eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این کلیپ را ببینید بعد متوجه می‌شوید که بی دلیل نبود وقتی بشار اسد آمد ایران، غیراز رهبرمعظم انقلاب و سردار سلیمانی، هیچکس اطلاع نداشت! ♦️بی دلیل نبود که سردار حاجی زاده در لحظات آخر، هدف را تغییر داد و به جای التاجی، به عین الاسد شلیک کرد. هر که از دست غیرمی نالد سعدی از دست دوستان فریاد 💠 بزرگواران حتما حتما این فیلم رو ببینید و برای گروهایی که عضو هستید و یا دوستانتون ارسال کنید🌹 ✅کپی از تمام عکسهای و کلیپها این کانال چه با لینک و چه بدون لینک آزاد آست 👌 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲
💞نمایشنامه صوتی برگرفته از کتابی با همین عنوان می باشد که بر اساس زندگی شهید مدافع حرم به روایت همسر می باشد می توانید این نمایشنامه را هر شب در کانال مادنبال کنید😊🌹 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
اینجا معراج شهداست - نمایشنامه یادت باشد.mp3
8.65M
🔊نمایشنامه 4⃣ 💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر ⏰مدت زمان: 7دقیقه 🍃🌹 🕊 🕊 🕊 🕊 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ خجالت میکشم 😔 اسمم را گذاشته ام: اما زمـانی که دفتر را ورق میزنی📖 می بینی؛ فضای مجازی را بیشتر از میشناسم😔 حتی گاهی صبح آفتاب نزده🌥 آنها را چِک میکنم ... اما را نــــه❗️ ماه شعبان مبارک 🌸🍃 #
واکنش حاج قاسم به ازدواج مجدد همسر شهید+تصاویر حاج قاسم تا مرا دید سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود متوجه شد ازدواج مجدد هم کردم. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه دار شدید؟... 👇 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2699/ 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
رجب را نفهمیدیمـ••✘ شعبان را تقدیم کردے شعبان را رَها کردیم به رمضان میهمانمان کردے📿 تو بگو این همہ دوسٺ داشتن براے چہ؟ . . .🙃💕 - - [ اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضان ] ... 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
آرامش یعنــے: زندگـــے در پناه تو ...💞 بدون نگاهت، زندگیمان سراسر آشوبی بی انتهاست...🌿 🌹 ما تا آخرین نفس راهت را ادامه خواهیم داد، ای شهید.🌷 ❤️•• 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
آرامش یعنــے: زندگـــے در پناه تو ...💞 بدون نگاهت، زندگیمان سراسر آشوبی بی انتهاست...🌿 #تو_عند_ربه
•|صَباح الخير لوجهك... ‌ لعَيناك... لَصوتك ثُم للحَیاة|• صبح بخیر به روی ماهَت؛ به چشمانَت؛ به صدایَت.. سپس به زندگی..!♥️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌷این کتابی است پر برکت که بر تو نازل کرده ایم؛ تا در آیات آن تدبر کنند🌷 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🍃🌸❤🌸🍃 ‌ 🌸 ماه استغفار، ماه روزه و ماه دعا است. 🌹 ‌ فضائل الأشهر الثلاثه، ص ۱۱۷ 📚
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زندگی از نظر اسلام مبارزه در راه اسلام است.✌️ •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• انسانیت موقعی کامل میشود که انسان با هوای خود و با ظلم ها مبارزه کند👊 •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• مرگ سعادت آمیزی است که آغاز زندگی جدیدی را نوید میدهد •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• من این مرگ را از عسل برای وجودم گواراتر میدانم... چون اطاعت از امام است •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• شربتی است که هرکس توانایی ندارد آن را بنوشد مگر اینکه خود را از مقام قید و بندهای ظاهری و از مال و جان گسسته باشد و در راه حق علیه باطل فداکند •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• نقطه اوج آرزوی مسلمین است •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• قله رفیع انسانیت است •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• حدنهایی تکامل یک انسان است. •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• من با کمال میل به این جبهه مقدس که برای پیروزی اسلام است می روم چون ما به خودمان تعلق نداریم و خلق نشدیم تا راحت طلب و در پی آسایش دنیوی باشیم... ما خلق شدیم که آزمایش شویم •✿°•●°○°●•○✿°•●°○°●•°✿• 🌹
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣8⃣1⃣ گفتم: «اقلاً بگذار رختخواب ها را جمع کنم. صبحانه بچه ها را بدهم.» گفت: «صبحانه توی راه می خوریم. فقط عجله کن باید تا عصر سر پل ذهاب باشیم.» سمیه را تمیز کردم. تا توانستم برای بچه ها و خودم لباس برداشتم. مهدی را آماده کردم و دستش را دادم به دست خدیجه و معصومه و گفتم: «شما بروید سوار شوید.» پتویی دور سمیه پیچیدم. دی ماه بود و هوا سرد و گزنده. سمیه را دادم بغل صمد. در را قفل کردم و رفتم در خانه گُل گز خانم و با همسایه دیوار به دیوارمان خداحافظی کردم و سپردم مواظب خانه ما باشد. توی ماشین که نشستم، دیدم گل گز خانم گوشه پرده را کنار زده و نگاهمان می کند و با خوشحالی برایمان دست تکان می دهد. ماشین که حرکت کرد، بچه ها شروع کردند به داد و هوار و بازی کردن. طفلی ها خوشحال بودند. خیلی وقت بود از خانه بیرون نیامده بودند. صمد همان طور که رانندگی می کرد، گاهی مهدی را روی پایش می نشاند و فرمان را می داد دستش، گاهی معصومه را بین من و خودش می نشاند و می گفت: «برای بابا شعر بخوان.» گاهی هم خم می شد و سربه سر خدیجه می گذاشت و موهایش را توی صورتش پخش می کرد و صدایش را درمی آورد. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
💞نمایشنامه صوتی برگرفته از کتابی با همین عنوان می باشد که بر اساس زندگی شهید مدافع حرم به روایت همسر می باشد می توانید این نمایشنامه را هر شب در کانال مادنبال کنید😊🌹 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
4_5967467843560670948.mp3
13.42M
🔊نمایشنامه 5⃣ 💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر ⏰مدت زمان: 13:54 دقیقه 🍃🌹 🕊 🕊 🕊 🕊 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ دست من نیست که این بیت شده ورد لبم حَرَمت قبله ی دلهاست ⇦ مراهم دریاب حُبُّکْ نِعْمَتیْ 🌱 قَبْرکْ قِبْلَتی ْ 🌱 •🦋_________________🦋•
کاری ڪُن ↶ که اگه خُدا دید خوشِش⇄بیاد نَه بَندِه‌خُدا...🌸 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌼رسول خدا(ص) اگر بنده می دانست در ماه رمضان چه برکتی وجود دارد، آرزو می کرد تمام سال،‌رمضان باشد.✨ بحار: 93؛347 ☘ ماه رمضان مبااااااارک ☘
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣8⃣1⃣ به صحنه که رسیدیم، ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهوه خانه لب جاده که بر خلاف ظاهرش صبحانه تمیز و خوبی برایمان آورد. هنوز صبحانه ام را نخورده بودم که سمیه از خواب بیدار شد. آمدم توی ماشین نشستم و شیرش دادم و جایش را عوض کردم. همان وقت ماشین های بزرگ نظامی را دیدم که از جاده عبور می کردند؛ کامیون های کمک های مردمی با پرچم ایران. پرچم ها توی باد به شدت تکان می خوردند. صمد که برگشت، یک لقمه بزرگ نان و کره و مربا داد دستم و گفت: «تو صبحانه نخوردی. بخور.» بچه ها دوباره بابا بابا می کردند و صمد برایشان شعر می خواند، قصه تعریف می کرد و با آن ها حرف می زد. سمیه بغلم بود و هنوز شیر می خورد. به جاده نگاه می کردم. کوه های پربرف، ماشین های نظامی، قهوه خانه ها، درخت های لخت و جاده ای که هر چه جلو می رفتیم، تمام نمی شد. ماشین توی دست انداز افتاده بود که از خواب بیدار شدم. ماشین های نظامی علاوه بر اینکه در جاده حرکت می کردند، توی شانه های خاکی هم بودند. چندتایی هم تانک خارج از جاده در حرکت بودند، برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. معصومه با دهان باز خوابش برده بود. مهدی سرش را گذاشته بود روی پای معصومه و خوابیده بود. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
🌸انالله و اناالیه راجعون متاسفانه، خانوم سکینه واعظی مادر ۶شهید گرانقدر به فرزندان شهیدش پیوست. 🌸شادی روحشان صلوات🙏 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نجوای عاشقانه مادشهید بعدازشهادت فرزند عزیزش "مسعود جان اولين سحر ماه چقدر تحمل جاي خاليت برام سخته.😔 مسعود عزيزم ، امشب اولين شبه كه بعد از شهادتت دارم در فراغت اشك ميريزم . مسيحاي مادر كجايي ؟😥 اي تنها يار سحرهاي مادر كجايي؟😥 مسعود جان منتظرم از برگردي! هر سال موقع سحر زودتر بيدار ميشدم و شروع مي كردم به سحري درست كردن. هر كي مي شنيد مي گفت سر ِشب سحري درست كن تا بيشتر بخوابي. در جواب مي گفتم خونواده ما بد غذان ، غذاي مونده نمي خورن. غذاي تازه هم بايد التماس كنم تا بخورن .😌 ولي امشب غذاي سحرو زود آماده كردم . تا بخوابم و كمتر جاي خاليتو حس كنم.😔 تا توي اون زماني كه هر سال از مسجد ارك برمي گشتي و ميشدي يار سحرهام . موقع آماده كردن غذا كنارم بودي و با هم حرف مي زديم ❣ توي خواب باشم و كمتر جاي خاليتو حس كنم . ولي امشب هر كار كردم خواب به چشمم نيومد . و بجاي خواب اين اشك بود كه نمي تونستم جمش كنم.😭 مسعود جان از اول ماه رجب نگران اولين سحر ماه رمضان بودم .😥 امشب جات خيلي خالي بود .😭 اي شهيد من اي زنده ، اي پاينده كجايي؟ چرا نيومدي آرومم كني.😢 تو كي ،طاقت داشتي اشك ريختن منو ببيني. الان كجايي مادر؟ مسيحاي مادر ، الان وقتيه كه به دم مسيحايت سخت محتاجم😭 بيا عزيز دلم ، بيا مادر😭" 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
🌼رسول خدا(ص) اگر بنده می دانست در ماه رمضان چه برکتی وجود دارد، آرزو می کرد تمام سال،‌رمضان باشد.✨ بحار: 93؛347 ☘ ماه رمضان مبااااااارک ☘
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 خاطره شهید آقا مهدی نوروزی🕊️ 💢🌺💢آقا مهدی نسبت به اطرا فش بی تفاوت نبود، مثلا اگر همسایه مشکلی داشت، مشکلش را رفع می کرد حتی در خیابان اگر برای کسی مشکلی پیش می آمد بی تفاوت رد نمی شد. در روز خرید عروسی صحنه ای که خودم بودم و دیدم؛ برای خرید رفته بودیم و قصد برگشتن داشتیم که یک موتور که دو نفر خانم و آقا سوارش بودند و معلوم بود که رابطه شرعی با یکدیگر ندارند، تصادف کرد و آقای موتور سوار از ترس اینکه بلایی سر خانم آمده باشد فرار کرد. آقا مهدی با دیدن این صحنه به من گفت که در خودرو بنشین و درها را قفل کن وخودش را به سرعت به موتورسوار رساند و با منحرف کردن موتور سوییچ را در آورد و مانع فرار او شد تا پلیس بیاید و رسیدگی کند.💢🌺💢
پایان شعبان رسیده مرا پاک کن حسین این دل برای ماه خدا روبه راه نیست... 🌙حلول ماه بندگی خدا بر تمامی مسلمانان جهان تبریک و تهنیت باد
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣8⃣1⃣ خدیجه هم سمیه را بغل کرده بود. صمد فرمان را دودستی گرفته بود و گاز می داد و جلو می رفت. گفتم: «سمیه را تو دادی بغل خدیجه؟» گفت: «آره. انگار خیلی خسته بودی. حتماً دیشب سمیه نگذاشته بود بخوابی. دلم سوخت، گفتم راحت بخوابی.» خم شدم و سمیه را آرام از بغل خدیجه گرفتم و گفتم: «بچه را بده، خسته می شوی مادر جان.» صمد برگشت و نگاهم کرد و گفت: «ای مادر! چقدر مهربانی تو.» خندیدم و گفتم: «چی شده. شعر می خوانی؟!» گفت: «راست می گویم. توی همین چند ساعت فهمیدم چقدر بچه داری سخت است. چقدر حوصله داری تو. خیلی خسته می شوی، نه؟! همین سمیه کافی است تا آدم را از پا دربیاورد. حالا سؤال های جورواجور و روده درازی مهدی و دعواهای خدیجه و معصومه به کنار.» همان طور که به جاده نگاه می کرد، دستش را گذاشت روی دنده و آن را عوض کرد و گفت: «کم مانده برسیم. ای کاش می شد باز بخوابی. می دانم خیلی خسته می شوی. احتیاج به استراحت داری. حالا چند وقتی اینجا برای خودت، بخور و بخواب و خستگی درکن. به جان خودم قدم، اگر این جنگ تمام شود، اگر زنده بمانم، می دانم چه کار کنم. نمی گذارم آب توی دلت تکان بخورد.» ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
💞نمایشنامه صوتی برگرفته از کتابی با همین عنوان می باشد که بر اساس زندگی شهید مدافع حرم به روایت همسر می باشد می توانید این نمایشنامه را هر شب در کانال مادنبال کنید😊🌹 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
یادت باشد 6.mp3
9.74M
🔊نمایشنامه 6️⃣ 💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر ⏰مدت زمان: 08:01 دقیقه 🌹اینجامعراج شهداست 👇 @tafahoseshohada