eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️🏼🌱بہمنِ‌عاۺِقۍ|◖ . 📲| ◖ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت حاج آقا من چادری نیستم ولی تو حرم چادر میپوشم برم بیرون در میارما! یه چیزی بگو که قانع بشم. 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
👤حاج حسین یکتا: ⚪ما به شرایط ظهور امام زمان علیه السلام نزدیک شده ایم،شما جوانها خود را برای تمدن نوین اسلامی آماده کنید،شما آن روز را می بینید که کار دشمن تمام است. 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 کلیپ استوری 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
دعای امام سجاد (ع) - حاج اقا قرائتی.mp3
7.77M
🎧🎧 ⏰ 11 دقیقه 👆 ✅ اهل بیت مظلومند ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 🔹 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 -نامزد چیه ؟ اینا فقط عقد موقت هستن اگه یه اتفاق دیگه بیافته بعدش همین خودتو سر من غر میزنی. خوبه توی اتاق بودم و حرف های پدر رو از پشت در اتاقم می شنیدم که مادر پرسید : _مثلا چه اتفاقی ؟ حسام مراقبشه . چون صدای پدر آرامتر شد ، مجبور شدم دراتاق رو باز کنم که شنیدم گفت : _منیژه چرا خودتو میزنی به نفهمی ... بابا اگه با یه عقد موقت یه بچه از راه برسه که دیگه ... مادر با حرص صداشو بلندکرد : _خجالت بکش حمید ! حسام اهل این حرفا نیست . هنوز یه بار دست الهه رو نگرفته اونوقت تو ... من میگم باید بره واسه روحیش خوبه ... بذار بره حمید ...حسام که آرش نیست نامرد باشه ... بچه ام حسام این دوهفته پابه پای ما توی دکتر و بیمارستان و داروخونه بوده ، تازه گاهی خودش الهه رو میبره دکتر ، اصلا اگه حسام پیگیر آندوسکوپی الهه نمیشد حتی ما نمیفهمیدیم این بچه معده اش مشکل داره . پدر بلند نفس کشید و گفت : _خودت میدونی . -اگه خودم میدونم که میگم بره . -یادت باشه اگه .... مادر عصبی فریاد زد : _حمید ! اون آرش پسر برادر تو بود که دختر دسته گل منو روز بعد ازعروسی طلاق داد ... اینو توی گوشت فرو کن . پدر سکوت کرد.تنها حریف پدر ، مادر بود. برگشتم به اتاقم و وانمود کردم که مثلا چیزی نشنیدم .مادر سراغم اومد.در اتاقم رو که باز کرد گفت : _یه چمدون کوچولو واسه خودت بچین ... لباس مناسب هم بردار که بتونی جلو حسام بپوشی . خندیدم و گفتم : _چی فکر کردی شما ؟ من جلوی حسام تاپ و شلوارک میپوشم ؟! باخنده ای کوتاه ، مادر گفت : _کاش میپوشیدی ... شوهرته خب . با اخم گفتم : _نامزده فعلا. مادر به تمسخر حرفم سرشو تکون داد و رفت . ذوق کردم . چمدون یک نفره ی کوچولوئی داشتم که همونو پر از لباس و دارو کردم. است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🦋مولای من چشم وجودمان خیره به نورِ حضور شماست و دست استغاثه 🦋و روی حاجتمان متوسل به درگاه تان تا خداوند طلعت رشیدتان را به ما بنمایاند 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
《♥️✨》 گاهی اوقاٺ بہ جاے اینکه فریـاد بزنیم براے تعجیل امام زمان صلوات ^^ فریـاد بزنیـم ~↓ براے تعجیل امام زمان امروزُ گناھـ نڪن (: _ _ _ _ _ _ _ _ _ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
...|💓°•🚜 ↻|‏گاهی‌وقت‌ها باید تَرَک برداری، تا نور بیاد تو زندگیت^🔗 ----------------------------- 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 صبح زود بود . تازه پدر رفته بود سرکار که حسام آمد . ذوق خاصی توی چهره اش موج میزد. سلام پر انرژی اش این را میگفت . چمدان مرا از جلوی در برداشت که مادر گفت : _حسام جان . ازکنار حسام رد شدم تا کفش هایم را پا کنم که شنیدم مادر گفت : _پدرالهه راضی نبود به این مسافرت ... من راضیش کردم ، امانتدار خوبی باشی حسام جان . حسام با لبخند رو به مادر جواب داد: _چشم عمه جون ، خیالتون راحت . اما مادر باز گفت : _چطوری بگم ... شما نامزدید ... مبادا یه وقتی یه طوری بشه که من بخاطر همین عقد موقتتون به حمید جواب پس بدم ... نمیخوام تا عقد دائم نکردید رابطه ای چیزی.... نگاه من و حسام خیره ی صورت مادر شد . چطوری مادر روش شد همچین حرفی بزنه ! حسام فوری سرشو پایین انداخت .خجالت کشید ولی آروم نجوا کرد: _امانت دارخوبی هستم عمه ...خیالتون راحت باشه . و بعد حتی نایستاد از زیر قرآن که توی دست مادر بود ، رد شود . فوری پله ها رو پایین رفت که با اخم به مادر گفتم : _مامان ! این چه حرفی بود زدید؟! -چکارکنم .... این بابات منو هم به دلشوره انداخته . -چه حرفی می زنید آخه! حتی تا حالا به حسام اجازه ندادم صورتم رو ببوسه بعد زل زدید توی چشماش .... وای خدا ! از شما بعید بود. است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
🌱امام صادق(ع) دوست داشتنی‌ترین برادر من کسی است که عیب‌های مرا به من هدیه دهد.💖🎁 بحار74:282 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝