🟣 #مرزوبوم
💢 ترس یک کودک اصلاً توصیفشدنی نیست!
🔹غزهای که من در سال ۱۹۸۹ در آن متولد شدم، پر از شهرکهای صهیونیستنشین بود؛ درست مانند کرانهٔ باختری.
صهیونیستها زیباترین باغها، حاصلخیزترین زمینها و خوشمنظرهترین ساحل را برای خودشان برداشته بودند. سهم فلسطینیها ایستهای بازرسی و بیآبی و قحطی غذا و میوه بود. فکرش را بکنید؛ یک نفر بیاید و باغ و زمین و آب شما را تصاحب کند و به شما هم از آن میوههای رنگارنگ و گوارا ندهد. کنترل دریا، باغهای پر از #گوآوا (زیتون محلی) و پرتقال و سیبهای درشت و خوشمزه و حتی آب شیرین در اختیار آنها بود.
🔹در ششسالگی که به مدرسه رفتم با واقعیات بیشتری روبهرو شدم. مسیر خانه تا مدرسه، با پای پیاده، فقط یک ربع راه بود اما با وجود اشغالگران و ایستهای بازرسی، همین یک ربع، ساعتها طول میکشید. ممکن بود آن روز به مدرسه نرسیم! بستگی به حال و خلق سرباز داشت. اگر ناراحت بود یا با زنش دعوا کرده بود اجازه نمیداد و میگفت: «برگردید به همانجا که آمدید!» یعنی حال آن روز سرباز تعیین میکرد که آن روز را درس بخوانیم یا نخوانیم!
🔹ما بچهها از اسلحههای آنها میترسیدیم. آنها با هر شلیک ما را میترساندند. ترس یک کودک اصلاً توصیفشدنی نیست. گاهی سربازها اسباببازیای را که هدیه گرفته بودیم، به زور از ما میگرفتند. پدر و مادرها هم نمیتوانستند کاری بکنند. خشمشان را فرومیخوردند و قلبشان برای اشکها و گریههای ما، شرحهشرحه میشد. بازگشت از مدرسه هم همین بود. گاهی مجبور بودم از راههای طولانیتر بروم، چون ایستبازرسی نزدیکمان را میبستند. آنها تعیین میکردند که به موقع به خانه یا مدرسه برسیم یا پنج ساعت در راه باشیم! روزهایی که هوا گرم بود، از سر و بدنمان عرق میریخت و گرمازده میشدیم. اختیار همه چیز با آنها بود.
🔹وقتی در سال ۲۰۰۰ انتفاضه رخ داد، سختیها بیشتر شد. حمله و کشتوکشتار و زخمیکردن مردم بهشدت ادامه داشت. با بچهها از راه مدرسه به تظاهرات میرفتیم. سربازها به ما حمله میکردند. کتکمان میزدند؛ حتی دستگیرمان میکردند و به زندان میفرستادند. در یکی از این تظاهراتها سربازان به من حمله کردند، مرا زدند و دستم را شکستند. سالهای اول ابتدایی بودم. دستم خیلی درد میکرد؛ شدیدترین دردی بود که در عمرم تجربه کرده بودم. نمیتوانستم به خانه بروم. تصمیم گرفتم خودم را به بیمارستان برسانم. با دست شکسته، بیخبر از پدر و مادر و با وجود وضعیت جنگی شهر، بهتنهایی به بیمارستان رفتم. آن هم بیمارستانی که ۸ کیلومتر دورتر بود. هیچ ماشین یا آمبولانس حتی گاریای هم در دسترس نبود!
🔹مجبور بودم با پای پیاده بروم. موبایل هم نداشتم که به پدرم اطلاع بدهم. به راه افتادم. گریه نمیکردم. درد میکشیدم. از درد به خودم میپیچیدم و در قلبم میگریستم. کیفم را به گردنم آویزان کرده بودم. نمیتوانستم کیف مدرسهام را رها کنم چون کتابهایم داخل کیف بود و لازمشان داشتم. وقتی به بیمارستان رسیدم، اسمم را پرسیدند تا به پدرم تلفن بزنند. در فاصلهای که دستم را گچ میگرفتند پدرم رسید. سراسیمه بود. شوکه شده بود. دیدن اوضاع پدر و حال خودم عذابآور بود. هرچه بزرگتر میشدم، وحشیگری اشغالگران هم بیشتر میشد.
🟣پ.ن: متن بالا برشیست از
روایت مهیب ابوجزر ؛
در فصلنامه «نامه جمهور» ، شماره ۷، تابستان ۱۴٠۳
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 #مرزبان
روایت فرماندهان مقاومت
این قسمت
شهید دکتر فتحی شقاقی
دبیر کل جهاداسلامی فلسطین
بخش اول
✍مرد، تنها روی صندلیهای فرودگاه مالت نشسته بود. پاسپورتش به نام ابراهیم شاویش بود اما خودش که میدانست همان فتحی شقاقی است که 44سال پیش در اردوگاه آوارگان غزهای در رفح متولد شده بود.
کلاهگیس و عینک روی سر و صورتش سنگینی میکرد اما بعد از عملیات "بیت لید"دیگر مطمئن بود که موساد دست از سر رهبر وقت #جهاداسلامی فلسطین بر نمیدارد. همان عملیاتی که در زمان برعهده گرفتن آن به طور کاملا رسمی اعلام کرده بود: "صلح حقیقی یعنی اینکه اسرائیل از بین رفته باشد" چون برای او هیچ چیز به اندازهی کشته شدن آن همه صهیونیست در عملیات شهادتطلبانهی فرزندان جهاداسلامی اهمیت نداشت.
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🔵 #مرزبان
روایت فرماندهان مقاومت
این قسمت
شهید دکتر فتحی شقاقی
دبیر کل جهاداسلامی فلسطین
بخش دوم
✍کمی این طرف و آن طرفش را نگاه کرد. فرودگاه به نظرش امن آمد. خوشحال بود که کنفرانس لیبی را با سلامت پشت سر گذاشته است. روی مانیتورشماره پرواز تهران را دید. روحش توی آن پرواز نشست و مثل شانزده سال پیش که برای اولینبار آیتالله خمینی را دید، راهی ایران شد. هنوز رهبر ایران را ندیده بود که کتاب "خمینی راه حل و آلترناتیو اسلامی" را نوشت و نشان داد اویس قرن ندیده است.
او توی فرودگاه قدم میزد و هیچ کدام از مسافران حدس نمیزدند این مرد جوان، همان پزشک خوشنام دیروز و رهبر کاریزماتیک امروز جنبش جهاد فلسطین است که هنوز دهان زخمهای اسارتش در زندانهای اسرائیل، باز است. اما دست تقدیر دو چشم از خبرچینان موساد را دنبال سر او راهی کرده بود تا نقشهی پایان بخشیدن به عمر کوتاه اما بابرکت مجاهد مؤمن و شجاع و متفکر و مخلص یا همان دکتر "فتحی شقاقی" که یکی از چهره های درخشان مبارزات اسلامی مردم فلسطین بود را، عملی کنند.
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🔍 بدون مرز در هفته ای که گذشت
مرور سریع هفته ی #فلسطین🇵🇸
_____________________________
🟢 #خطمرز (مروری بر کتاب های حوزه مقاومت)
- برش هایی از کتاب یازده زندگی
(https://eitaa.com/bedun_e_marz/307)
- [مرور نویسی کتاب یازده زندگی](https://eitaa.com/bedun_e_marz/309)
🟡 #نمامرز (مروری بر مستندهای حوزه مقاومت)
- [مروری بر مستند سلاح مقاومت فلسطین](https://eitaa.com/bedun_e_marz/312)
🔴 #هممرز (روایت زنان مقاومت)
- [موشنگرافی دختر هواپیماربای فلسطینی](https://eitaa.com/bedun_e_marz/313)
- [روایت دیدار خانم پریسا رضایی با لیلا خالد](https://eitaa.com/bedun_e_marz/314)
🟣 #مرزوبوم (روایت اهالی این مرزوبوم دربدون مرز)
- [روایت بازدید از نمایشگاه کلیدهایی که عمرشان از اسرائیل بیشتر است خانم بشری صاحبی](https://eitaa.com/bedun_e_marz/319)
[برشی از روایت مهیب ابوجزر](https://eitaa.com/bedun_e_marz/324)
🔵 #مرزبان (روایت فرماندهان مقاومت)
- [شهید دکتر فتحی شقاقی](https://eitaa.com/bedun_e_marz/327)
__________________________
#فلسطین 🇵🇸
#بدون_مرز
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🟢 #خط_مرز
مروری بر کتابهای حوزهی مقاومت
بخش اول
وقتی که میخواستم از بین قفسهی کتاب ها، یکی را انتخاب کنم، ناگهان چشمم به منتَصِر افتاد.
مثل دوران دانش آموزی توی ذهنم انتصر، ینتصر، انتصار صرف شد.
با خودم گفتم منتَصِر یعنی پیروز، یعنی غالب !
عنوان کتاب آنقدر در ذهنم دنبالهی معنایی ایجاد کرد که فورا انتخابش کنم. کتاب را شروع کردم، روایتهای کوتاه و شیرینی از زندگی محمدحسین جونی با ترجمه ی روان که از زبان خانواده و دوستان و همرزمانش زنجیروار آمده بود تا کمکم تصویر شهید را در ذهن خواننده کامل کند، تصویری کامل از زندگی شخصی و جهادی و کاری محمدحسین.
📚کتاب: منتَصِر
✍نویسنده: غیداء ماجد
✍ مترجم: یوسف سرشار
🔘ناشر: سوره مهر
#لبنان🇱🇧
#بدون_مرز
#مرور_کتاب
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🟢 #خط_مرز
مروری بر کتابهای حوزهی مقاومت
بخش دوم
در خط به خط کتاب صدایی درِ گوشم میگفت:《 تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود 》. زندگی محمدحسین جونی یا همان منتصر پر از لحظاتی است که میشد در جهان خوش رنگ و لعاب غرق شود اما رنگ خدایی گرفت... همهچیز در پازل زندگی او آنقدر دقیق سرجای خود نشسته است که انگار مخاطب هرلحظه تکامل نهال نوپای مقاومت را به چشم میبیند و منتظر ثمره دادن اوست.
برای هر قدمی که میخواست در زندگی بردارد، نگاهش به راه بلد مسیر، یعنی امام عزیز بود.
آنقدر الفت قلبی و عقلی با امام روحالله داشت که در تمام دوراهی های زندگیش، ۳ روز روزه به امام هدیه می کرد، تا راه را نشانش دهد...
شهادت برای محمد یک نتیجه بود و نه هدف، منتصر با نام جهادی اش زندگی میکرد و این چنین پیروز واقعی شد.
《 اگر محمد جونی شهید نبود، پس چه کسی شهید است؟》
این جمله برادر لیلا همسر محمد برای دادن خبر شهادت اوست.
خبری که اگرچه دور از انتظار نبود اما دل را از خالی شدن زمین از امثال منتصر، حسابی میلرزاند.
📚کتاب: منتَصِر
✍نویسنده: غیداء ماجد
✍ مترجم: یوسف سرشار
🔘ناشر: سوره مهر
#لبنان🇱🇧
#بدون_مرز
#مرور_کتاب
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢#خط_مرز
مرور کتابهای حوزهی مقاومت
🔹 کلیپ بالا برشیست از کتاب «منتصر»
از زبان حاج حسین جونی (پدرشهید) ؛ سیری در زندگی شهید محمدحسین جونی از شهدای مدافع حرم حزبالله لبنان
📚کتاب: منتصر
✍نویسنده: غیداء ماجد
✍ مترجم: یوسف سرشار
🔘ناشر: سوره مهر
#لبنان🇱🇧
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#حزب_الله
#مدافع_حرم
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢#خطمرز
🔸️کتاب «منتصر» و مستند «رفیق راه» ، هردو روایت کنندهی زندگی یکی از مدافعین حرم حزب الله لبنان، یعنی شهید محمدحسین جونی میباشند.
"منتصر" مجموعه روایت آشنایان و نزدیکان شهید به کوشش "غیداء ماجد"
و "رفیق راه" روایت همسر ایشان ، خانم نسرین برکات ، از شهید جونی است که
خانم "عائده سرور" مادر دو شهید حزبالله و راوی کتاب «عائده» آن را میزبانی کرده است.
📺این مستند را میتوانید در لینک زیر مشاهده کنید
https://ammaryar.ir/m/epk33
#لبنان🇱🇧
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#حزب_الله
#مدافع_حرم
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
21.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 #نمامرز
مروری بر مستندهای حوزه مقاومت
🎞مستند : فرزندان جبل عامل
✍#روایتی از شروع مقاومت در سرزمین سیب و زیتون، عروس خاورمیانه ، لبنان .
مقاومتی که در هرکجای این جهان مختصات مشابه دارد .
مستند فرزندان جبل عامل پر است از تصاویر دیده نشدهای از #امامموسیصدر، #شهید_چمران، #سیدعباسموسوی و مردی که این روزها دلها بدجور برایش تنگ است ، #سیدحسننصرالله.
مقاومتی که پس از گذشت سالها، امروز به پاس خون مطهر شهدایش به وسعت یک جهان شده و دشمنانی که نابودیش را میخواستند وادار به عقب نشینی و قبول آتش بس کرده است.
#لبنان 🇱🇧
#بدون_مرز
#معرفی_مستند
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
🔴#هممرز
روایت زنان مقاومت
این قسمت
سیده سُهام موسوی
همسفر تا بهشت
🔻همیشه در کنار نام فرماندهان و شهدا نام زنی همراه و صبور میدرخشد. زنی که یا محبت مادری را به جهاد بخشیده یا عشق و عاشقی همسرانه را با مقاومت تقسیم کرده است اما اینبار سخن از زنی است که تصمیم گرفت علاوه بر مقام صابران، به مقام شهادت نیز، برسد.
زنی به نام شهیده سیده سُهام موسوی. کسی که با تولدش در سرزمین پر فراز و نشیب #لبنان، مسیر زندگیش را طوری انتخاب کرد که به جای تماشاچی، بازیگر میدان باشد. این روحیهی سهام زمانی تقویت شد که #سیدعباس_موسوی - دبیرکل حزبالله لبنان - را به عنوان همسر برگزید و از همان روزهای طلبگی در نجف، مسیر کنشگریش را نه تنها به عنوان همسر یک مجاهد که به عنوان یک زن جهادگر طوری ترسیم کرد که عاقبتش شهادت باشد. این است که وقتی داشت همراه همسرش، بلندیهای جبلالصافی را بالا میرفت، ناگهان سیدعباس به او خیره شد و گفت: "ام یاسر! اگر خوش شانس باشید گلولههای توپخانهی اسرائیلی نصیبتان خواهد شد".
سیده سهام هم در وظایف خانه و هم در فعالیتهای جهادی، در سطوح عالی بود. آنچنان که به تعبیر عبدالقدوس الامین در کتاب "همقسم" : میتوانست آنقدر زمان را کِش دهد تا به همهی کارهایش برسد.
او تعلیمات نظامی دیده بود و با سپاه پاسداران ارتباط داشت. خانهاش را محل پذیرایی و جلسات هستههای مقاومت کرده بود. پس از بازگشت از نجف و آموختن علوم دینی در حوزهی علمیهی الزهراء تدریس میکرد. مراکز فرهنگی و حسینیههای جبلعامل و بقاع را سر و سامان میداد. یکی از وظایفی که برای خودش تعریف کرده بود رسیدگی به اوضاع خانوادههای نیازمند علیالخصوص خانوادهی شهدا بود و به محض رسیدن خبر شهادت یکی از نیروهای حزبالله، خودش را به خانوادهی شهید میرساند تا از آنان دلجویی کند.
سهام وقتی با سید عباس ازدواج کرد و راهی نجف شد، دختر جوان و کم سن و سالی بود. زندگی سخت و فشارهای مالی رویشان زیاد بود. اما او به جای آنکه سر ناسازگاری بگذارد، شروع کرد به تهذیب نفس. این بود که بعد از بازگشت به لبنان، خانهاش خانهی امید نیازمندان شد. در خاطرات مردم لبنان چنین ماندگار شده که: روزی نیازمندی درب خانهی او را زد. وقتی سُهام درب را باز کرد به آن فرد مستمند گفت: پولی در خانه ندارم، بیا و اگر از وسایل چیزی به درد تو میخورد بردار. فرد نیازمند گفت که زمستان است و هوا سرد، زیراندازی در خانه نداریم آنگاه سهام فرش خانهاش را جمع کرد و به او داد!
با اینحال فعالیتهای فرهنگی مانع از آن نمیشد که او در تربیت فرزندانش کوتاهی کند. سهام بسیار به تاثیر دعا اعتقاد داشت و معتقد بود یکی از راههای تربیت کودکان، خواندن دعاست. این بود که وقتی میخواست دعای طولانی چون ندبه بخواند، وضو میگرفت، چادرش را سر میکرد و بچههایی که توان همراهی داشتند را مینشاند کنار خودش تا هرکدام بخشی از دعا را بخوانند و در آخر برای یکی از رزمندگان نیروهای مقاومت، دعا کنند.
پس از ربوده شدن #امامموسیصدر و شهادت #سیدمحمدباقرصدر، جامعهی نوپای مقاومت لبنان نیاز داشت که برای تقویت خود به رهبری مقتدر چون #امامخمینی تکیه کند. ام یاسر به امام خمینی تعلق خاطر ویژهای داشت و خبرها، پیامها و سخنرانیهایش را به دقت پیگیری میکرد و هر آنچه از امام میآموخت به دیگران نیز آموزش میداد.
در یکی از سفرهای سیدعباس به ایران او هم همراه همسرش آمد و به دیدار امام رفت. سالها شوق شهادت را در دلش پرورانده بود. میدانست که امام خمینی به چهرهی هیچ زنی نگاه نمیکند. با خود گفت اگر نگاه امام ولو به قدر ثانیهای به او بیافتد، انشاالله به آرزوی دیرینهی خود یعنی شهادت همراه همسرش، میرسد. وقتی چشم امام به او افتاد قلبش روشن شد که انشاالله آرزویش براورده خواهد شد.
سرانجام در ۲۷ بهمن سال ۱۳۷۰ پس از حضور در مراسم سالگرد #شیخراغبحرب و در حال بازگشت به بیروت، در حالیکه کوچکترین فرزندش را در آغوش داشت و همراه همپای همیشگی یعنی #سیدعباسموسوی درون خودروی شخصیشان بودند، مورد حمله هوایی اسرائیل قرار گرفت و به آرزوی شهادت خود رسید.
#لبنان 🇱🇧
#بدون_مرز
#زنان_مقاومت
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz