eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
به باوری که در اعماق چشم اوست قسم هنوز رفتن او را نمی‌کنم باور.... @beytolghazal
کفر سر زلف تو ایمان ماست درد غم عشق تو درمان ماست مجلس ما بی تو ندارد فروغ زان که رخت شمع شبستان ماست ای که جمالت ز بهشت آیتیست آیت سودای تو در شان ماست تا دل ما در غم چوگان توست هر دو جهان عرصهٔ میدان ماست زلف سیاه تو در آشفتگی صورت این حال پریشان ماست چون نرسد دست به لعل لبت خاک درت چشمهٔ حیوان ماست گفت خیال تو که خواجو هنوز عاشق و سرگشته و حیران ماست @beytolghazal
نماند طاقتم از هجر و صبر من کم شد ولیک عشق تو هر لحظه می‌شود افزون @beytolghazal
این حنجره این باغ صدا را نفروشید این پنجره این خاطره‌ها را نفروشید در شهر شما باری اگر عشق فروشی است هم غیرت آبادی ما را نفروشید تنها، به‌خدا، دلخوشی ما به دل ماست صندوقچه‌ی راز خدا را نفروشید سرمایه‌ی دل نیست به جز اشک و به جز آه پس دست‌کم این آب و هوا را نفروشید در دست خدا آینه‌ای جز دل ما نیست آ‌ئینه شمایید شما را نفروشید در پیله‌ی پرواز به جز کرم نلولد پروانه‌ی پرواز رها را نفروشید یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم این هروله‌ی سعی و صفا را نفروشید دور از نظر ماست اگر منزل این راه این منظره‌ی دورنما را نفروشید @beytolghazal
یا رب کجاست محرم رازی که یک‌ زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید @beytolghazal
طی کنم عمر خودم را در میان روضه‌ها بهترین اوقات من در این جهان با فاطمه است @beytolghazal
بايد که ز داغم خبری داشته باشد هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دليری ست که از بخت بد خويش، در لشکر دشمن پسری داشته باشد! حالم چو درختی‌ست که يک شاخه‌ی نااهل بازيچه‌ی دست تبری داشته باشد سخت است پيمبر شده باشی و ببينی فرزند تو دين دگری داشته باشد! آويخته از گردن من شاه کليدی اين کاخ کهن، بی که دری داشته باشد سر در گمي ام داد گره در گره اندوه خوشبخت کلافی که سری داشته باشد @beytolghazal
سرگشته‌ی محضیم و در این وادی حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم @beytolghazal
خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت وان چشم هم از غمزه به سویش نظری داشت آورد صبا وقت سحر مژده دیدار گویا که دعای سحر ما اثری داشت بگریست بر احوال درونم همه شب شمع او هم مگر از سوز دل من خبری داشت؟ سر در قدم پیر خرابات نهادیم زان رو که ره خلوتیان درد سری داشت شد شاهدی اندر ره معشوق روانه کاین راه به هر مرحله خوف و خطری داشت @beytolghazal
این درس را ز عشق تو آموختم که گاه راه وصال دست کشیدن ز جست‌وجوست @beytolghazal
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین دردِ نهان‌سوز نهفتن نتوانم تو گرمِ سخن گفتن و از جامِ نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتوِ ماه آیم و چون سایه‌ی دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو، من سوخته در دامن شب‌ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهری‌ات ای گل که در این باغ چون غنچه‌ی پاییز شکفتن نتوانم ای چشم سخن‌گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم @beytolghazal
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن @beytolghazal
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش دلدار که گفتا به توام دل نگران است گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش ای درج محبت به همان مهر و نشان باش تا بر دلش از غصه غباری ننشیند ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین گو در نظر آصف جمشید مکان باش @beytolghazal
کسی که گفت به گل نسبتی‌ست روی تو را فزود قدر گل و بُرد آبروی تو را @beytolghazal
بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی دشمنی‌ها کرد با من در لباس دوستی کوه پا بر جا گمان می‌کردمش دردا که بود از حبابی سست بنیان‌تر اساس دوستی بس که رنج از دوستان باشد دل آزرده را جای بیم دشمنی دارد هراس دوستی جان فدا کردیم و یاران قدر ما نشناختند کور بادا دیدهٔ حق ناشناس دوستی دشمن خویشی رهی کز دوستداران دوروی دشمنی بینی و خاموشی به پاس دوستی @beytolghazal
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی @beytolghazal
درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست زمستان گرچه طولانی‌ست، آخر نوبهاری هست مرا در قلب خود کُشتی و از دنیای خود راندی گمان می‌کردم ای بی‌رحم بین ما قراری هست تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بی‌وفا از بی‌وفا هم انتظاری هست چو در قلب تو می‌تازند بعد از من رقیبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی بدان ای رود! در پایان راهت آبشاری هست @beytolghazal
روزی که نمانَد دگری بر سر کویت دانی که ز اغیار وفادار ترم من @beytolghazal
افسوس! که ایام جوانی بگذشت سرمایه‌ی عیش جاودانی بگذشت تشنه به کنار جوی چندان خفتم کز جوی من آب زندگانی بگذشت @beytolghazal
گویند که هر چیز به هنگام بوَد خوش ای عشق چه چیزی که خوشی در همه هنگام @beytolghazal
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل کردی فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده خطی چند تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی چه شیری داده‌ای شیران خود را که شهادت را درون کامشان شیرین‌تر از شهد و عسل کردی خودش را در کنار مادرش حس کرد تسکین شد خدا را شکر بودی زینب خود را بغل کردی رباعی تو بانو گرچه تقطیع هجایی شد به تیغ اشک خود اِعرابشان را بی‌محل کردی @beytolghazal
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرب و بلا سخت است که ام‌ّالبنین باشی @beytolghazal
فرهاد رفت و قصه شیرین او بماند با یاد تیشه ها که دل بیستون شکافت با یاد تیشه ای که سرکوهکن شکست با یاد خسروی که به نامردی ربود عشق رعیتی ز رعایای خویشتن با آن شگفت‌ها که نظامی سروده بود کنون منم پیکر تراش پیکر فرهادهای روز کنون منم نگارگر تیشه ها و تاج دستانسرای شعله براورنگ آبنوس از پیش چشم من صف فرهادهای روز پرچم به کف گرفته سوی راه می روند عشاق تلخ کام شهیدان بیستون با تیشه ها به بارگه شاه می روند @beytolghazal
به ضعف و قوت بازوی عشق حیرانم که کوه می‌کَند و دل نمی‌تواند کند @beytolghazal