eitaa logo
شعرهای بهجت فروغی مقدم
204 دنبال‌کننده
88 عکس
68 ویدیو
1 فایل
شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
در دست ها علم به علم دوست دارمت در جاده ها قدم به قدم دوست دارمت در هر دل تپیده به یاد تو دم به دم در شعر ها قلم به قلم دوست دارمت همراهِ جاده ای که دلم را ستون ستون برده ست تا کنار حرم، دوست دارمت در عالَمی به وسعت صحرای کربلا در هر دلی عرب به عجم دوست دارمت! آه ای غم عزیز که شیرین ترین غمی در بین هرچه شادی و غم دوست دارمت! ای کعبه ای که راهی کرببلا شدی در هر طوافِ چشم ترم، دوست دارمت ای آه آتشین که شدی با دلم عجین من دم به دم، به عشق قسم، دوست دارمت!
به پیش می روم و هرچه جاده پشت سرم نسیم و ابر و بیابان پیاده پشت سرم هزار موکب عاشق،هزار سفره ی باز هزار بازوی بر من گشاده پشت سرم به روی شانهٔ من پرچم بلند غمت به موج گیسوی خود تاب داده پشت سرم به هر کجا به تنم خستگی راه نشست امید گفت که عشق ایستاده پشت سرم خدا نگاه هزاران فرشته را در راه به کوله پشتیِ عشقم نهاده پشت سرم به شوق آل عبا می روم به کرببلا ستون خیمهٔ این خانواده پشت سرم!
گفتند قلب تو پای عمود ششصد و ده ایستاده است. شاعر ! خوشا به حال تو‌که فلب عاشقت تا آخرین نفس پای عمود عشق حسین ایستاده است!
به غیر از این که به آغوش تو فرار کنیم میان اینهمه غربت بگو چه کار کنیم؟ اگر تو وا نکنی پلک در سیاهی شب چگونه روزنی از روز آشکار کنیم؟ به جستجوی تو دل را به جاده ها زده ایم که با تو ای گُل من! دشت را بهار کنیم! به شانه ها طبقی سر به سویت آوردیم که بین موکب عشقت مگر نثار کنیم تو مُهر روی گذرنامه های ما زده ای که عمر را به هوای تو رهسپار کنیم خوشا سیاهی لشکر شدن، اگر که بناست به رهگذار تو‌ خود را فقط غبار کنیم!
والله به "اِن قَطَع یَمینت" برسم بگذاری اگر به دستچینت برسم در چله نشسته ام چهل سال تمام تا بلکه شبی به اربعینت برسم!
خدا مرا به جهان خواند تا که یار تو باشم که عاشقانه و بی تاب دوستدار تو باشم تو شمع باشی و من بی قرار، دور تو گردم تو کهکشان و منِ ذره در مدار تو باشم مرا ببخش اگر کربلا نبودم و آن روز نشد در آن همه اندوه در کنار تو باشم مرا ببخش اگر دیر آمدم به جهان و نشد معاصر غم های روزگار تو باشم ببخش اگر که شدم خاری از تبار مغیلان ببخش اگر که نشد یک گل از بهار تو باشم میان غربت تاریخیِ تو کوچه به کوچه نشد که میثم تماری از تبار تو باشم مرا بخوان که سر تربت تو سرخ برویم که داغ تازه ای از باغ و لاله زار تو باشم مرا بخوان که میان صف پیاده نظامت غبار بی سر و پایی به رهگذار تو باشم!
نرسد روز جزا شعلهٔ آتش به تنم من که یکپارچه در حصن حسین وحسنم دستم از دامن اولاد علی دور‌مباد که مبادا کند امواج بلا ریشه کنم به فدای جگر تشنه و دست و سر او سر ودستی که برای حسنم می شکنم حسن آنقدر کریم است که بخشیده توان به دو دست علم افراختهٔ سینه زنم بنویسید به هر بند بلند سخنم که حسین است تن وجان وحسن جان وتنم!
تا با منی تو، حال دلم بد نمی شود راهی به روی زندگی ام سد نمی شود! هر کس چراغ راهنمایش تو می شوی در انتخاب راه مردد نمی شود! خورشید زائری است که هر صبح بی سلام بر گنبد تو، راهی مقصد نمی شود! از دست با سخاوت تو چرخ آسیاب هر روز بی گرفتن نان رد نمی شود فیروزه ریزد از دل هفت آسمان اگر، همسنگ این رواق زبرجد نمی شود! از لطف بی حد تو عجب نیست روزحشر جاری اگر به خلق جهان حد نمی شود! خورشید و ماه و هر چه ستاره شراره ای از پنج نور آل محمد نمی شود! هر جا پی شفای دل تنگ می روم آغوش مهربانی مشهد نمی شود!
بسم الله الرحمن الرحیم قسم به خون شهیدان عشق، راه تویی به چشم های جهان پرتوِ نگاه تویی شروع واقعهٔ کربلا شهادت توست که پاره جگر غرق طَفِ آه تویی رسیده است صفیرِ محرم از صفرت که سرخ فامیِ آن راه را گواه، تویی کسی که پیشتر از کربلا مزین شد به نام روشن او پرچم سیاه، تویی کسی که بر تن بی تاب، پیش از عاشورا به تیرهای بلا داده است راه، تویی گدازهٔ جگرت پاره پاره می دانست که جانگدازترین آه سینه کاه، تویی! تو و‌حسین دو نورید از چراغ نبی حسین گاه انیس نبی است، گاه تویی تو را چگونه سرایم کریم آل عبا که از نهایت حسن و جمال، ماه تویی! صلی الله علیه و آله
بسم الله الرحمن الرحیم پاکیزه است دامن و پاک است گوهرت حتی اگر شکمبه بریزند بر سرت حتی اگر به ضرب سر سنگ بشکنند دندانی از میان دهان معطرت هرگز به زهرچشم نگاهی نکرده ای حتی به آن کسی که نکرده است باورت سر تا به سر سلامی و سرریز می شود گل های صد پر صلوات از سراسرت هر روز صبح عرض ادب می کند طلوع بر آستان پاک و بلند و منورت غرق است هر گلی که به دنیا شکفته است در موج موج رایحه مشک و عنبرت از اولین سپیده تاریخ تا ابد از ما سلام بر تو و آل مطهرت! صلی الله علیه و آله و سلم
نام تو را رواق زبرجد گذاشتند نام مرا کبوتر گنبد گذاشتند از بسکه در هوای تو پرواز کرده ام نام مرا مسافر مشهد گذاشتند! همواره در مقابلم آغوش بوده ای هر جا که پیش روی دلم سد گذاشتند در بارگاه لطف تو "باب الجواد" را هر لحظه باز، بهر "خوش آمد" گذاشتند می خواستند ادامه ی نام "رضا" شود آری! اگر به روی الف، مـَد گذاشتند! راه عبور از سفر سخت عشق را در پیچ آن دو زلف مجعد گذاشتند در رهگذار عشق کلید بهشت را در دستهای "آل محمد" گذاشتند!