تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه ندانی که بر کنارهی جویی
#سعدی
#تک_بیتی
@beytolghazal
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم
کار از تو میرود مددی ای دلیل راه
کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم
چون لاله می مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست
نقش غلط مبین که همان لوح سادهایم
#حافظ
#غزل
@beytolghazal
زيباتر از آنی که رهايت کنم اما
دير آمدهای، دورهی پرهيز رسيده...
#ناصر_حامدی
#تک_بیتی
@beytolghazal
اگر آیینه دل نور و صفایی میداشت
در نظر چهره خورشید لقایی میداشت
خرج آب و گل تعمیر نمیشد هرگز
برگ کاه من اگر کاهربایی میداشت
دست در دامن خورشید نمیزد شبنم
گل این باغ اگر بوی وفایی میداشت
بر سر کوی تو غوغای قیامت میبود
گر شکست دل عشاق صدایی میداشت
میگذشت از دل من راست کجا ناوک او
استخوان من اگر بخت همایی میداشت
به جفا دل ز تو شد قانع و دشمنکام است
آه اگر از تو تمنای وفایی میداشت
بیخبر میگذرد عمر گرامی افسوس
کاش این قافله آواز درایی میداشت
دل نهاد قفس جسم نمیشد صائب
دل سرگشته اگر راه به جایی میداشت
#صائب_تبریزی
#غزل
@beytolghazal
بگو به خواب که امشب میا به دیدهی من
جزیرهای که مکان تو بود، آب گرفت
#ظهیرالدین_فاریابی
#تک_بیتی
@beytolghazal
رواست تا ابدالدّهر زار زار کنم
چنانکه خون به دل ابر نوبهار کنم
ولی دریغ، که با اینهمه غمی که مراست
توان گریه ندارم، بگو چه کار کنم؟!
برایتان چه بخوانم؟ قناریام اما
زمانه خواسته از من که قار قار کنم!
اگرچه در پیِ گلهای دشت، خوار شدم
مباد شکوهای از رونق بهار کنم
به غیر زلف تو یک رشتهی مقاوم نیست
که دل به او دهم و خویش را به دار کنم
تویی که توصیهام میکنی به صبر، بگو
چگونه سیل خروشنده را مهار کنم؟!
عمیق، خنجر خود را بزن، که میخواهم
تمام عمر به این زخم افتخار کنم!
#محمدرضا_طاهری
#غزل
@beytolghazal
مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق اُمالمؤمنینی
#محمد_علی_بیابانی
#تک_بیتی
@beytolghazal
مانند يک قبيلهی از هم گسستهام
تنها گذاشتند مرا دار و دستهام
جز حسرت زمانهی از دست رفته نيست
تکرار لحظه هايم، از اين وضع خستهام
من جام ليلیام که زمين خوردهام ولی
شادم که عاشقانه به پايش شکستهام
بارانیام هميشه ولی راه گريه را
دزدانه روی قافلهی اشک بستهام
سر رفته است حوصلهی صبر و همچنان
در انتظار مژدهی پيکی خجستهام...
#نجمه_سادات_هاشمی
#غزل
@beytolghazal
دوست میدارد دلم جور و جفای دوست را
دوستتر از جان و سر درد و بلای دوست را
زحمت خود با طبیب مدعی خواهم نمود
تا بسازد چاره درد بی دوای دوست را
چون مراد دوست جان افشاندن است از دوستان
زودتر دریاب جان من رضای دوست را
در هوای او تواند داد عاشق سر به یاد
لیک نتواند نهاد از سر هوای دوست را
گر بدل کردی به صد فردوس خاک کوی دوست
رایگان از دست دادی خاک پای دوست را
دستبوس دوست میخواهی بشو دست از دو کُون
دست آلوده نشاید مرحبای دوست را
دوستیهای دو عالم را بروب از دل کمال
پاک باید داشتن خلوت سرای دوست را
#کمال_خجندی
#غزل
@beytolghazal
زندگی را رنگ دیگر میدهد زندان عشق
آسمان از لابهلای میلهها آبیتر است!
#سید_حسن_حسینی
#تک_بیتی
@beytolghazal
گزیدم از میان مرگها این گونه مردن را
تو را چون جان فشردن در بر آن گه جان سپردن را
خوشا از عشق مردن در کنارت، ای که طعم تو
حلاوت میدهد حتی شرنگ تلخ مردن را
چه جای شکوه زاندوه تو، وقتی دوستتر دارم
من از هر شادی دیگر غم عشق تو خوردن را
تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی
نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را
کنایت بر فراز دار زد جانبازی منصور
که اوج این است این، در عشقبازی پا فشردن را
مرا مردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده
که دیگر برنمی تابد دلم نوبت شمردن را
کجایی ای نسیم نابهنگام ای جوانمرگی
که ناخوش دارم از باد زمستانی فسردن را
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal
قمار عشق، ندارد ندامت از دنبال
بباز هر دو جهان را در این قمار و برو
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
لبخند میزنی و عسل خلق می شود
از طرز خنده ی تو غزل خلق میشود
بر روی دوش، زلف تو میگردد آبشار
پا میزنی زمین و گسل خلق می شود
از لطف بی حد تو «ابد» خلق گشته و
از خاک پات روز «ازل» خلق میشود
فریاد میکشی تو که طوفان به پا کنی
تو اخم می کنی و اجل خلق می شود
تا شال را به دور کمر حلقه میکنی
انگار حلقه های زحل خلق میشود
از ماجرای بخشش تو بر تمام خلق
صد قصه و حدیث و مثل خلق میشود
میراث دار حیدر کرار در نبرد!
شمشیر میزنی و جمل خلق می شود
#محمد_کابلی
#غزل
@beytolghazal
با حسن زنده و با عشق حسن خواهم مُرد
حُسنِ مطلع حسن و حُسنِ ختامم حسن است
#محسن_ناصحی
#تک_بیتی
@beytolghazal
بیا سنگینی بار گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت
گره خوردهست احیا با امیرالمؤمنین امشب
تمام عمر با خود، گرم جنگی تن به تن بودم
به دیدارت میآیم از جدالی سهمگین امشب
پناه من همین سجاده و تسبیح و قرآن است
نگاهی کن به این درماندهی گوشهنشین امشب
شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من
مقدّر میشود آیا برایم اربعین امشب؟
به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن
همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
#رضا_ابوذری
#غزل
@beytolghazal
رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود
#قاسم_صرافان
#تک_بیتی
@beytolghazal
آه، کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
لبِ خاک از عطش ترک برداشت
چشمه در بینِ کوچه راه نرفت
دستِ طفل یتیم نان نرسید
جرعهای طعم آسمان نرسید
دیگر امشب صدای نالۀ مرد
تا حوالی بیکران نرسید
نخلها بیقرار و منتظرند
طعم خرمای بی علی تلخ است
روز خوش بی تو نیست در عالم
طعم دنیا بی علی تلخ است
این ابوجهلها نفهمیدند
که تو با خود عدالت آوردی
شهر از کورهراه پر شده بود
که تو راه سعادت آوردی
رفتنت هم حکایتی دارد
روی محراب، رد خون مانده
بعد از آن روز جاهلان گفتند
مگر او هم نماز میخوانده؟!
خار در چشم خویش داری، مَرد!
استخوان در گلوی تو مانده
درد تنهایی تو را حس کرد
هر که نهج البلاغه را خوانده
#سید_علی_نقیب
#چارپاره
@beytolghazal
یک لحظه دلم زائر ایوان نجف شد
دل رفت به پابوسی ومهمان نجف شد
به به چه جلال وچه شکوه وجبروتی
سر تا قدم من همه حیران نجف شد
ذکر لب هر ذره علی بود در آن شب
دیدم در و دیوار غزلخوان نجف شد
ناد علیً یا علی، آمد به دل وجان
ذکرش ز شعف سلسله جنبان نجف شد
بارید مرا اشک ز چشمان گنهکار
ناگاه دلم غرقهی باران نجف شد
دل رفت به یاد علی و فرق پر از خون
از غصه فلک دست به دامان نجف شد
یادم به غم و غربتِ مولا علی افتاد
محراب هم از غصه پریشان نجف شد
#علی_زینبی
#غزل
@beytolghazal
ولی تمام نشد مرتضی؛ دوباره تپید
به سینهی من و ما رفت و نام او دل شد❤️
#سید_حمیدرضا_برقعی
#تک_بیتی
@beytolghazal
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
این چشم جهان بین مرا در همه عالم
جز بر سر کوی تو تماشای دگر نیست
وین جان من سوخته را جز سر زلفت
اندر همه گیتی سر سودای دگر نیست
یک لحظه غمت از دل من مینشود دور
گویی که غمت را جز ازین رای دگر نیست
یک بوسه ربودم ز لبت، دل دگری خواست
فرمود فراق تو که: فرمای، دگر نیست
هستند تو را جمله جهان واله و شیدا
لیکن چو منت واله و شیدای دگر نیست
عشاق تو گرچه همه شیرین سخنانند
لیکن چو عراقیت شکرخای دگر نیست
#عراقی
#غزل
@beytolghazal
از دوست قاصدی که پیام آورد به دوست
انصاف میدهم که کم از جبرئیل نیست
#حکیم_نزاری
#تک_بیتی
@beytolghazal
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین، خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا، قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمنسای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
#حافظ
#غزل
@beytolghazal
امشب که در آخرین فرازم یا رب
از غصه پر از سوز و گدازم یارب
چون حسرت یک ماه چنین تلخ بُود
با حسرت یک عمر چه سازم یا رب؟!
#عاصی_خراسانی
#رباعی
@beytolghazal
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
#تک_بیتی
@beytolghazal
با تمام ابرهای در سفر همراه ما
گفتهایم از اینکه پایانی ندارد راه ما
زندهایم و از نظرها غالبا پنهان، بناست
بر همه پوشیده باشد راز مخفیگاه ما
ما کبوترهای چاهی، گاه بیهمصحبتیم
هرکه دلتنگ است گاهی سر کند در چاه ما
ما رفیق وعدههای قبل و بعد خرمنیم
ذرّهای جریان ندارد آب زیرِ کاه ما
ما غروب جمعههای بیتفاوت نیستیم
در دل هرکس نمیافتد غم ناگاه ما
ما به روی بام میمیریم همچون آفتاب
بر سر پیشانی ما میدرخشد ماه ما
نعش ما پروانهها را باد با خود میبرد
میرود از دست گاهی فرصت کوتاه ما
ما سوار اسبهای بالدارِ عزّتیم
در زمین پیدا نمیشد مرکب دلخواه ما
غُرّشی کردیم روزی آنچنانکه سالهاست
هیچ کفتاری نمیآید به جولانگاه ما
دل در آتش، سینه خاکستر، جگرهامان مذاب
آه اگر روزی بگیرد دامنی را آه ما...
#کاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
چند سال است دو ديوانه به هم خيره شدند
دستها را زده بر چانه به هم خيره شدند
از پس پنجرهای رو به هم اما بسته
چون دو همسايهی بيگانه به هم خيره شدند
تا مبادا که به هم خورده ترک بردارند
از همان دور دو پيمانه به هم خيره شدند
طاقت شيشهایِ پنجره از هم پاشيد
بس که يک عمر جسورانه به هم خيره شدند
عشق در نقطهی پايان خود آرام گرفت
روي قافی که دو افسانه به هم خيره شدند
#انسیه_سادات_هاشمی
#غزل
@beytolghazal