🔴#هممرز
روایت زنان مقاومت
بخش چهارم
نخستین باری که نام لیلا عالم گیر شد در ۲۹ اگست سال ۱۹۶۹ بود. ليلا خالد عضو گروهی بود که هواپیمای بوینگ ۷۰۷ پرواز ۸۴۰ را که در مسیر روم به آتن در پرواز بود ربود و در دمشق فرود آورد. در طول این پرواز خلبان هواپیما را مجبور کرد که از فراز حیفا بگذرد تا خالد بتواند محل تولدش را که اجازه نداشت به آنجا بازگردد ببیند. دریک تغییر مسیر به دستور لیلا هواپیما از آسمان اسرائیل و از فراز آن شهری گذشت که وطن لیلا و بقیهی مبارزان بود اما توسط اشغالگران اجازه نداشتند پا بر خاکش بگذارند. نه تنها خودشان که حتی جسد آوارگان فلسطینی هم حق بازگشت به فلسطین و سرزمین آبا و اجدادیشان را نداشت.
اعضای تیم هواپیماربا تصور میکردند که اسحاق رابین که آن موقع سفیر اسرائیل در آمریکا بود، در این هواپیما است اما محاسباتشان اشتباه ازآب درآمد و هواپیماربایی بدون کوچکترین آزار و اذیتی به مسافران به انجام رسید. اگرچه دست نیروهای مقاومت به اسحاق رابین نرسید اما این عملیات شجاعانه به اندازهی کافی نیروهای اشغالگر صهیونیستی را به ترس و تعجب از قدرت مبارزان فلسطینی وا داشت. هیچکس باور نمیکرد دختر نوجوان فلسطینی بتواند یکی از هواپیمارباها باشد. لیلا پس از این عملیات برای مخفی سازی هویتش تحت چند عمل جراحی پلاستیک قرار گرفت.
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#زنان_مقاومت
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🔴#هممرز
روایت زنان مقاومت
بخش پنجم
سال بعد لیلا خالد به همراه پاتریک آرگولو مبارز نیکاراگوایی در یک عملیات هواپیماربایی دیگر شرکت کرد چرا که در این عملیات قرار بود به صورت همزمان چهار هواپیما ربوده شود تا با تحت فشار قراردادن دولت اسرائیل زندانیان دربند فلسطینی در اسراییل آزاد شوند.
لیلا تا زمان بازگشت به فلسطین و فعالیت به عنوان کنشگر و سیاستمدار جبهه مردمی برای آزادسازی فلسطین در شورای ملی فلسطین، به جنگیدن برای آزادی ادامه داد. او هم اکنون به دلیل اقدام به هواپیماربایی و مبارزات طولانی به یکی از معروفترین زنان جهان و سمبل زن مبارز در جهان عرب و فلسطین تبدیل شده است.
لیلا خالد در شرح این دو اقدام شجاعانهاش میگوید: «من از ربودن هواپیما دو هدف را دنبال می کردم، یکی آزاد کردن فلسطینیان در بند اسرائیل و دوم جلب توجه اذهان عمومی جهانیان به فلسطین و مردم».
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#زنان_مقاومت
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 #مرزوبوم
نمایشگاه
کلیدهایی که عمرشان از اسرائیل بیشتر است
✍به روایت خانم بشری صاحبی
شاعر و نویسنده
بخش اول
❇ انسانها ذاتا دوست دارند دیدهها و شنیدههایشان را برای دیگران تعریف کنند و اصلا فلسفهی شکلگیری زبان، همین است.
کلمات شاید اولین ابزار بشر برای روایت دیدهها و شنیدههایشان باشند اما خیلیها باور دارند در جهان امروز و در قرن ۲۱ میلادی گاهی انسان باید سکوت کند و روایت را در جایی غیر از جهان کلمات جستجو کند.
«وهب رامزی» از این دست آدمهاست. همین اعتقاد او باعث شده، در روزهای آغازین #طوفان_الاقصی کولهبار سفرش را ببندد و به قصد مشاهدهی زیست و منش انسان فلسطینی راهی ۴ اردوگاه پناهندگان فلسطینی در لبنان شود و روایت دیدهها را به دوربینش بسپارد...
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🟣 #مرزوبوم
نمایشگاه
کلیدهایی که عمرشان از اسرائیل بیشتر است
✍به روایت خانم بشری صاحبی
شاعر و نویسنده
بخش دوم
❇ گالری عکس «کلیدهایی که عمرشان از اسرائیل بیشتر است» زیست فلسطینیهای دور از خانهای را روایت میکند که رویایشان بازگشت است.
فلسطینیهایی که در جنگ اعراب و اسرائیل در سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ از خانههای آبا و اجدادی رانده شدند و با گذشت چندین دهه اجازهی بازگشت به خانههایشان را ندارند، اما هنوز کلیدهای قدیمی و زنگارگرفتهی خانههایشان که حالا احتمالا محل زندگی اشغالگران است را نگه داشتهاند و باور دارند روزی به خانه بر میگردند.
پیشدرآمد نمایشگاه، یک «تابلوی نقاشی» از نقاشی فلسطینی بود که من نامش را گذاشتم « نقاشی مبارزه ».
چشمهای مرد که سر و چهرهاش را پوشانده بود، مرا یاد #یحیی_السنوار و تمام عبارات همنشین نام او انداخت؛ اینکه السنوار نمونهی بارز یک انسان فلسطینی بود. اینکه نام تمام کشتگان یحیی است.
اما ارزش این تابلو وقتی معلوم میشد که بیننده میفهمید نقاش فلسطینی از تنها تابلوی بازمانده از آثارش که قدمتی بیش از ۲۰ سال داشت گذشته بود فقط با این امید که تابلو به " ایران " میرود!
بعد از آن به تماشای آلبوم خانوادگی خانوادهای فلسطینی نشستم و پا به پای عکسها اشک و لبخند و کودکی فرزندانشان را زندگی کردم. برایم خیلی جالب بود که خانوادهای قید بخش زیادی از عکسهای خانوادگی و خاطرات ماندگارش را بزند و دلش رضا بدهد که عکسها کیلومترها سفر کنند تا در کشوری دور اما دوست، مهمان نگاه دوستانی نادیده باشند.
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🟣 #مرزوبوم
نمایشگاه
کلیدهایی که عمرشان از اسرائیل بیشتر است
✍به روایت خانم بشری صاحبی
شاعر و نویسنده
بخش سوم
❇کمی بعد معلوم شد اصلا مادربزرگ همین خانواده، بیشتر روایتهای نمایشگاه را از طریق نوهاش برای خانم ابراهیمی تعریف کرده است. روایتهایی که وجه تمایز این نمایشگاه با نمونههای مشابه است و جوری دست ما را میگیرد و به درون عکسها میبرد که احساس میکنیم سالهاست همسایهی خانوادههای فلسطینی هستیم.
اتاق بعدی، دیواری داشت پر از پرترهی ساکنین که تکیه داده بودند به دیواری که انگار بوی نم و گچ خیس و کهنگی میداد...
اتاق بعدی پر بود از عکس کودکانی که فارغ از غم دنیا و بیخبر از همهجا، سرگرم بازی بودند.
چشم چرخاندم که لابهلای بازی بچهها تصویری از « قمیصه » پیدا کنم. بازی فلسطینی که بیشباهت به هفتسنگ ما نیست و زمانی که داشتم برای شخصیت فلسطینی رمانم پروندهسازی میکردم، آن را جزو بازیهای مورد علاقهاش قرار دادم.
چشمهای براق و خندههای از ته دل کودکان، داد میزد « زندگی باید کرد ».
طبقه دوم ساختمان نمایشگاه، جهان دیگری داشت. در اولین اتاق، خانهی یک مادر شهید بازسازی شده بود
و از خوشسلیقگی آقای رامزی، بساط پذیرایی از بازدیدکنندگان در همین اتاق پهن بود.
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🟣 #مرزوبوم
نمایشگاه
کلیدهایی که عمرشان از اسرائیل بیشتر است
✍به روایت خانم بشری صاحبی
شاعر و نویسنده
بخش چهارم
❇همینطور که خیره بودم به #تطریز زیبای نقشهی فلسطین که کار دست یکی از زنان مقاومت بود و کنار چند تابلو و نقش ماندگار دیگر روی دیوار خانه نشسته بود، کامم را با دهین ابوعلی شیرین کردم و قدم گذاشتم به اتاقی که تابلوی شاهکار تکیه داده بود به شانهی یکی از دیوارهایش...
زن سه رخ نشسته بود و یادگار مادرش؛ همان چفیهی فلسطینی با حاشیهدوزی تطریز قرمزمشکی را بسته بود دور گردن و مونالیزاوار چشم دوخته بود به دوربین و وهب رامزی شاتر را فشار داده بود و تابلوی مونالیزای قرن ۲۱ را خلق کرده بود.
چشمان زن سخن میگفت. امید، غربت، آوارگی و دلتنگی برای وطن از چشمهایش شره میکرد.
این تصویر، همان عکس نمایشگاه بود که آدم دوست داشت ساعتها تماشایش کند.
در عکس بعدی گردنبندم _همان نقشهی فلسطین که با چینش شعر « علی هذه الارض ما یستحق الحیاة » محمود درویش درست شده_ را دیدم که جا خوش کرده بود روی سینهی جوانی و با عکس دخترکی که با خنده، به پرچم فلسطین روی لپش چین انداخته بود؛ سلفی گرفتم و کادر آخر را بستم روی تکهای از وطن که خوشنشینِ دستان چروکیدهی پیرزن فلسطینی بود، یک شیشهی کوچک مملو از خاک سرزمین اجدادی.
دو طبقه را پایین آمدم درحالی که در دلم زمزمه میکردم:
یک روز به سرزمین گنبد طلایی سفر میکنیم!
باهم...
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🟣 #مرزوبوم
💢 ترس یک کودک اصلاً توصیفشدنی نیست!
🔹غزهای که من در سال ۱۹۸۹ در آن متولد شدم، پر از شهرکهای صهیونیستنشین بود؛ درست مانند کرانهٔ باختری.
صهیونیستها زیباترین باغها، حاصلخیزترین زمینها و خوشمنظرهترین ساحل را برای خودشان برداشته بودند. سهم فلسطینیها ایستهای بازرسی و بیآبی و قحطی غذا و میوه بود. فکرش را بکنید؛ یک نفر بیاید و باغ و زمین و آب شما را تصاحب کند و به شما هم از آن میوههای رنگارنگ و گوارا ندهد. کنترل دریا، باغهای پر از #گوآوا (زیتون محلی) و پرتقال و سیبهای درشت و خوشمزه و حتی آب شیرین در اختیار آنها بود.
🔹در ششسالگی که به مدرسه رفتم با واقعیات بیشتری روبهرو شدم. مسیر خانه تا مدرسه، با پای پیاده، فقط یک ربع راه بود اما با وجود اشغالگران و ایستهای بازرسی، همین یک ربع، ساعتها طول میکشید. ممکن بود آن روز به مدرسه نرسیم! بستگی به حال و خلق سرباز داشت. اگر ناراحت بود یا با زنش دعوا کرده بود اجازه نمیداد و میگفت: «برگردید به همانجا که آمدید!» یعنی حال آن روز سرباز تعیین میکرد که آن روز را درس بخوانیم یا نخوانیم!
🔹ما بچهها از اسلحههای آنها میترسیدیم. آنها با هر شلیک ما را میترساندند. ترس یک کودک اصلاً توصیفشدنی نیست. گاهی سربازها اسباببازیای را که هدیه گرفته بودیم، به زور از ما میگرفتند. پدر و مادرها هم نمیتوانستند کاری بکنند. خشمشان را فرومیخوردند و قلبشان برای اشکها و گریههای ما، شرحهشرحه میشد. بازگشت از مدرسه هم همین بود. گاهی مجبور بودم از راههای طولانیتر بروم، چون ایستبازرسی نزدیکمان را میبستند. آنها تعیین میکردند که به موقع به خانه یا مدرسه برسیم یا پنج ساعت در راه باشیم! روزهایی که هوا گرم بود، از سر و بدنمان عرق میریخت و گرمازده میشدیم. اختیار همه چیز با آنها بود.
🔹وقتی در سال ۲۰۰۰ انتفاضه رخ داد، سختیها بیشتر شد. حمله و کشتوکشتار و زخمیکردن مردم بهشدت ادامه داشت. با بچهها از راه مدرسه به تظاهرات میرفتیم. سربازها به ما حمله میکردند. کتکمان میزدند؛ حتی دستگیرمان میکردند و به زندان میفرستادند. در یکی از این تظاهراتها سربازان به من حمله کردند، مرا زدند و دستم را شکستند. سالهای اول ابتدایی بودم. دستم خیلی درد میکرد؛ شدیدترین دردی بود که در عمرم تجربه کرده بودم. نمیتوانستم به خانه بروم. تصمیم گرفتم خودم را به بیمارستان برسانم. با دست شکسته، بیخبر از پدر و مادر و با وجود وضعیت جنگی شهر، بهتنهایی به بیمارستان رفتم. آن هم بیمارستانی که ۸ کیلومتر دورتر بود. هیچ ماشین یا آمبولانس حتی گاریای هم در دسترس نبود!
🔹مجبور بودم با پای پیاده بروم. موبایل هم نداشتم که به پدرم اطلاع بدهم. به راه افتادم. گریه نمیکردم. درد میکشیدم. از درد به خودم میپیچیدم و در قلبم میگریستم. کیفم را به گردنم آویزان کرده بودم. نمیتوانستم کیف مدرسهام را رها کنم چون کتابهایم داخل کیف بود و لازمشان داشتم. وقتی به بیمارستان رسیدم، اسمم را پرسیدند تا به پدرم تلفن بزنند. در فاصلهای که دستم را گچ میگرفتند پدرم رسید. سراسیمه بود. شوکه شده بود. دیدن اوضاع پدر و حال خودم عذابآور بود. هرچه بزرگتر میشدم، وحشیگری اشغالگران هم بیشتر میشد.
🟣پ.ن: متن بالا برشیست از
روایت مهیب ابوجزر ؛
در فصلنامه «نامه جمهور» ، شماره ۷، تابستان ۱۴٠۳
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 #مرزبان
روایت فرماندهان مقاومت
این قسمت
شهید دکتر فتحی شقاقی
دبیر کل جهاداسلامی فلسطین
بخش اول
✍مرد، تنها روی صندلیهای فرودگاه مالت نشسته بود. پاسپورتش به نام ابراهیم شاویش بود اما خودش که میدانست همان فتحی شقاقی است که 44سال پیش در اردوگاه آوارگان غزهای در رفح متولد شده بود.
کلاهگیس و عینک روی سر و صورتش سنگینی میکرد اما بعد از عملیات "بیت لید"دیگر مطمئن بود که موساد دست از سر رهبر وقت #جهاداسلامی فلسطین بر نمیدارد. همان عملیاتی که در زمان برعهده گرفتن آن به طور کاملا رسمی اعلام کرده بود: "صلح حقیقی یعنی اینکه اسرائیل از بین رفته باشد" چون برای او هیچ چیز به اندازهی کشته شدن آن همه صهیونیست در عملیات شهادتطلبانهی فرزندان جهاداسلامی اهمیت نداشت.
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🔵 #مرزبان
روایت فرماندهان مقاومت
این قسمت
شهید دکتر فتحی شقاقی
دبیر کل جهاداسلامی فلسطین
بخش دوم
✍کمی این طرف و آن طرفش را نگاه کرد. فرودگاه به نظرش امن آمد. خوشحال بود که کنفرانس لیبی را با سلامت پشت سر گذاشته است. روی مانیتورشماره پرواز تهران را دید. روحش توی آن پرواز نشست و مثل شانزده سال پیش که برای اولینبار آیتالله خمینی را دید، راهی ایران شد. هنوز رهبر ایران را ندیده بود که کتاب "خمینی راه حل و آلترناتیو اسلامی" را نوشت و نشان داد اویس قرن ندیده است.
او توی فرودگاه قدم میزد و هیچ کدام از مسافران حدس نمیزدند این مرد جوان، همان پزشک خوشنام دیروز و رهبر کاریزماتیک امروز جنبش جهاد فلسطین است که هنوز دهان زخمهای اسارتش در زندانهای اسرائیل، باز است. اما دست تقدیر دو چشم از خبرچینان موساد را دنبال سر او راهی کرده بود تا نقشهی پایان بخشیدن به عمر کوتاه اما بابرکت مجاهد مؤمن و شجاع و متفکر و مخلص یا همان دکتر "فتحی شقاقی" که یکی از چهره های درخشان مبارزات اسلامی مردم فلسطین بود را، عملی کنند.
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🔍 بدون مرز در هفته ای که گذشت
مرور سریع هفته ی #فلسطین🇵🇸
_____________________________
🟢 #خطمرز (مروری بر کتاب های حوزه مقاومت)
- برش هایی از کتاب یازده زندگی
(https://eitaa.com/bedun_e_marz/307)
- [مرور نویسی کتاب یازده زندگی](https://eitaa.com/bedun_e_marz/309)
🟡 #نمامرز (مروری بر مستندهای حوزه مقاومت)
- [مروری بر مستند سلاح مقاومت فلسطین](https://eitaa.com/bedun_e_marz/312)
🔴 #هممرز (روایت زنان مقاومت)
- [موشنگرافی دختر هواپیماربای فلسطینی](https://eitaa.com/bedun_e_marz/313)
- [روایت دیدار خانم پریسا رضایی با لیلا خالد](https://eitaa.com/bedun_e_marz/314)
🟣 #مرزوبوم (روایت اهالی این مرزوبوم دربدون مرز)
- [روایت بازدید از نمایشگاه کلیدهایی که عمرشان از اسرائیل بیشتر است خانم بشری صاحبی](https://eitaa.com/bedun_e_marz/319)
[برشی از روایت مهیب ابوجزر](https://eitaa.com/bedun_e_marz/324)
🔵 #مرزبان (روایت فرماندهان مقاومت)
- [شهید دکتر فتحی شقاقی](https://eitaa.com/bedun_e_marz/327)
__________________________
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🟢 #خط_مرز
مروری بر کتابهای حوزهی مقاومت
بخش اول
وقتی که میخواستم از بین قفسهی کتاب ها، یکی را انتخاب کنم، ناگهان چشمم به منتَصِر افتاد.
مثل دوران دانش آموزی توی ذهنم انتصر، ینتصر، انتصار صرف شد.
با خودم گفتم منتَصِر یعنی پیروز، یعنی غالب !
عنوان کتاب آنقدر در ذهنم دنبالهی معنایی ایجاد کرد که فورا انتخابش کنم. کتاب را شروع کردم، روایتهای کوتاه و شیرینی از زندگی محمدحسین جونی با ترجمه ی روان که از زبان خانواده و دوستان و همرزمانش زنجیروار آمده بود تا کمکم تصویر شهید را در ذهن خواننده کامل کند، تصویری کامل از زندگی شخصی و جهادی و کاری محمدحسین.
📚کتاب: منتَصِر
✍نویسنده: غیداء ماجد
✍ مترجم: یوسف سرشار
🔘ناشر: سوره مهر
#لبنان🇱🇧
#بدون_مرز
#مرور_کتاب
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz