بسم الله الرحمن الرحیم
پاکیزه است دامن و پاک است گوهرت
حتی اگر شکمبه بریزند بر سرت
حتی اگر به ضرب سر سنگ بشکنند
دندانی از میان دهان معطرت
هرگز به زهرچشم نگاهی نکرده ای
حتی به آن کسی که نکرده است باورت
سر تا به سر سلامی و سرریز می شود
گل های صد پر صلوات از سراسرت
هر روز صبح عرض ادب می کند طلوع
بر آستان پاک و بلند و منورت
غرق است هر گلی که به دنیا شکفته است
در موج موج رایحه مشک و عنبرت
از اولین سپیده تاریخ تا ابد
از ما سلام بر تو و آل مطهرت!
#رسول_اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
#بهجت_فروغی_مقدم
نام تو را رواق زبرجد گذاشتند نام مرا کبوتر گنبد گذاشتند
از بسکه در هوای تو پرواز کرده ام نام مرا مسافر مشهد گذاشتند!
همواره در مقابلم آغوش بوده ای
هر جا که پیش روی دلم سد گذاشتند
در بارگاه لطف تو "باب الجواد" را
هر لحظه باز، بهر "خوش آمد" گذاشتند
می خواستند ادامه ی نام "رضا" شود
آری! اگر به روی الف، مـَد گذاشتند!
راه عبور از سفر سخت عشق را در پیچ آن دو زلف مجعد گذاشتند
در رهگذار عشق کلید بهشت را
در دستهای "آل محمد" گذاشتند!
#امام_رضا_علیه_السلام #بهجت_فروغی_مقدم
هدایت شده از کنگره شعر حدیث حسن
25.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیاده میروی ای عطر گل چمن به چمن
تو را شنیده ام از این و آن دهن به دهن
🔰 #شعرخوانــے آقای «سعید بیابانکی» در آیــــین پایانے پــــنجمین کــــنگره ملے شــــعر امامـ حــــسن مــــجتبے علیــــه السلامـ.
﴿ حدیث حسن ﴾
╭━━⊰ ❀ 💚 ❀ ⊱━━╮
🆔 @hadisehosn
╰━━⊰ ❀ 💚 ❀ ⊱━━╯
آنجا در آن میدان خون مهدی چه می دیدی
در بین آن دشت جنون مهدی چه می دیدی
گفتی بیا احمد، ببین این جا چه سرسبز است!
در بین حوض سرخ خون، مهدی چه می دیدی؟
در آتش خمپاره ها،در موج ترکش ها
آرام و لبریز از سکون، مهدی چه می دیدی
بیسیم تو می گفت سیمت متصل بوده
با آسمان نیلگون; مهدی چه می دیدی؟
اسم شب تو "ما رایت الا جمیلا" بود
بیرون از این دنیای دون مهدی چه می دیدی؟
بر برگ برگ ارغوان آن شب چه می خواندی
زیر رواق ارغنون مهدی چه می دیدی
بین بهشتی که شهادت مژده اش را داد
بر سابقون السابقون، مهدی چه می دیدی؟
درهای چشم ما به روی آسمان بسته است
بالای این سقف و ستون مهدی چه می دیدی؟
وقت پریدن از میان بند تن غیر از
"انا الیه راجعون" مهدی چه می دیدی؟
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_احمد_کاظمی
#هفته_دفاع_مقدس
#بهجت_فروغی_مقدم
این سوهزار سلسله لیلا بود،آن سو هزار قافله مجنون بود
این سو هزارها دل بی تاب و آن سو هزار پیکر گلگون بود
این سو هزار چشمِ به در مانده، هر دم در انتظار خبر مانده
آن سو هزار نامه ناخوانده پیچیده در تلاطم کارون بود
هر روز رو به قاب تماشایت یا در هوای آبی دریایت
دل در تپش به سینه چنان ماهی بر خشکی سواحل جیحون بود
خون تو ریخت روی تن خاک و یک قسمتش گلاب و یکی گل شد
لیلای در هوای تو جا مانده یک چشم اشک و چشم دگر خون بود
مفتون خنده های دلارایت، مجنون چشم آبی زیبایت
آرامشی که داشت به قلبش را،دریا به چشم های تو مدیون بود!
پر می کشیدی از دل مشتی خاک، پر می زدند همسفرت افلاک
جز ماجرای عشق تو هر عشقی، افسانه بود دیگر وافسون بود
می رفتی از کویر و هزار آهو با دام چشمهای تو می رفتند
می رفتی و قبیله لیلا ها سر تا به سر جزیره مجنون بود!
#بهجت_فروغی_مقدم #هفته_دفاع_مقدس
برخاست گرد و خاک تنش را تکاند و رفت
آیینه را به سوگ نگاهش نشاند و رفت
آرام چون نسیم از اینجا عبور کرد
در گوش غنچه آیه لبخند خواند و رفت
با این که سخت تشنه و بی تاب آب بود
یک جرعه در کناره ی دریا نماند و رفت
برخاست یوسفانه و از چنگ موج ها
چالاک چاک پیرهنش را رهاند و رفت
خم شد به روی خاک سر از سجده برنداشت
آری نماز آخر او بود خواند و رفت
آبی تر از همیشه در آغوش آسمان
پرواز را به نقطه ی پایان رساند و رفت.
#هفته_دفاع_مقدس
#بهجت_فروغی_مقدم
قرار بود که حُسن تو در حصار بماند
همیشه دور و برت سیم خاردار بماند
بنا نبود صبا عطری از لب تو ببوید
بنا نبود که عکس تو یادگار بماند
قرار بود که رسم تو از زمانه برافتد
بنا نبود نشانت به روزگار بماند
چه بادهای مخالف که غرق ولوله بودند
که آفتاب تو در پشت ابر تار بماند
قرار بود گل نرگس تو با همه عطرش
میان توده تاریکی از غبار بماند
میان آنهمه طوفان، خزان اجازه نمی داد
به شاخه تو گلی سرخ از بهار بماند
تو خون به دل شدی، اما بنای عشق بر این بود
که روی شاخه ات آن آخرین انار، بماند!
#امام_حسن_عسکری (ع)
#بهجت_فروغی_مقدم
25.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 چه روزها که یکبهیک غروب شد نیامدی...
🎙 قطعه استودیویی
🌷[دل شکسته]🌷
با صدای : علی اکبر حائری
گوینده : رسالت بوذری
شاعر : مهدی جهاندار
@mehdi_jahandar
برای #جانبازان_روشندل
قبول کرده خدا از تو چشمهایت را
دو تا زمرد زیبای با صفایت را
نگاه شعله ورت را کشیده در آغوش
و در میان دلش باز کرده جایت را
خدا برای تمام فرشته ها گفته است
به افتخار و مباهات ماجرایت را
به اشتیاق تو خیل ملایک آمده اند
که روی دست بگیرند ربنایت را
شفق گلی است که تقدیم می کند خورشید
به چشم های تو، تا می کند هوایت را
تو موجمعجزه ای، ای گذشته از طوفان!
بزن; دوباره بزن بر زمین عصایت را!
#بهجت_فروغی_مقدم
هر لحظه شعر حال و هوایی جدید داشت
آن روزها که عشق تو شهری شهید داشت
آن روزها که قرمز وضعیت تو عشق!
در قلب کوچکم ضربانی شدید داشت
جنگنده های چشم تو آن روزها عجیب
بر نقطه های ضعف من خسته دید داشت
آن روزها که زیر زمین نگاهی امن
در نقش جان پناه، چراغ امید داشت
آن التهاب قرمز و آن اضطراب زرد
وضعیتی جدید به نام سفید داشت
من سالهاست مرده ام، ای عشق! کو؟ کجاست
آن روزها که شور تو شهری شهید داشت!
#بهجت_فروغی_مقدم
چه نخل ها که در این خاک خشک بی سر شد
چه لاله ها که در این دشت تشنه پرپر شد
به لحظه لحظه این فصل خون و خاکستر
چه خاطرات غریبانه ای مکرر شد
گلوله بود وگلو، ناله بود و نعره تیر
تفنگ و سنگ و نبردی که نابرابر شد
نگاه دخترکان خیره خیره می بارید
از ابرهای سیاهی که سایه گستر شد
ستاره گم شد و دیگر سپیده دانه نریخت
در آسمان کبودی که بی کبوتر شد
بپرس شرح پریشان عشق را از خاک
که گوشه گوشه پر از لاله های پرپر شد
مدار رقص پر و بال را سراغ بگیر
از آسمان کبودی که بی کبوتر شد!
#بهجت_فروغی_مقدم