eitaa logo
بداهه های #روح _الله_عمران
99 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 "دلم پر آتش و چشمم پر آب شد هر دو" دو بیت نذر تو کردم خراب شد هر دو یکی ز مدح تو ای آفتاب و از داغت.. که سیل اشک رسید و سراب شد هر دو ز عجز وصف شما استعاره و تشبیه شبیه دخترکی در حجاب شد هر دو به سوی کوی تو پای ارادت و اخلاص ـ اگر چه لَنگ ، ولی ـ در رکاب شد هر دو یکی ز گَرد مسلمانی و یکی از عشق رسید در نظرت ، آفتاب شد هر دو نبوده لایق چشمان تو دو چشمانم و یا دلم ، ز نگاهت خطاب شد هر دو دو دستها که به امّید وصل بالا رفت جواب آمده سویت جواب شد هر دو چگونه ای که هر از چند گاه می بینم که مهر و ماه ،ُ رخش در نقاب شد هر دو .............. دو قطره اشک نوشتم دو قطره از داغت ـ سحر نیامده ـ دیدم کتاب شد هر دو دو تارِ زلفِ شما چها که نکرد که دیده و دل از آن دو کباب شد هر دو به یادِ ی خدّ التّریب افتادم "دلم پر آتش و چشمم پر آب شد هر دو" 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━ نگاه کن که ز روی تو مهر و ماه عزیز! ز روشنی تو رو در نقاب شد هر دو
🌱 چرا نوری به چشم تر نداری چرا دستی بر این پیکر نداری مگر چند ست از من گشته ای دور چگونه هیچ بال و پر نداری چو نیزاری شد ای جان پیکر تو شکسته نی فرو شد در بر تو نمیدانم که تیر از تن در آرم و یا بند آورم خون سر تو چرا از دیدگانم خون نیاید که تیر از دیده ات بیرون نیاید هزاران تیر را در بر گرفتی خدا داند غمی افزون نیاید تقلایی بزن تیرت در آرم دگر نایی به دستانم ندارم. نبوده در خیالِ روزگاری که تیر از دیده ات بیرون بیارم اگر عمرم به سر ناید چه آید اگر تاـ بر کمر ناید چه آید تمام زندگانی م ای برادر به پیشم یک نظر ناید چه آید ــــــــــــــــ حنا بستم ز خون بر روی ماهم تماشایی شد این چشم سیاهم به پیشت خواستم بر خیزم از جای ولی بی دستها بی تکیه گاهم خیالم از غمت تنها بمیرم چو نوکر در دل صحرا بمیرم ولی در دل دعا کردم که ای کاش به پیش مادرت زهرا بمیرم ــــــــ به چشمی اشک.. چشمی خون شد ای وای شقیق ماه بنگر چون شد ای وای که شقه شقه از شق القمر شد رُخش چون لاله ها گلگون شد ای وای ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
کلام 🌹☘ بن حسن علیهما السلام ! سخت ست در میانه ی شمشیرها دوید اما چگونه می شود از یار دل برید از درک واقعیت آن لحظه غافلیم یک طفل تا میانه ی کشتار می دوید یک تکه کاغذی برسانید دست من این صحنه را کجای زمان می توان شنید پروانه را چه عیب اگر نور دیده نار آری! همان دم ست که بی بال می پرید مشاطه را چه کار که گیسو به باد داد یا حلّه ای غبار به رخسار مه رسید عمه! مخواه ماهِ مرا گرگها درند من زنده باشم و سرِ بابای من بُرند من بلبلی و وای ! گلم زیر دست و پا! من گوشه ای و چنگ به عمامه و عبا! دیگر سکوت رونق بازار کوفه هاست طاقت نمانده در نفسم تاب تا کجاست این گوشه و اطراف را ببین! بی مُهرگان فربه از لاف را ببین! مات چه اید .... حنجر اصغر درندگان! نامرد مردمان در این خیل مردگان! مولا به مقتل ست و تماشاش می کنید! «هل من معین .....» اوست و حاشاش می کنید ! دیگر چه جای مصلحت اندیشه کردن ست آخر چه مانده از سر که بر تن ست کو ی که تاب نیاورده یاوه ها حتی اگر که بند شوند ها اکنون چه جای صحبت از صبر کردن ست می دانم از کجاست که جان بند این تن ست حواله های شما را که داده است... آن لقمه های چرب چه زیبا نهاده است! آیا _ خدا نکرده _ زمین گیر گشته اید! یا از مصائب سر ما پیر گشته اید! نیزه به دستهای ست .... ساکتید?! آشوب در کمین‌زنان‌ست... ساکتید؟! با گوشه ای ز حادثه ی حشر دلخوشید! می بینم آن دمی که حقیرید و خامشید از لابلای نیزه تماشا کنید باز شاید نبوده اید چنین روسفید باز شاید دَم عروج مرا خوشه چین شدید با خون من مگر که نگهدار دین شدید شرم از چه داشتید که از ما نداشتید؟ این فتنه ها چه بود که بر سینه کاشتید مثل در کف و کف کرده کام تان؟! لالید در اقامه ی حقّ تان؟! آغوش مهربان زمین باد جایتان! یعنی خوراک گور شود ساق پایتان! باشد ... شما سلاله ی ما را رها کنید هر جا به خون آل عبا آشنا کنید من یک تنه به کام شما خون به پا کنم پوری ز میر جنگ جمل را نشانه ام آماج زخمهای هزاران بهانه ام من موجب تشوّش اهل زمانه ام آری منم کرانه بر این بی کرانه ام هر چند در نگاه عمو نازدانه ام شیرم که سر به دامن این آستانه ام تصویر مبهمی ست میان غبارها آیا توان گذشت ازین برگ و بارها شمع و گلی میانه ی آن زوزه های خشم دیگر بس ست صحبت ازین مستعارها اینجا فرار از کف چون ی رواست مثل شهاب در گذر از کوهسارها آخر چگونه تا به ثریاست می روند قومی که مانده اند در این گیر و دارها دست از طلب نداشت که از دست شُست دست تا کاهدش ز زخم ..... یکی از هزارها آیینه ها ندای تمنای او شدند یعنی کجاست تاب طلوع نهارها دستش بریده باد که دست تو را برید هر چند عجیب نیست ز(...سانسور....) 🌱🌱🌱🌱 @bedaheh_110
چه هاست که در کنج مصرعی جا شد: می رود و ست می ماند
خون گلوی نازک اصغر گرفت گفت: "آسان شده ست تا که تو بالا سر منی" @bedaheh_110
بن حسن علیهما السلام این راویان گوشه و اطراف را ببین! بی مُهرگان فربه از لاف را ببین! مات چه اید .... حنجر اصغر درندگان نامرد مردمان در این خیل مردگان! مولا به مقتل ست و تماشاش می کنید! «هل من معین .....» اوست و حاشاش می کنید ! دیگر چه جای مصلحت اندیشه کردن ست آخر چه مانده از سر مولا که بر تن ست @bedaheh_110
ورود به دروازه ساعات 🌑🌑🌑 هی سنگ هاست بر سرِ سرها یکی یکی ...وقتی که می برند ز درها یکی یکی خم گشته ست قامت زنها دو تا دو تا وقتی که می رسند شررها یکی یکی هر سنگ اگر که بر سرِ سرها نیامده ست پس سوی ست ثمرها یکی یکی چون سرو می روند به میدان کارزار مثل سینه سپرها یکی یکی پوشانده اند در دل نامردمان شام با آستین خویش قمرها یکی یکی آسان که نیست گفتن این حرفها... ببین بر روی بام هلهله گرها یکی یکی از بیست روز قبل به حالا چنین نبود از شهر می دهند خبرها یکی یکی باید که از میانه ی بازار رد شوند تاریک گشته اند قمرها یکی یکی «بابا سلام وعده ی ما مجلس حرام آنجا که خیزران و دُرر ها یکی یکی...» 🌑🌑🌑 استقبال @BEDAHEH_110
برای ماندنِ پایت نه اینکه سر می خواست هرآنکه بود به پای تو زود برمی خاست بپای عشق تو تا روز مرگ خود می ماند بجای خون اگر از او دو چشم تر می خواست اگر چه چشم تو را دیده بود چشمانش! چرا ندیده نگاهت چه در نظر می خواست هزار شاید و اما ... هزار می آیم در آخر آمد و از تو ولی سپر می خواست 🔷 و خوانی از آن گوشه گفت: بسم الله! کجاست آن که بگوید: " ولیّ الله" ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
روضه حضرت زهرا روضه نبش بدن مطهر جعفر بن ابی طالب روضه کربلا 🔷 دیدم بهار سوخت و پاییزِ پرپر ست آغاز گوشه گیری محراب و منبر ست واژه به واژه دور سرم چرخ می زنند باز این چه شورش ست که بر جان دفتر ست عمری اگر گذشت از این ژنده پیر دهر آن روز روز دیگر و آن، گاهِ دیگر ست است که آورده در کتاب این است کدامش نکوترست آنگه که ابرهای سیاه از هزار سوی کج کرده راه و روی به دامان آن در ست 🔷 فریاد می زد او که پس کجاست.. این فریاد آن فراری از بدر و خیبرست خورشید را صدا زد و ماه آمد از محاق فرمود کیست ، آنکه مناداش حیدر ست این خانه را هوای غریبی' گرفته است آرام تر که خاطر طبعم مکدّر ست کجاست خلایق معطلند یا بیعت ست یا که... خدایا چه در سرست هیزم بیاورید... ولی ست او حتی اگر که در پشت آن درست ! بخوان که دل ابرها گرفت آخر نه نای گفتن و نه جای باور ست ما در میان خانه و مادر به پشت در میخی درون سینه و داغی به پیکر ست گلبرگهاش بین دو مژگان یار ریخت هرم حرارت ست که بر روی مادر ست 🔷 ای کاش... کاش کسی"آه"میکشید این چوبِ دربِ خانه ی دخت پیمبر ست بی اجازه نزد دست بر رُخش رخسار در، چگونه به خاشاک آذر ست دیدم که اشک بر رُخ بابا نشسته است خالی ست جای و هم جای ست "بگشای بال خویش برادر نگاه کن اسلام لَنگِ یک، دو جگر دار دیگر ست یا کدام از تبار توست باز آ نگر ست که بی یار و یاور ست 🔷 وقتی که لرزه بر دل می نشست دیگر چه انتظار ز اصحاب ست گفتا" ! خلیفه ی پیغمبرست این دستت دراز دار ، که این، روز دیگر ست" گفتا"اگر نه" گفت که چشمت در آوریم "پس کشته اید آنکه نبی را برادر ست" رو سوی قبر کرد و دلش سوی خانه بود این صبر با کدام ثوابی برابر ست فرزند مادرم منم و زخم دیگرم دستان من چگونه به بندی معطر ست به چنگ افتاد عاقبت گوساله ای خدای چنین قوم ... رسید و معجرِ خود را کشید و گفت "او را رها کنید!" چه رخ داده؟ محشرست؟! ⬛️ دیوارها به لرزه در افتاده و ستون ⬛️ از جای کنده ؛ غرق غباری مکدرست.. ⬛️الباقی قضیه که حضّار واقفند ⬛️آخر نه نای گفتن و نه جای باورست ⬛️ما داغدار سرخیِ آن دربِ خسته ایم ⬛️آن در.. دری که هر چه کشیدیم از آن درست 🔷 بعد از هزار و چهارصد و سی بهار باز آهِ برادر ست بجان برادر ست اصلا بعید نیست اگر گِرد آتش ست گر نوبتی ست ، نوبت بیت برادر ست پرواز کن ز بیا سوی بنگر که تاول ست که بر پای دختر ست آتش گرفت، تا که بداند چه می کشد طفلی که بی قرار به دنبال معجر ست "وا " ست از پی "واغربتا"یشان وقتی که دیده اند که خنجر به حنجر ست 🍃👇👇🌹 این برسد به روح مقدس استادِ اساتید حوزه رحمت الله علیه ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️
ورود به دروازه ساعات 🌑🌑🌑 هی سنگ هاست بر سرِ سرها یکی یکی ...وقتی که می برند ز درها یکی یکی خم گشته ست قامت زنها دو تا دو تا وقتی که می رسند شررها یکی یکی هر سنگ اگر که بر سرِ سرها نیامده ست پس سوی ست ثمرها یکی یکی چون سرو می روند به میدان کارزار مثل سینه سپرها یکی یکی پوشانده اند در دل نامردمان شام با آستین خویش قمرها یکی یکی آسان که نیست گفتن این حرفها... ببین بر روی بام هلهله گرها یکی یکی از بیست روز قبل به حالا چنین نبود از شهر می دهند خبرها یکی یکی باید که از میانه ی بازار رد شوند تاریک گشته اند قمرها یکی یکی «بابا سلام وعده ی ما مجلس حرام آنجا که خیزران و دُرر ها یکی یکی...» 🌑🌑🌑 استقبال https://eitaa.com/bedaheh_110 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
چه هاست که در کنج مصرعی جا شد: سرِ بریده برای سه ساله ای می رفت . ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
خواستم تا که دمی چند ... پریشان باشم مثل نفسی بی سر و سامان باشم هاتفی طعنه زنان گفت :" پریشانی" ..نه ؟! گوییا خواسته ای "بی سر و سامانی" ... نه؟ چند روزی به لبت آب نباشد... باشد! مثل زینب نگهت خواب نباشد... باشد! یا بیا چند صباحی به بیابانها باش بین انبوه غم و غصه و ماتمها باش راستی... داغ غم چند برادر دیدی تا به حالا بدنی پاره و بی سر دیدی؟ فکر کردی که غم زینب ما آسان ست! عالمی در پی فهم غم او حیران ست پهلوی مادر تو با لگدی سخت شکست؟! تازیان چه ... به تن مادر تا حال نشست؟! نیزه دیدی که بگویم سرِ بر نیزه چه هست کعب نی چه ... به تن طفل تو تا حال نشست؟! تا به حالا شده در بین غریبان باشی! محرمانت همه بر خاک و تو حیران باشی! تا به حالا شده ؟ قلب تو در قفسش غرق تلاطم گردد! گریه ای کن... به سری زن.... متغیر کن حال تو و صبر و غم زینب!؟ ... زهی فرض محال سلام الله علیها سلام الله علیها ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @bedaheh_110 ┗━━━🍂━
چه هاست که در کنج مصرعی جا شد: سرِی بریده برای سه ساله می بردند 😭😭.
31.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت وقتی نگرش انسان عوض شود ، مرگ در راه خدا را از عسل شیرین‌تر می‌داند. شب ششم محرم ۱۳۸۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شرح حال حضرت رباب برای علی اصغر(ع) از زبان استاد : 99/06/06 رب انتقم ممن عباد عترتی و صبعو علی عجف نیاقب آتیه 😭 ما خِلت أنّ السّهم للفطام حتّی أرتنی جهرة أیامی 😭 ندیدم اینجوری بچه رو از شیر بگیرن
به یادِ ی خدّ التّریب افتادم "دلم پر آتش و چشمم پر آب شد هر دو" @bedaheh_110
برای اول صفر ورود به دروازه ساعات هی سنگ هاست بر سرِ سرها یکی یکی ...وقتی که می برند ز درها یکی یکی خم گشته ست قامت زنها دو تا دو تا وقتی که می رسند شررها یکی یکی هر سنگ اگر که بر سرِ سرها نیامده ست پس سوی ست ثمرها یکی یکی چون سرو می روند به میدان کارزار مثل سینه سپرها یکی یکی پوشانده اند در دل نامردمان شام با آستین خویش قمرها یکی یکی آسان که نیست گفتن این حرفها... ببین بر روی بام هلهله گرها یکی یکی از بیست روز قبل به حالا چنین نبود از شهر می دهند خبرها یکی یکی باید که از میانه ی بازار رد شوند تاریک گشته اند قمرها یکی یکی «بابا سلام وعده ی ما مجلس حرام آنجا که خیزران و دُرر ها یکی یکی...»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوانی عالم ربانی و عارف الهی حضرت آیت‌الله‌العظمی حسن حسن‌زاده آملی •┈┈••••✾•▪️⚫️▪️•✾•••┈┈• روزی که به کوچه خصم راهم بگرفت ابر سیهی چهره ی ماهم بگرفت با دست به دنبال می گشتم 😭
39.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ریان بن شییب جدمون رو غریب گیر آوردند نریمان پناهی
برای اول صفر ورود به دروازه ساعات هی سنگ هاست بر سرِ سرها یکی یکی ...وقتی که می برند ز درها یکی یکی خم گشته ست قامت زنها دو تا دو تا وقتی که می رسند شررها یکی یکی هر سنگ اگر که بر سرِ سرها نیامده ست پس سوی ست ثمرها یکی یکی چون سرو می روند به میدان کارزار مثل سینه سپرها یکی یکی پوشانده اند در دل نامردمان شام با آستین خویش قمرها یکی یکی آسان که نیست گفتن این حرفها... ببین بر روی بام هلهله گرها یکی یکی از بیست روز قبل به حالا چنین نبود از شهر می دهند خبرها یکی یکی باید که از میانه ی بازار رد شوند تاریک گشته اند قمرها یکی یکی «بابا سلام وعده ی ما مجلس حرام آنجا که خیزران و دُرر ها یکی یکی...»
روضه حضرت زهرا روضه نبش بدن مطهر جعفر بن ابی طالب روضه کربلا 🔷 دیدم بهار سوخت و پاییزِ پرپر ست آغاز گوشه گیری محراب و منبر ست واژه به واژه دور سرم چرخ می زنند باز این چه شورش ست که بر جان دفتر ست عمری اگر گذشت از این ژنده پیر دهر آن روز روز دیگر و آن، گاهِ دیگر ست است که آورده در کتاب این است کدامش نکوترست آنگه که ابرهای سیاه از هزار سوی کج کرده راه و روی به دامان آن در ست 🔷 فریاد می زد او که پس کجاست.. این فریاد آن فراری از بدر و خیبرست خورشید را صدا زد و ماه آمد از محاق فرمود کیست ، آنکه مناداش حیدر ست این خانه را هوای غریبی' گرفته است آرام تر که خاطر طبعم مکدّر ست کجاست خلایق معطلند یا بیعت ست یا که... خدایا چه در سرست هیزم بیاورید... ولی ست او حتی اگر که در پشت آن درست ! بخوان که دل ابرها گرفت آخر نه نای گفتن و نه جای باور ست ما در میان خانه و مادر به پشت در میخی درون سینه و داغی به پیکر ست گلبرگهاش بین دو مژگان یار ریخت هرم حرارت ست که بر روی مادر ست 🔷 ای کاش... کاش کسی"آه"میکشید این چوبِ دربِ خانه ی دخت پیمبر ست بی اجازه نزد دست بر رُخش رخسار در، چگونه به خاشاک آذر ست دیدم که اشک بر رُخ بابا نشسته است خالی ست جای و هم جای ست "بگشای بال خویش برادر نگاه کن اسلام لَنگِ یک، دو جگر دار دیگر ست یا کدام از تبار توست باز آ نگر ست که بی یار و یاور ست 🔷 وقتی که لرزه بر دل می نشست دیگر چه انتظار ز اصحاب ست گفتا" ! خلیفه ی پیغمبرست این دستت دراز دار ، که این، روز دیگر ست" گفتا"اگر نه" گفت که چشمت در آوریم "پس کشته اید آنکه نبی را برادر ست" رو سوی قبر کرد و دلش سوی خانه بود این صبر با کدام ثوابی برابر ست فرزند مادرم منم و زخم دیگرم دستان من چگونه به بندی معطر ست به چنگ افتاد عاقبت گوساله ای خدای چنین قوم ... رسید و معجرِ خود را کشید و گفت "او را رها کنید!" چه رخ داده؟ محشرست؟! ⬛️ دیوارها به لرزه در افتاده و ستون ⬛️ از جای کنده ؛ غرق غباری مکدرست.. ⬛️الباقی قضیه که حضّار واقفند ⬛️آخر نه نای گفتن و نه جای باورست ⬛️ما داغدار سرخیِ آن دربِ خسته ایم ⬛️آن در.. دری که هر چه کشیدیم از آن درست 🔷 بعد از هزار و چهارصد و سی بهار باز آهِ برادر ست بجان برادر ست اصلا بعید نیست اگر گِرد آتش ست گر نوبتی ست ، نوبت بیت برادر ست پرواز کن ز بیا سوی بنگر که تاول ست که بر پای دختر ست آتش گرفت، تا که بداند چه می کشد طفلی که بی قرار به دنبال معجر ست "وا " ست از پی "واغربتا"یشان وقتی که دیده اند که خنجر به حنجر ست 🍃👇👇🌹 این برسد به روح مقدس استادِ اساتید حوزه رحمت الله علیه ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️