خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۲۲
🔴 راهکار مادر برای شِفای فرزند
🔹صبح امروز، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، بانویی به بنده، پیام داد:
نزدیک ۲ ماه است که پسرم بیمار است، در کارهای روزانه و مدرسه دچار مشکل شده و خیلی اذیّت میشود و اصلاً در او بهبودی نمیبینیم.
لطفاً برایش دعا کنید و در مجالس سخنرانیتان از مؤمنان بخواهید که برایش دعا کنند.
🔸برایش نوشتم:
دعا کردم. خداوند شافی ـ جلّ جلاله. ـ به حقّ حضرت زهرا ـ سلام الله تعالی علیها. ـ هرچهزودتر او را شِفا دهد.
انشاءالله.
شما هم برای شفایش به این روایت عمل کنید:
اَرقَط، پسر خواهر امام صادق ـ سلام الله تعالی علیه. ـ ، نقل کرده است که من بیماری سختی گرفتم.
مادرم دنبال داییام (امام صادق علیه السّلام) فرستاد و ایشان آمدند؛ در حالی که مادرم دَم در بود (انتظار میکَشید) و میگفت: "وای جوانم!"
داییام به او فرمودند: «لباسهایت را به خودت بچسبان (یعنی: خودت را خوب بپوشان و حجاب کامل را رعایت کن)، به بالای خانه (پشتبام) برو، روسریات را بردار تا این که موهایت به سوی آسمان، آشکار شود؛ سپس بگو: "رَبِّ اَنتَ اَعطَيتَنيهِ، و اَنتَ وَهَبتَهُ لی، اَللّٰهُمَّ فَاجعَل هِبَتَکَ اليَومَ جَديدَةً، اِنَّکَ قادِرٌ مُقتَدِرٌ." (یعنی: پروردگار من! تو او را به من بخشیدی و تو را به من دادی؛ پس خدایا! امروز بخششت را تازه کن؛ که تو توانای مقتدری.)؛ آنگاه سَجده کن؛ پس سرت را بالا نمیآوری تا این که پسرت خوب میشود.»
مادرم این کارها را انجام داد و من همان ساعت برخاستم (خوب شدم) و با داییام به مسجد رفتم!»
🔹لطفاً شما، خوانندگان عزیز، هم برای شفای این فرزند و حتّی بیماران دیگر، از ته دل دعا کنید و بگویید: خدایا! به همۀ بیماران، شِفا عنایت بفرما.
#شفا، #شفای_فرزند، #فرزندداری
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۲۲ 🔴 راهکار مادر برای شِفای فرزند 🔹صبح امروز، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، بانویی به بنده، پیام
🔴 #ادامه
چند دقیقه پیش به این مادر، پیام دادم:
در مجلس امشب برای فرزندتان دعا کردم و حاضران، «آمین» گفتند.
یک حافظ کلّ قرآن هم پیام داده است: بنده هم برای این برادر دینی دعا میکنم. انشاءالله هرچهزودتر خوب شود. البتّه دعای مادر، چیز دیگری است.
اینها را هم گفتم تا شاید خوشحال شوید.
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۱ 🔴 نوشتن خاطرات و معرّفی کتابها 🔹امشب، یکشنبه، ۱۴۰۳/۹/۴، تصمیم گرفتم که باز خاطرات روزا
🔴 #نظر
تا کنون عدّهای برای این که تبلیغ این کانال را برایشان فرستادهام، تشکّر کردهاند.
شخصی هم پیام داده است: برای این که کانال خاطراتتان را به من معرّفی کردید، ممنونم و گاهی آنها را مطالعه میکنم.
لطفاً شما هم خاطرۀ ۱ این کانال را برای تبلیغ کانال، به عزیزانتان و... بفرستید.
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۲۳
🔴 کتابهای طوافکننده در حرمهای مطهّر!
🔹صبح دیروز، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، جوانی که مدّتها به مجالس سخنرانی بنده میآمد، ۲ تصویر این مطلب را برایم فرستاد و پیام داد: اینها تصاویر کتاب دعایی هست که شما آن را ویرایش کردهاید و حدود ۸ سال است که در سجّادۀ بنده است و مرا به یاد شما میاندازد. خدا شما را حفظ کند و به شما سلامت دهد.»
🔸اکنون که این خاطره را نوشتم، به یاد این خاطره افتادم که روزی یکی از دوستان روحانیام، به بنده گفت: «نام شما در شناسنامۀ هزاران کتاب دعا و زیارتنامه که آنها را ویرایش کردهاید، آمده است و آن کتابها در دستان زائران در حرمهای مطهّر اهل بیت ـ علیهم السّلام. ـ و...، ضریحهای آن حضرات را زیارت و طواف میکنند و این مانند آن است که خودتان پیوسته در آن مکانهای مقدّس، در حال زیارت و طواف باشید!»
🔹این ۲ سخن این ۲ عزیز، مرا خشنود و شاد کرده است.
#زیارت، #زیارتنامه، #طواف، #کتاب_دعا
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۲۴
🔴 لذّت اظهار عشق
🔹صبح دیروز، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، دیدم یک موتوری، نزدیک یک چراغ راهنمایی که قرمز شده بود، توقّف کرده و بانوی جوان باحجابی که تَرک موتور نشسته بود، سرش را روی شانۀ او گذاشته است.
🔸نباید در معرض عموم اتّفاق میافتاد؛ امّا صحنۀ زیبایی بود که شاید در اظهار عشق به همسر، ریشه داشت.
🔹از سوی دیگر، شوهر، پناهگاه زن است و شانۀ شوهر، تکیهگاه او؛ البتّه او هم باید به شوهرش مهربانی کند تا از او مهربانی ببیند.
🔸خوشا به حال همسرانی که به همدیگر عشق میورزند و از ابراز عشق، لَذّت میبرند!
🔹آن عشق که در پرده بماند، به چه ارزد؟ / عشق است و همین لذّت اظهار و دگر هیچ (۱)
۱. از: شفایی اصفهانی.
#زنداری، #شوهرداری، #عشق، #لذت، #همسرداری
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۲۵
🔴 اگر درمان درد خویش میخواهی، بیا اینجا
🔹صبح پریروز، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، پیش مادر بزرگوارم بودم که یاد این خاطره افتادم و چکیدهاش را به ایشان یادآوری کردم:
حدود ۲۰ سال پیش، یک دست ایشان خیلی درد میکرد.
یک روز، ایشان، بنده و برادر روحانیام، سر سفرۀ صبحانه بودیم که یکباره به یاد حضرت امام رضا ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ افتادیم و هوای زیارت ایشان به دلهایمان افتاد و تصمیم گرفتیم که به زیارت ایشان مشرّف شویم.
همان روز، بلیت تهیّه کردیم و شاید پس از یکی ـ دو روز، به مشهد مقدّس رفتیم.
حدود ۲ ماه از برگشتن ما گذشته بود که ناگهان به یادمان افتاد پیش از این سفر، دست مادرمان درد میکرد؛ امّا ایشان در این مدّت دربارۀ دردش سخن نگفته و اظهار درد نکرده است.
دریافتیم که وقتی ایشان دستشان را به حرم مطهّر آن حضرت مالیده است، بدون این که خودش بفهمد، شِفا پیدا کرده و حتّی در این مدّت هم متوجّه خوبشدنش نشده است!
🔸این است رأفت آن امام معصوم. علیه السّلام.
🔹همچنین خلاصۀ این خاطره را به ایشان عرض کردم که مرد مورداعتمادی به بنده گفت:
«من در ایّام نوروز امسال، در وطنم بودم که دچار دنداندرد شدیدی شدم.
پس از چند روز که به شهر مقدّس قم برگشتم، به یاد سخن شما افتادم که گفته بودید: "اگر شخص بیماری، خاک حرم شریف حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ را بر محلّی از بدنش که درد میکند، بمالد، امید است که شفا پیدا کند."
به حرم ایشان مشرّف شدم و آن سمت از صورتم را که دندان دردآلودم در آن قرار داشت، به ضریح ایشان مالیدم و دندانم بیدرنگ از درد افتاد و در این چند ماه هم درد نکرده است!»
🔸اکنون که دارم این مطلب را کامل میکنم، به یاد این فرمودۀ مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ افتادم که فرمودند: «من حاجات مهمّ مادّی و معنویام را از امام رضا ـ علیه السّلام. ـ گرفتهام.»
🔹پس، از توسّل به اهل بیت ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ غافل نشویم.
#امام_رضا، #حضرت_معصومه (علیهما السّلام)، #توسل، #حاجتگرفتن، #زیارت، #شفا
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۲۶
🔴 گل سربهزیر!
🔹صبح پریروز، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، در کَنار یک پیادهرو، گلهای سفیدی را دیدم که سربهزیر بودند و از آنها عکس گرفتم.
🔸خوش است حُسن که در پردۀ حیا باشد / که بدنما است پریزاد، خودنما باشد (۱)
🔹با دیدن آنها به یاد انسانهای باحیای سربهزیر افتادم و به یاد این که مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ فرمودند: «فُلان خویشاوند ما مرد باحیایی است و هر گاه من با او صحبت میکنم، سرش را به زیر میاندازد (و از روی حیا به من نگاه نمیکند).»
🔸حالا که هست چهرۀ تو در برابرم / سر را چگونه پیش تو بالا بیاورم؟ (۲)
🔹اکنون که دارم این خاطره را مینویسم، به یاد این هم افتادم که ایشان فرمودند: «حاجآقای مُعینی که خطبۀ عقد من و همسرم را خوانده است، وقتی که سخنرانی میکند، سرش را پایین میاندازد و به جمعیّت نگاه نمیکند.»
🔸همچنین به یاد این افتادم که مرحوم حضرت علّامه طباطبایی ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ هم در هنگام تدریس، سرشان را به زیر میانداختند یا به نقطهای از محلّ درس نگاه میکردند.
۱. از: صائب تبریزی.
۲. از: امیرحسین قاسمیپور (هادی).
#حیا، #سخنرانی، #علامه_طباطبایی، #گل_سر_به_زیر
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۲۷
🔴 نماز مَحبّت و قدرشناسی!
🔹پریشب، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، شخصی به بنده پیام داد:
با سلام و نور و برکات الاهی.
استاد! امشب شهید گمنامی مهمان شهر ما، دارالمؤمنین شهیدپرور هَفشِجان، شده است.
من به شما افتادم و به نیابت از پدر بزرگوارتان و خودتان، دو تا نماز دورکعتی برای شهدای گمنامی که مهمان استان چهارمحالوبختیاری شدهاند و شهیدی که مهمان شهر دارلمؤمنین هفشجان شهیدپرور شد، خواندم.
یک نماز دورکعتی هم خواندم و به روح پدر بزرگوارتان هدیّه کردم.
روح ایشان به برکت صلوات، شاد باد!
🔸به او پیام دادم:
خوشا به حال بنده! واقعاً لطف کردید.
خداوند مهربان ـ جلّ جلاله. ـ مرحوم پدرم و آن شهدا ـ رضوان الله تعالی علیهم. ـ را از شما خشنود کند و به شما پاداش فراوان عنایت فرماید.
🔹اکنون که دارم این خاطره را کامل میکنم، این مطالب را هم اضافه کنم:
نمیدانند «صائب»! بیغَمانْ (۱) قدر کلام ما / مگر اهل دلی در عالَم امکان شود پیدا (۲)
از شما، خوانندگان عزیز، درخواست میکنم که لطفاً برای شادی ارواح همۀ شهدا، بهویژه شهدای گمنام، صلوات بفرستید.
۱. بیغمها، انسانهای بیدرد و بیغم.
۲. از: صائب تبریزی که خطاب به خودش سروده است.
#احسان_معنوی، #شهدای_گمنام، #قدرشناسی، #هدیه
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۲۸
🔴 شهری ۷ برابر دنیا!
🔹چند شب پیش، ۲ دفترچه به دستم رَسید که در آنها بانویی نِکاتی از سخنرانیهایم را یادداشت کرده بود و تصویر بعضی از صفحات آنها، در کانال «سخنرانی های حاج آقا بنیسی»، مطلب https://eitaa.com/benisi/117 و مطالبِ پس از آن آمده است و پریشب، یکشنبه، ۱۱ / ۹ / ۱۴۰۳، بنده، آن دفترچهها را به او برگرداندم.
🔸زمانی در هیأت پیامآوران عاشورا، بِنا بر پیشنهاد بنده، به شرکتکنندگان، برگۀ ویژه و قلم و زیردستی داده میشد تا آنان مطالبی از سخنرانیهایم را که بیشتر برایشان جالب یا در جانشان مؤثّر بود، یادداشت کنند؛ سپس آنها جمعآوری و به بنده داده میشد تا آنها را تصحیح کنم و به آنان برگرداندم.
🔹یکی از اعضای ثابت آن هیأت هم مطالب بسیارفراوانی از صحبتهای بنده را نوشته که بعضی از آنها با عنوان «نکتهبهنکته تا خدا»، در وبگاه «بِنیسیها»، نشانی http://benisiha.ir/309/ بارگزاری شده است.
🔸این، روش بسیارخوبی بود که در بعضی از مراسم محرّمها یا اوقات دیگر اجرا میشد و چقدر خوب است که در همۀ مجالس دینی انجام شود!
🔹خواهر بزرگوارم هم که مؤسّس هیأت بانوان عصمةالزّهراء ـ علیها السّلام. ـ است، معمولاً همیشه از سخنرانیهایم در این هیأت نکتهبرداری میکند.
حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. ـ فرمودند: «مؤمن هنگامی که بمیرد و از او یک برگه به یادگار میماند که بر روی آن، دانشی (نوشته شده) است، آن برگه در روز قیامت، پوشش (و حائلی) بین او و آتش میشود و خداوند در برابر هر حرفی که روی آن نوشته شده است، به او شهری میبخشد که ۷ بار، گستردهتر از دنیا است!» (۱).
🔸بنده، هر گاه این حدیث شریف را میخوانم، انگیزهام برای نوشتن معارف افزایش مییابد و چند روز پیش خواندم که حضرت آیتاللّه جعفر سبحانی ـ دامت برکاته الوافرة. ـ فرمودهاند: «بنده در دوران جوانی، این حدیث را مشاهده کردم و سبب شد که قلم به دست گرفته و آثاری را از خود به جای بگذارم.» که تعداد آنها بیشتر از ۱۴۰ جلد است! (۲)
🔹مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ هم که دهها جلد کتاب نوشته، دهها جلد شعر سروده و دهها اثر هنری دیگر پدید آورده است (۳) و دوست داشت که ۹۹۹ اثر نوشتاری به یادگار بگذارد، در کتاب «پند پیران بر پوران»، خطاب به بنده نوشته است: پسرم! با نوشتن حقايق، نامت را در تاریخ نگه دار.
۱. «اَلمُؤمِنُ اِذا ماتَ و تَرَکَ وَرَقَةً واحِدَةً عَلَیها عِلمٌ تَکونُ تِلکَ الوَرَقَةُ یَومَ القِیامَةِ سِترًا فی ما بَینَهُ و بَینَ النّارِ، و اَعطاهُ اللهُ بکُلِّ حَرفٍ مَکتوبٍ عَلَیها مَدینَةً اَوسَعَ مِن الدُّنیا سَبعَ مَرّاتٍ.» (الأمالی، شیخ صدوق، ص ۳۷، ش ۳، روضةالواعظین، محمّد فتّال نیشابوری، ج ۱، ص ۸؛ الدّعوات (سلوةالحزین)، قطبالدّین راوندی، ص ۲۷۵؛ الدّرّة الباهرة من الأصداف الطّاهرة، شهید اوّل، ص ۱۷؛ عدّةالدّاعی، ابن فهد حلّی، ص ۷۷؛ و بحارالأنوار، ج ۱، ص ۱۹۸، ش ۱ و ج ۲، ص ۱۴۴، ش ۱).
۲. افق حوزه، چهارشنبه؛ ۳۰ دی ۱۳۹۴؛ برگرفته از: یک کانال معتبر.
۳. در تصویر بالا میتوان ایشان را در اتاق کتابخانه و پشت میز تحریر و در حال نوشتن کتاب دید.
#آیتالله_سبحانی، #استاد_بنیسی، #بهشت، #نام_نیک، #نکتهبرداری، #نوشتن
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۲۹
🔴 اثر فراموشکردن خدا بر دست!
🔹دیشب، سهشنبه، ۱۳ / ۹ / ۱۴۰۳، در هیأت امام هادی ـ علیه السّلام. ـ سخنرانی کردم و در ضمن سخنرانی گفتم که یکی از خوبان اهلمعنا، برای بنده و... نقل کرد:
«روزی سر سفرۀ غِذا ماجَرایی پیش آمد و بر اثر آن من دست راستم را بلند کردم تا به گوش زنم بزنم!
همسرم گفت: "خدا میبیند ها!"؛ دستم را پایین آوردم!
پس از ناهار خوابیدم و پس از بیدارشدن خواستم مطالبی بنویسم؛ ولی فهمیدم که دستم کار نمیکند. با خودم گفتم که شاید دستم زیر سَرم یا بدنم مانده و خشک شده و تا فردا خوب میشود.
امّا فردا هم خوب نشد؛ پسفردا هم خوب نشد و همینطور روزهای بعد.
پس از حدود ۲ ماه، با زنم به حرم مطهّر حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ رفتم و در آنجا به او گفتم که از وقتی من دستم را برای زدن تو بلند کردم، دستم از کار افتاده است؛ لطفاً تو، هم از من گذشت کن و هم به حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ بگو که دستم را شِفا دهد.
همسرم از من گذشت و به آن حضرت توسّل کرد.
هنگامی که به خانه برگشتیم، دریافتم که دستم خوب شده است و باز میتوانم با آن بنویسم و... .»
🔸تازه! این، اثر ترسیدن آن زن از دستبلندکردن همسرش بود؛ اگر بهناحق، کتک میخورد، چه بلایی سر شوهرش میآمد؟!
🔹به آهی ریزد از هم تاروپودِ هستیِ ظالم / نسیمی میزند بر یکدگر زلف پریشان را (۱)
🔸پس مراقب باشیم که به خانوادۀ خود و هیچ آفریدهای بدی نکنیم تا به تعبیر مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ در شعرش:
من نکردم خوب و بد بر هیچ کس / هر چه کردم، بر خودم برگشت پس!
یعنی: «من به هیچ کس، نه خوبی کردهام و نه بدی!» مگر میشود انسان به هیچ کس، نه خوبی کند و نه بدی؟ ایشان گفته است که آری؛ به این معنا که «هر خوبی و بدی به دیگران کردهام، به خودم برگشته است»؛ پس در ظاهر به دیگران خوبی و بدی کردهام؛ امّا در حقیقت به خودم.
۱. از: صائب تبریزی.
#ترساندن، #خانوادهداری، #جزا، #شفا، #ظلم، #حضرت_معصومه (علیها السّلام)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۳۰
🔴 ریسۀ پارچههای مشکی
🔹امروز، چهارشنبه، ۱۴ / ۹ / ۱۴۰۳، در مغازهای ریسهای را دیدم که در آن، تعدادی پارچۀ کوچک مشکی، با نواری مشکی به هم وصل بودند.
🔸آن را به نیّت آویزانکردن در خانه در ایّام شهادت اهل بیت ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ خریدم و پس از برگشتن به خانه، با کمک دو فرزند بزرگترم، در سالن منزلمان نصب کردم ـ چون فردا سالروز شهادت حضرت فاطمۀ زهرا ـ سلام اللّه تعالی علیها. ـ است. ـ و به آنان گفتم که انشاءاللّه آن حضرت برای همین کار به ما نظر خواهد کرد.
🔹پیش از این هم خودم یا همسرم و یا فرزند بزرگم، در بعضی از ایّام شهادت، پرچمهایی را در خانه و پرچم کوچکی روی درِ آن نصب میکردیم.
🔸جمعۀ گذشته هم از طرف برادر بزرگم، پرچمهای کوچکی به خواهرم داده شد و خواهرم بعضی از آنها را به بنده داد.
🔹شب برای سخنرانی به هیأتی رفتم و هنگامی که برگشتم، دیدم که یکی از آنها روی درِ منزلمان نصب شده است.
🔸یکی دیگر را هم به یک روحانی دادم و به او گفتم که روی درِ خانهاش نصب کند و اگر ممکن نبود، داخل آن.
🔹این خاطرات را نوشتم تا شما هم به انجامدادن این کارها تشویق شوید و با اینگونه کارها یاد اهل بیت، آن برترین آفریدههای ازل تا ابد، ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ در زندگی شما و خانوادهتان، زندهتر و پویاتر شود.
#پرچم، #ریسه_عزا، #هدیه، #هدیه_فرهنگی، #یاد_اهل_بیت (علیهم السّلام)
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2