eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
طول و عرض كوچه تان را بارها سنجيده است كفش من دارد رياضيدان خوبى مى شود! @beytolghazal
جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست امروز منم عاشق بی مونس و بی‌یار فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست در عشق نمی‌دانم درمان دل خویش خواهم که کنم صبر ولی دست رسم نیست خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم از تنگ دلی جانا جای نفسم نیست هر شب به سر کوی تو آیم متواری با بدرقهٔ عشق تو بیم عسسم نیست گویی که طلبکار دگر یاری رو رو آری صنما محنت عشق تو بسم نیست @beytolghazal
او صبر خواهد از من، بختی که من ندارم من وصل خواهم از وی، قصدی که او ندارد... @beytolghazal
در انتظار تو تا كی سحر شماره كنم؟ ورق ورق شب تقويم كهنه پاره كنم؟ نشانه‌های تو بر چوب‌خط هفته زنم كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم برای خواستن خير مطلقی كه تويی به هر كتاب ز هر باب استخاره كنم شب و خيال و سراغ تو، باز می‌آيم كه بهت خانهٔ در بسته را نظاره كنم تو كی ز راه می‌آیی كه شهر شب‌زده را به روشنايی چشمم چراغواره كنم؟ ز ياس‌های تو مشتی بپاشم از سر شوق به روی آب و قدح را پر از ستاره كنم هزار بوسهٔ از انتظار لک‌زده را نثار آن لب خوشخند خوشقواره كنم هنوز هم غزلم شوكرانی است الا كه از لب تو شكرخندی استعاره كنم @beytolghazal
گفتم به هیچ‌کس دل خود را نمی‌دهم اما دلم برای همان هیچ‌کس گرفت😐 @beytolghazal
باز آی دلبرا که دلم بی‌قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز باده‌ای که در قدح غمگسار توست ساقی به دست باش که این مست می پرست چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست هر سوی موج فتنه گرفته‌ست و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست سیری مباد سوخته‌ی تشنه کام را تا جرعه نوش چشمه‌ی شیرین گوار توست بی‌چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست ای سایه صبر کن که برآید به کام دل آن آرزو که در دل امیدوار توست @beytolghazal
ز تمام بودنی‌ها، تو همین از آن من باش که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد. @beytolghazal
آن مسافر كه سحر گريه در آغوشم كرد آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم كرد خواستم دست به مويش ببرم، خواب شود عطر گيسوش چنان بود كه بی‌هوشم كرد معصيت نيست نمازی كه قضا كرد از من معصيت زمزمه هایی‌ست كه در گوشم كرد نيمه شب‌ها پس از اين سجده كنان ياد من است آن سحرخيز كه آن صبح فراموشم كرد چه كلاهی به سرم رفت! كبوتر بودم، يک نفر آمد و با شعبده خرگوشم كرد در عزاداری او رسمِ چهل روز کم است ياد چشمش همه‌ی عمر، سيه‌پوشم كرد @beytolghazal
جغرافیای کوچک من بازوان توست ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من @beytolghazal
در انتهای کوچه شب، زیر پنجره قومی نشسته خیره به تصویر پنجره این سوی شیشه، شیون باران و خشم باد در پشت شیشه بغض گلوگیر پنجره اصرار پشت پنجره گفتگو بس است دستی برآوریم به تغییر پنجره   تا آنکه طرح پنجره‌ای نو درافکنیم دیوار ماند و حسرت تصویر پنجره ما خواب دیده‌ایم که دیوار شیشه‌ای است اینک رسیده ایم به تعبیر پنجره تا آفتاب را به غنیمت بیاوریم یک ذره راه مانده به تسخیر پنجره جز با کلید ناخن ما وا نمی‌شود قفل بزرگ بسته به زنجیر پنجره @beytolghazal
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق همیشه رفتن و رفتن... ز آمدن چه خبر؟ @beytolghazal
اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم تو را نمی‌دهم از دست، تا توان دارم سری به مستیِ نیلوفرانِ صحرایی «دلی به روشنی باغ ارغوان دارم» اگرچه مرده‌ای ای عشق! نعش نامت را هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم کز این کبودِ نفس‌گیر در امان دارم؟ میان سینهٔ من آتش‌ست چون فانوس اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم @beytolghazal
باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟ @beytolghazal
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو سرودن مرا کم است! اکسیر من! نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزل های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی تو را کنارِ خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است! @beytolghazal
برگ‌هایم ریخت بر روی زمین، یعنی درخت خود به مرگ خویشتن رای موافق می‌دهد @beytolghazal
مرا به قصهٔ مادربزرگ خواب مکن غرورِ حوصله ام را چنین خراب مکن به جستجوی تو در چشم‌های من غوغاست بیا و بخت دو دریاچه را سراب مکن چرا در آینه تکرار می‌شوی هر شب؟ بس است چشم حريص مرا مجاب مكن به بال‌های تو بستند روزهای مرا کنون که عمر عزیز منی، شتاب مکن دو رودخانه به دریای چشمهایت ریخت دو رود خسته و سرگشته را جواب مکن @beytolghazal
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست از دوست به جز دوست نمی‌باید خواست @beytolghazal
وقت میلادست انگورِ ضریحت نوبر است سائلی باز آمده در حسرت انگشتر است زائرانِ درگهت کردند کارِ آفِتاب خاک صحرای نجف در اصل ذرّه پرور است آسمان کاغذ شود، جنگل قلم،  دریا جوهر هر چه از حیدر بگویند باز از او کمتر است سرنوشتم را سپارم دست آقای نجف طالعم دست علی باشد برایم بهتر است اعتقاد هر کسی باشد برایش محترم سیزده را دوست دارم زاد روز حیدر است @beytolghazal
لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها دستی بکش به‌روی سر ما یتیم‌ها @beytolghazal
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم خوش بر سر بهانه نشسته‌ست طاقتم من مرد حملهٔ سپه هجر نیستم گیرم که استوار بود پای جرأتم زندان بی در است کدورتسرای هجر من چون در این طلسم فتادم به حیرتم جایز نداشته‌ست کسی هجر دائمی من مفتی مسائل کیش محبتم وحشی منم مورخ زندانیان هجر زیرا که دیر سالهٔ زندان حسرتم @beytolghazal
مجال بوسه به لب‌‌های خویشتن بدهیم که این بلیغ‌ترین مبحث شناسایی‌ست🥰 @beytolghazal
در دایرهٔ بستهٔ امیال غریزی دنبال چه می‌گردی و دلخوش به چه چیزی در حسرت دریایی و می‌بینمت ای رود آن روز که چون موج ز دریا بگریزی وقتی که قرار است نجنگیده ببازی دیگر چه نبردی، چه جدالی، چه ستیزی نزدیکی‌ام آموخت که از دیدهٔ معشوق هرقدر شوی دور همان‌قدر عزیزی مستی اگر این بود که ما تجربه کردیم بهتر که در این جام تهی زهر بریزی @beytolghazal
کیست این بانو که خلقی واله و شیدای اوست؟ گرمی بازار عشق از گرمی سودای اوست @beytolghazal
به قبرستان گذر کردم کم وبیش بدیدم قبر دولتمند و درویش نه درویش بی‌کفن در خاک رفته نه دولتمند برده یک کفن بیش @beytolghazal