eitaa logo
بداهه های #روح _الله_عمران
99 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کلام 🌹☘ بن حسن علیهما السلام ! سخت ست در میانه ی شمشیرها دوید اما چگونه می شود از یار دل برید از درک واقعیت آن لحظه غافلیم یک طفل تا میانه ی کشتار می دوید یک تکه کاغذی برسانید دست من این صحنه را کجای زمان می توان شنید پروانه را چه عیب اگر نور دیده نار آری! همان دم ست که بی بال می پرید مشاطه را چه کار که گیسو به باد داد یا حلّه ای غبار به رخسار مه رسید عمه! مخواه ماهِ مرا گرگها درند من زنده باشم و سرِ بابای من بُرند من بلبلی و وای ! گلم زیر دست و پا! من گوشه ای و چنگ به عمامه و عبا! دیگر سکوت رونق بازار کوفه هاست طاقت نمانده در نفسم تاب تا کجاست این گوشه و اطراف را ببین! بی مُهرگان فربه از لاف را ببین! مات چه اید .... حنجر اصغر درندگان! نامرد مردمان در این خیل مردگان! مولا به مقتل ست و تماشاش می کنید! «هل من معین .....» اوست و حاشاش می کنید ! دیگر چه جای مصلحت اندیشه کردن ست آخر چه مانده از سر که بر تن ست کو ی که تاب نیاورده یاوه ها حتی اگر که بند شوند ها اکنون چه جای صحبت از صبر کردن ست می دانم از کجاست که جان بند این تن ست حواله های شما را که داده است... آن لقمه های چرب چه زیبا نهاده است! آیا _ خدا نکرده _ زمین گیر گشته اید! یا از مصائب سر ما پیر گشته اید! نیزه به دستهای ست .... ساکتید?! آشوب در کمین‌زنان‌ست... ساکتید؟! با گوشه ای ز حادثه ی حشر دلخوشید! می بینم آن دمی که حقیرید و خامشید از لابلای نیزه تماشا کنید باز شاید نبوده اید چنین روسفید باز شاید دَم عروج مرا خوشه چین شدید با خون من مگر که نگهدار دین شدید شرم از چه داشتید که از ما نداشتید؟ این فتنه ها چه بود که بر سینه کاشتید مثل در کف و کف کرده کام تان؟! لالید در اقامه ی حقّ تان؟! آغوش مهربان زمین باد جایتان! یعنی خوراک گور شود ساق پایتان! باشد ... شما سلاله ی ما را رها کنید هر جا به خون آل عبا آشنا کنید من یک تنه به کام شما خون به پا کنم پوری ز میر جنگ جمل را نشانه ام آماج زخمهای هزاران بهانه ام من موجب تشوّش اهل زمانه ام آری منم کرانه بر این بی کرانه ام هر چند در نگاه عمو نازدانه ام شیرم که سر به دامن این آستانه ام تصویر مبهمی ست میان غبارها آیا توان گذشت ازین برگ و بارها شمع و گلی میانه ی آن زوزه های خشم دیگر بس ست صحبت ازین مستعارها اینجا فرار از کف چون ی رواست مثل شهاب در گذر از کوهسارها آخر چگونه تا به ثریاست می روند قومی که مانده اند در این گیر و دارها دست از طلب نداشت که از دست شُست دست تا کاهدش ز زخم ..... یکی از هزارها آیینه ها ندای تمنای او شدند یعنی کجاست تاب طلوع نهارها دستش بریده باد که دست تو را برید هر چند عجیب نیست ز(...سانسور....) 🌱🌱🌱🌱 @bedaheh_110