکیبیادس که شیفته ی فضیلتهای او بودند و هم مرتاضان و دنیا گریزانی مانند آنتیستنس که شیفته ی جنبه های صوفیانه ی سقراط بوده و فقر و بی اعتنایی او را به دنیا میستودند. ⬇