eitaa logo
به وقت دل | رحمت نژاد
543 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
391 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز که میگوییم: اۍاهل‌حرم "میروعلمدار"نیامد علمدارنیامد،علمدارنیامد گاهی‌هم‌باید دم بگیریم: اۍاهــل‌زمین"مھدی زهرا" نیامد نیامد... بحـق‌زینب‌‌(س)بحق‌‌ابالفضل‌العباس‌(ع)
عاشورا پر از خرده درامها و روابط عاطفی پیچیده است. اما بیشتر اونها به نظرم در همین نوحه «مکن ای صبح طلوع» خلاصه شده باشه. بیتی که دهه هاست در تمام مجالس شب عاشورا خونده میشه و هنوز به اندازه ذره غباری از شور و احساس و ارادتی که این مرثیه در وجود عزاداران میندازه کم نشده ...
هدایت شده از به وقت دل | رحمت نژاد
میدونستید یه نفر از یاران امام حسین از ایشون قول گرفته که تا وقتی کسی برات مونده کنارت میجنگم ولی اگه تنها شدی میرم! و شوخی هم نکرده جنگیده زخمی شده دم ِ دم ِ بهشت بوده و وقتی دیده که امام بی یار موندن رفته پی ِ پسرش که منتظرش بوده! می‌بینید چقدر داستان کربلا عجیبه؟ می‌بینید حتی وقتی به حق یقین داری، وقتی حتی کنار حق می ایستی و دفاع میکنی و حتی مجروح میشی باز هم ممکنه عاقبت به خیر نشی؟ می‌بینید چقدر باید بلرزیم و بترسیم از لغزیدن؟ @be_vaghte_del313
به وقت دل | رحمت نژاد
میدونستید یه نفر از یاران امام حسین از ایشون قول گرفته که تا وقتی کسی برات مونده کنارت میجنگم ولی ا
تن ضحاک‌بن عبدالله همه‌ی عاشورا، از صبح تا غروب به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود اما جانش، حتی نفسی به ملکوتی که آن احرار را باز دادند راه نیافت 《عبادت مشروط》کرم ابریشمی است که در پیله خفه می‌شود و بال‌های رستاخیزی‌اش هرگز نخواهد رُست. اگر شرط، تعلقی است که حجاب راه می‌شود و تو را از پیوستن به جمع احرار باز می‌دارد ، آن شرط قلّاده‌ایست که شیطان بر گردن تو انداخته است و با آن تو را از صحرای کربلا و از رکاب حسین می‌رباید. ضحاک بن عبدالله همه‌ی روز جنگیده بود، اما شهادت همه روز از او گریخته بود... فتح خون/ سید مرتضی آوینی موسوعه کلمات الامام الحسین صص۴۵۳_۴۵۲ @be_vaghte_del313
گاهی اوقات از چرخ خوردن میان سفیدی و سیاهی رنج می‌برم اما کربلا، برایم صحنه‌ی واضح و بدون تردید حق و باطل است. توی کربلا یا باید با حسین می‌ماندی و کشته می‌شدی و یا مقابل حسین. به همین‌ها فکر‌میکنم که یکباره یاد ضحاک‌ابن عبدالله می‌افتم. همان صحابه‌ای که تا انتهای روز عاشورا کنار اباعبدالله ایستاده بود و جنگیده بود و وقتی امام را تنها دید رفته بود. و این رفتن را شرط کرده بود برای یاری امام و امام هم پذیرفته بود. داشتم فکر می‌کردم ضحاک هم مثل من، مثل خیلی از مایی که دلمان نمی‌خواهد برچسب یک جناح را بخوریم و سعی می‌کنیم با کلمات، با توجیهات، با هزاران علت و دلیل یک جایی وسط حق و باطل بایستیم، ضحاکی را درونمان روز به روز بزرگتر می‌کنیم. اگر تا به امروز با خودم به عمرسعد و حر فکر می‌کردم و مانده بودم که میان تردید‌های عاشورا من کدام‌یک می‌شدم، از حالا شاید بد نباشد به صحابه‌ای فکر‌کنم که اسبش را زین شده و آماده نگاه داشته تا پیش از شهادت حسین بگذارد و برود. کسی که جنگیده، خوب هم جنگیده، یاری هم کرده، اما کربلا جای آدم‌های خاکستری نبود...
هدایت شده از به وقت دل | رحمت نژاد
امروز، زیارت ناحیه مقدسه رو از دست ندین😭
اَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ 😭 سلام بر كسى كه با خون جراحاتش شستشو داده شد
اَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِي الْوَرى😭 سلام بر او كه جلو روى همه مردم سرش را از تن جدا كردند _و كسى چيزى نگفت _،
اَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الخَضيبِ😭 سلام بر محاسن با خون خضاب شده
بدون هيچ توضيحي، كه آقا يك نفر بود و بدون هيچ توضيحي، كه تا يك ساعت پيشش سر نعش برادر دست بر روي كمر بود و دقيقا قبل اين لحظه براي اصغر شش‌ ماهه ی پرپر، پدر بود و و با اين غم كه مي دانست از بالاي تل، زير نظر بود و.... 😭 ... 😭 .
از کودکی که روضه‌هایش را شنیدم بیزارم از اسبی که نعل تازه دارد... 😭
عصر یعنی همین لحظات... درست همین لحظات با بوی خیمه و معجر و موی سوخته که خواهرش با صدای گرفته و بغضی جانسوز می‌گوید: رأس تو را به نیزه‌ها نشانده دشمن علی نمیروم ولی مرا به تازیانه می‌برند...‌ 😭
«فعلِ مجهول اولین بار کنار بدن تو ساخته شد!» آنجا‌که‌عمه‌زینب{س}فرمود: - آیا تو حسینِ منی؟ . . مقـاتڶ مۍگویند؛ زینـب درگـودال دنبـال |حُیسـنٖ| می گشٺ! مگـر گـودال چھ انـدازه بوده..؟ چطـور زینـب او را پیـدا نمۍڪرده..؟ ازتھ گـودال صدایۍ مۍآمـد، اُخيَّ اِليَّ ..؛ ✍ الف‌. رحمت نژاد
...وَتَأَسُّفاً عَلى ما دَهاكَ، وَتَلَهُّفاً حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ، وَغُصَّةِ الْإِكْتِيابِ و تأسّفى كه بر رنج تو دارم و در سوز و گداز مى‏‌مانم تا زمانى كه از اين مصيبت و غصّه و اندوه بميرم... - فرازی از زیارت‌ناحیه‌ مقدسه
خدایا ما رو شبیه سعید بن عبدالله حنفی که وقت نماز ظهر عاشورا سپر حسین شد که تیر دشمن آسیبی به امام نرسونه سپر بلای مهدی فاطمه قرار بده...
رنگ و بویِ حسینی روز خبرنگار
هیئت تمام شد و همه رفتند و تو هنوز... بالای تل نشسته ای و خون گریه میکنی...
... امشب زینب... نه حسین دارد، نه عبـاس نه علی اکبر، نه جعفـر و عـون و عبدالله امشب طِفلِ رُباب آرام خوابیده 😭 قـاسمِ نوجوان به آرزویش رسیده ... دُخترانِ حَـرَم امشب گوشواره ندارند... 😭 به جای آن یک جفت گوشِ پاره یِ خون آلود دارند ،بیقرار به دنبالَ سـوارِمهربـانِ خود میگردد امـشب زینب است و چند بَچه یِ کوچک که هرکدام بهانه ی پدرانشان را میگیرند... امشب زینب است و چند سرِ بریده یِ آشنا بر نیـزه ها😭 در نزدیکیِ خیـمه هایِ سوختـه یِ نینـوا... زینب است و استواریِ همیشگی اش و بـاز زینب است و غَمی که جِنسَش فـَرق میکند... . . عمـه جان زینب؛ بمیرم بَرایِتان😭 امـان از دلت جان غـَمِ مادر دیدی، غَمِ پـدر دیدی غـَمِ را دیدی غـَمِ حُسِینَت را چگـونه تاب می آوری؟😭 امشـب موهایت به یکباره سپید شد... 😭 عمـه جان مولایِ زَمانَمان به ما گفته اند خدا را به حَـقِ شُما قَسَم بدهیم تا بیایند😭 عمـه جان شما دعا کنید تا تان بیاید... بیاید تا مرحَمی باشَد بَر دِلِ سوخته و داغ دیده تان.. بر دردی که سالهاست جِگَر شیـعه که نه، جِگـَر همه ی انسانهای آزاده یِ جَهان را می سوزاند... عمه جان شما دعا کنید می آید... آن مَرد می آید... @be_vaghte_del313
‌ ‌+ گفت :عُلیاء مُخَدَّرِه ... - گفتم : یعنی چه؟ + گفت : مُخَدَّرِه یعنی بانویی که کمتر از خانه بیرون می آمده! مگر اینکه ضرورتی باشد ... مُخَدَّرِه کسی است که مثلا برای زیارت قبر مادرش هم شبانه با پدر و برادرانش می رفته ... و مُخَدَّرِه کسی است که وقتی میهمان به خانه شان می آمد، پدرش نور چراغ را پایین می کشید تا حاضرین حتی حضور سایه اش را هم احساس نکنند ... مُخَدَّرِه یعنی کسی که با نامحرم روبرو نشده چه رسد به عتاب و خطاب ... کسی که رنگ بازار را هم ندیده، چه رسد به بازار برده فروشان ... و چه بگویم یعنی کسی که مجلس شراب ... -گفتم : بس است ... 😭 دروغ اسـت ان شاءالله 😔 @be_vaghte_del313
شنیده‌ام یکی از مداحان زاهد و عابد تبریز به نام ملاسلطان علی، به زیارت تان مشرف شد... این پا و آن کرد بگوید یا نگوید... مانده بود بپرسد یا نپرسد... صدای محکم و گیرایتان بلند شد: بپرس سلطان علی... بگو آن چه در دل داری... لب باز کرد و گفت: آقاجان من روضه خوانم... دلم پیش این حرف مانده و سرگردان است...:"اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم"شما... واقعا این را فرموده‌اید آقاجان؟... بی‌درنگ پاسخش دادید: بله، درست است سلطان علی... و او اندوهگین و سربه زیر پرسید: یابن الحسن(ع)! آیا برای مصیبت ارباً اربا شدن عمویتان حضرت علی اکبر(ع) است که خون گریه می‌کنید؟ چشمان محمدی‌تان بارانی شد و آهسته فرمودید: اگر عمویم علی اکبر(ع) هم بود، خودش هم خون گریه میکرد. رحمت الهی جاری بود و سلطان علی نمی‌خواست از بارش پرمهرِ کلمات‌تان محروم شود، باز پرسید: مولایم...آیا این اشک خونین برای مصیبت علقمه و عمویتان حضرت ابالفضل العباس(ع) است؟ آهی کشیدید‌، سر مبارکتان را پایین انداختید، دست روی دست کشیدید و با صدای لرزان گفتید: آه... برای این مصیبت...برای این غم بزرگ...اگر عمویم عباس(ع) هم بود خون گریه میکرد. دلش نمی آمد باز بپرسد... دلش نمی‌آمد نپرسد و این راز عجیب را نداند...ماند چه کند... به غم و خجالت و بغض پرسید: یابن فاطمه (س) آیا این بی تابی و حزن برای مصیبت جدتان حضرت سید الشهدا(ع) و گودی قتلگاه است؟ شنیده ام شانه های مبارکتان لرزید...به گریه افتادید... اشک های زلالتان بر گونه مبارکتان می غلطید و دل سلطان علی می‌لرزید... دل ملائک زائر قبر حسین...دل عرش خدا... دل مادرش زهرا... لب گشودید: آه...آه...اگر جدم حسین بن علی (ع) هم بود، خون گریه میکرد. از سوز دلتان، دلش سوخت و آتش گرفت و خاکستری ماند...شبیه خاکستر پارچه های سوخته یک خیمه‌‌ی کوچک در دل صحرا... از میان دود و آتش دل پرسید: ای آقای من! پس این کدام مصیبت است که شما برایش اشک که نه... خون گریه میکنید؟ سربرگرداندید. طوری که چشم های زیبای غم بارتان دیگر پیدا نبود... مکث کردید... نفس زمین و زمان حبس شده بود آهسته گفتید: اسارت عمه جانم زینب(سلام الله علیها) ...  گفتید و دیگر صدایتان نیامد... سلطان علی چشم که باز کرد...رد دو قطره خونین روی زمین بود و بوی عطری که شبیه تمام گل های محمدی عالم بود و دیگر نبود...
در روضه‌ات نشستم و باور نمیکنم دارد تمام می‌شود انگار، این دهه ... . . . خدایا شکرت که همه‌ی غم‌ها رفتنی‌اند، به جز غَمِ حسین‌ات…، غَمِ حسین‌ات…،غَمِ حسین‌ات…
اعوذبالله‌‌ازسنگینی‌غم‌زینب...🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ألسلامُ علیکَ الحسین بِقدرِ شوقی،حنینی و حُبّی! -سلام بر تو ای حسین به اندازه شوق و دلتنگی و علاقه ام:)♥️ |به اهتزار درآوردن نام امام حسین(ع) توسط دختران آذربایجان| @be_vaghte_del313
هدایت شده از به وقت دل | رحمت نژاد
من شدیدا آدم خوش باوریم. از آن دسته آدم هایی که دلش میخواهد ته ِ نیت همه را خیر بداند و ته ِ همه حرف های تلخ را شیرین ببیند و با یک حرف ساده زود همه چیز از دلش درمی آید از آن دسته آدم هایی که حتی اگر همه چیز بر علیه کسی باشد باز ته ِ دلش بگوید شاید اشتباه میکنند همه و راست را همان دروغگوترین بگوید.. خواستم بگویم خوش باوری و خوشبینی آنقدر مزخرف است که آدم را هزاران بار تا دم ِ خانه مار میبرد و گزیده میکند و باز دست از پا درازتر و دل شکسته تر از همیشه برمیگرداند خواستم بگویم برای اولین بار دلم میخواهد بدبین و ناامید و شکاک باشم. دلم خواست هیچ حرفی را باور نکنم و هیچوقت به کسی اعتماد نکنم و از همه بدترین توقعات را داشته باشم و ...‌ . . . مدتهاست پایان بندی مناسبی برای جملات توی سرم ندارم.. شما پایان ِ این متن را بغض بخوانید فقط... @be_vaghte_del313