eitaa logo
بی بی سکینه، شهید علی شفیعی
102 دنبال‌کننده
599 عکس
759 ویدیو
9 فایل
به جهت تکریم مادر شهید علی شفیعی حاجیه بی بی سکینه پاک ذات عباسی و پاسداشت سردار شهید علی شفیعی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار سلیمانی : ننه سکینه شخصیت وارسته ےِ ما ما افتخار میکنیم «بی بی سکینه» از ماست. مادری که در این عالم فقط یک فرزند داشت و هیچ قومی نداشت و ندارد. زن زحمت کشیده ےِ سیه چرده ےِ با معنویتی که امروز افتخار شهر ماست. او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد. کتاب مثل علی مثل فاطمه را بخوانید تا ببینید این مادر چگونه او را بزرگ کرد. 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 @bibi_sakineh
بِسمِ رَبِّ الشُهدا وَ الصِّدیقین مادران شهدا هم شهیده هستند.مژده ے الهی برای مادران شهداست. ننه سکینه مادری حماسی و با افتخار از دیار کریمان ، اسوه ی صبر، شجاعت، مهربانی ، ایثار، جهاد او سالها با هجرت و شهادت تنها فرزند خویش شهید علی شفیعی به تنهایی روزگار را سپری اما پر صلابت الگوی مقاومت و ایستادگی بود. شجاعت شهید علی شفیعی از مادر ایثارگری است که تربیت چنین فرزندی را به عهده داشته است.ً این تربیت در دامان مادری عاشورایی است که امکان پرواز به آسمان رهایی را میسر ساخت. این همان دامان پاک و مطهر و نورانی فاطمه زهرا سلام الله علیه است. امید است که با تکریم و احترام به شهید علی شفیعی و مادرش بی بی سکینه ، بتوانیم یاد عزیزشان را گرامی داشته و در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تلاش نماییم. ان‌شاءالله. ای دوست به پیکر شهیدان صلوات‌ بر قامت بی‌سر شهیدان صلوات‌ از دامن زن مرد به معراج رود بر دامن مادر شهیدان صلوات‌ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسمِ ربِّ الشهداء و الصِّدیقین برای سلامتی و فرج آقا امام زمان عجل الله و شادی روح شهید علی شفیعی و مادر شهید بی بی سکینه (ننه علی ) صلوات شیفت هر روز کادر درمان کلینیک تنفسی بیمارستان هاجر شهرکرد هدیه به یکی از شهدای عزیز ایران 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
اَللهم اِنّـے اَسئلکـَ ایماناً لااَجَلَ لَھُ .. خدایا از تو خواهیم ایمانـے که اجل و مرگ ندارد !' ایمانی همانند ایمان شهدا، مادران شهدا ایمانی همانند اسوه و بانوی مقاوم بی بی سکینه جلوه ای از جنس صبر و استقامت که گوی سبقت از دیگران را ربود و در زمره السابقون السابقون جای گرفت. صلابت بی بی سکینه کمر کوه را شکست به راستی بی بی سکینه که بود وارد منزلش که می شدیم عطر دلنشین صمیمیتش از دیوارهایش بالا می رفت در خانه اش خبرهایی بود که سال ها از آن بیخبر بودیم همان عطر و بوی مخصوص کربلا که علی مادر را سوار به شانه هایش به مزار امام حسین علیه السلام برد و بازگرداند و بوی گلابی که گویا شیشه گلاب بر روی فرش شکسته با لبخند بی بی پذیرایی می شدیم با افتخار میگفت علی را تقدیم اسلام کرده ام خانه اش ساده و عکس علی و ح ا ج ق ا س م که دیوارهایش را تزئین کرده بود. خود کار پشتیبانی و سالهای حضور در جبهه را با تمام وجود درک و لمس کرده بود و از آن روزها برایمان می گفت که گوشت و پوست رزمندگان را جلوی چشمانش با چه مصیبتی جمع می کرده و اشک می ریخته. بعد از شهادت علی تنها می شود اما نمی نشیند اینبار در لباس جهاد و دستگیری از نیازمندان و فقرا برای خدمت به مسلمین دست به کار می شود و تا آخرین لحظات عمر از پای ننشست. ننه علی افتخار کرمان بود زنی که از دامن او غیور مردی تربیت شد که به معراج رسید. شادی روح بی بی سکینه و شهید علی آقا شفیعی صلوات 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
بی بی سکینه، شهید علی شفیعی
یادداشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بر کتاب مثل علی ، مثل فاطمه بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (آل عمران - ۱۷۰) مقدمه سپاس خدای را که به ما توفیق داد، تا بر سینه ی این اوراق، واژگانی بنگاریم که در تار و پودی از عاطفه و احساس لطیف، اصالت و معصومیتی را نشان می دهند، به قداست نور و باران و کرامت بی پایان ائمه علیهم السلام هر چند در قاموس ادای تکلیف نسبت به آنان که تا اوج افلاک سوار بر سیطره سرخ نام شهید ره سپردند این مجال اندکی است، لكن اقبال کمی هم نیست که روزنه ای از این معرفت همیشه سبز هماره اذهان ما را به گونه ای با فهم عزت و عظمت تعدادی از برگزیدگان خدا الفت و پیوند دهد. اینک در شکوهمند ترین دوران تاریخ، یعنی عصر شکوفایی انقلاب اسلامی ایران، مرور لحظاتی مقدس و پاک از ظهور و عروج پاک مردانی را به تکریم می نشینیم که تمامی وجودشان از ابتدا تا انتها، شکفتن تا شکوفایی دیگر بود، آن هم به اقتداری که نه تنها اولین لحظات حیات ، بلکه رحلتشان نیز خود به اعجازی هستی بخش و حیات آفرین وابسته بود. عجیب نیست اگر تمام و کمال فخر و غرور و اعجاز این رادمردان را در وجود رهبر آنان بجوییم که حیات این است؛ ملت به اعتبار نفس قدسی و قیام خدا گونه او امکان تجلی و بقا یافت ، چرا که رهبری چون او که به حق خمینی روح خدا بود،مریدانی اینگونه می طلبید که اینچنین سر از پا نشناخته به اندک اشاره او ، در نثار گوهر وجود خود عاشقانه ترین رقابت ها را به نمایش در آوردند و در صحنه های مصاف حق و باطل به والاترین و زیباترین آرمان های انسانی و الهی دست یابند. بدینسان بود که تکراری دیگر از دلبستگی عمیق و مقدس یاران حسین (ع)به امام خود را در تاریخ این مرز و بوم به یادگار نهادند. زندگی سراسر افتخار و حیات بخش این به خدا پیوستگان بی ادعا که طراوت یاد و روح پاکشان زمینه برگزاری کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه و هشت هزار شهید استان های کرمان و سیستان و بلوچستان را فراهم آورد، تنها اندکی از ابراز ديِن ما است نسبت به آن دلیرمردان و سبزقامتان تاریخ اسلام که بی شک نیرو و توانمان در این اقیانوس عظیم همچنان کوچک و ناچیز می نماید. در اینجا جای دارد از همه کسانی که به نحوی همت خود را معطوف این تکلیف و تدوین و تألیف و چاپ کتاب های سرداران شهید نموده اند، تشکر و قدردانی شود. بخصوص از مؤلف این کتاب و کسانی که زحمت چاپ آن را بر عهده گرفته اند. آرزو میکنیم این گامی باشد به سوی گام های بلندتر و کامل تر در این راه دشوارکه به حق تجلیل از شهیدان مقیاس و انتها نمی شناسد. در پایان سلام و درود خالصانه خود را نثار بزرگترین پاسدار ارزش ها رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی می نمایم. فرمانده لشکر چهل و یک ثارالله و دبیر کنگره سرتیپ پاسدار قاسم سلیمانی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
یادداشت نویسنده بر کتاب مثل علی ، مثل فاطمه اشاره: خوبی خاطره این است که واقعی است و صمیمی بدی اش این است مو به مو نیست على الخصوص اگر کسی بخواهد درباره دیگران حرف بزند. آنچه می خوانید گفته های کسانی است که چند صباحی با علی شفیعی زندگی کرده اند. راویان از هر گوشه ای چیزی گفته اند و من هم بازآفرینی اش کرده ام. اگر روزی از من بپرسند که علی شفیعی را می شناسم، می گویم آشنا بود: من علی را در اُتاق خشتی دیده ام، کنار او چراغی بود ،روی چراغ دیگی خالی، تنها بود و چشم انتظار روز بارانی. من علی را در کوچه های نمور دیده ام ؛ سایه او را، کوله باری داشت کسانی را صدا می کرد و می گذشت . چه بسیار درهای بسته که در کوچه ها بود. من علی را در جزایر مجنون دیده ام ؛ سرگشته کسانی که نامی نداشتند. نی بود و نوای علی: پس آنگاه که نامه ها گشوده شوند و بپرسند: به کدامین گناه کشته شده؟... من علی را کنار نهر علی شیر دیده ام ، میان اروند ، دشت فاو و شلمچه ؛ شلمچه ، این دشت خاموش، این همنشین مردان بی نشان،این همسایه دشت نینوا. روزی جنگی بود. دشمن در خانه ما بود. علی بود و حسن و تقی و حمیدرضا که رفتند. م.پ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکینه پاک ذات مادر شهید من پیرزال چه دارم از علی بگویم ؟ هوش و حواس که یاری نمی کند، لااقل بپرس هرچه دلت می خواهد، بگو مادر ،بچه کرمان نیستی؟ از تهران آمدم. چند وقت پیش از تلویزیون آمدند حرفهایم را ضبط کردند دیگر چیزی ندارم.برای من هم تعریف کن ضبط که نداری، مینویسم، حالا یک چای بخور؛شما هم بفرمایید.علی را می شناختی؟اگر داستان زندگی اش را تعریف کنی، آنوقت می شناسم چی بگویم؟ از قدیم ندیمها صحبت کن.علی ام خیلی سختی کشید!شما نکشیدید؟حرف من که در بین نیست هست مادر! توقعی ندارم.بنویس علی شفیعی برای مملکت جنگید و شهید شد.کجا؟جبهه کی؟ چند سال پیش؟این زمستان که بیاید، می شود یازده سال، چطور شهيد شد؟ یک تیر خورده بود به پیشانی اش. قدری بالاتر از اَبروی چپش ،به قاعده یک سر انگشت به پیشانی اش فرورفته بود، همین،وقتی دیدمش، خنده به لب داشت. مثل آدمی بود که خوابیده باشد؛ آسوده،تازه چهار ماه بود که عروسی کرده بود.قد رشیدی داشت؛ اما لاغر و تَرکه ای بود.آن سالهایی که توی پادگان بود، جان گرفته بود، چشمانش برق می زد،سفید رو شده بود؛ اما توی جبهه سیاه شده بود میگفتم شکم خالی نمان می گفت خیلی ها سرگرسنه زمین می گذارند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
️ فرازی از وصیت نامه؛ « شهید علی شفیعی» خدایا؛ شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم! پس مرا به سوی خودت فراخوان و بدان که از تمامی مظاهرِ جاری بریدم تا به تو بپیوندم، خدایا؛ من خواهان شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرار کنم؛ پس در حقم لطفی کن... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
سکینه پاک ذات مادر شهید سردار شهید علی شفیعی 👇👇👇👇
بی بی سکینه، شهید علی شفیعی
سکینه پاک ذات مادر شهید سردار شهید علی شفیعی 👇👇👇👇
سکینه پاک ذات مادر شهید علی شفیعی ★از طفولیتش بگو مادر! ؛بچه های امثال ما طفولیت ندارند یک پیراهن داشت، شبها می شستمش،خشکش می کردم و فردایش می پوشاندمش و می رفت مدرسه دورِ علی چادر می پیچیدم می گفتم: غصه نخوری ها ★علی کی بدینا آمد؟ ؛یادم نمی آید ★بهار بود، تابستان ...؟ . ؛ تابستان بود. ★توی خانه ؟ ؛بیمارستان شیر و خورشید ؛خواهرش را گذاشتم پیش همسایه و با پدرش رفتم.قد بلند بود و چشمان قشنگی داشت. فردایش هم آمدم خانه.پدرش خوش بود.آن وقت ها سالم بود. چرا این چیزها را به یادم می آوری پسرم؟ ؛علی ام دین خودش را اِدا کرد و شهید شد. ناشکری نمی کنم خدایا! ولی بچّه ام رویِ خوشِ زندگی را ندید. ؛یک چند سالی بود مردم علی را می شناختند آن هم تک و توك.خوب دوست و آشنا داشت؛ ولی اهل محل او را نمی شناختند. چون سر به زیر بود.اگر زنی توی کوچه مانده بود، علی از خانه بیرون نمی رفت.می گفت : به آن زن بگو برود خانه اش تا من رد شوم. می گفتم: چکار به تو دارد. می گفت: شاید چادرش افتاده باشد. بچه بود ، ها. بچه بود که این حرفها را می زد. ★توی همین کوچه زندگی می کردید؟ ؛ پشت صفه عزاخونه بودیم .این خانه را علی ساخته ★صفه کجاست؟ ؛صفه عزاخونه چسبیده به مسجد جامع، پشت بازار مظفری . ★چرا می گویند عزاخونه؟ ؛خوب، می رویم آنجا برای عزاداری ،محرم که می شود یا ماه رمضان عزاخونه است دیگر؛ تکیه، شبستان دیدی؟ یک همچین جایی . کنارش شمع روشن می کردیم. یک حوض هم جلوش بود که از آنجا آب می آوردم برای خوردن. خانه ما آب نداشت.خانه که نبود.نه آب داشت و نه برق . یک اتاق خشتی بود . ★ آن خانه الان هست ؟ ؛ویران شد. زلزله که آمده بود، ویران شد. ★سال ۱۳۶۰؟ ؛چه می دانم ؟ آن سال زلزله کرمان ، گلباف و سیرچ را ویران کرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
به نام خداےِ فرق شکافته و آغشته به خونِ علی سلام سکنی گزیده آسمان، رحمتِ خاصِ خدا پر کشیده به سوےِ معبود، حک شده بر قلبِ تاریخ اے شهید سلام متملّقین بین یدیه که مستشهدین بین یدیه شدی؛ تملّق خدا کردی که خدا با شهادت برگزید و خرید. خیالم در دل و دل در خَمِ زلف پریشان در پریشان در پریشان...! ربنا آتنا نگاهش را السلام علیک یا دریا قسم به حضرت زهرا«سلام الله علیه» ما رو هم دعا کن . پ ن :شب عروسی شهید علی شفیعی حاج قاسم در کنار علی آقا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
سردار در ۱۸ آبان سال ۱۳۴۵ در شهر کرمان به دنیا آمد و بعد از گذراندن فراز و نشیب های بسیار زندگی، با شروع جنگ تحمیلی همراه با هدایای مردمی که به جبهه ها فرستاده می شد، پا به عرصه و میدان گذاشت. شهید علی شفیعی در سال ۱۳۶۲ وارد سپاه شد و علاوه بر حضور در عرصه جنگ، در فعالیت های از جمله در گروه امر به معروف و نهی از منکر شهر نیز شرکت داشت. شهید علی شفیعی با آن سن کم و بروز خصلت های بارزی چون ، ، ، و ... توانست خیلی زود جزءِ فرماندهان فعال جبهه و جنگ شود و در عملیات های ، و شرکتی فعال و نقش آفرین داشت. شهید علی شفیعی سرانجام در عملیات کربلای چهار دی ماه سال ۱۳۶۵ در حالی که ۲۰ سال بیشتر نداشت و چهار ماه از ازدواجش می گذشت، در محور عملیاتی به درجه رفیع نائل شد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسمِ ربِّ الشهداء و الصِّدیقین ️ فرازی از وصیت نامه؛ « شهید علی شفیعی» خدایا؛ شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم! پس مرا به سوی خودت فراخوان و بدان که از تمامی مظاهرِ جاری بریدم تا به تو بپیوندم، خدایا؛ من خواهان شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرار کنم؛ پس در حقم لطفی کن... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
بی بی سکینه، شهید علی شفیعی
سکینه پاک ذات مادر شهید علی شفیعی ★همه جا را؟ ؛ خانه های امثال ما را، دیوارخانه ما شکافته شده بود، بامش ریزش می کرد رفتیم قدری گل مالیدیم، فايده نکرد. بعد روی آوار چادر زدم ، تا دو سال یک شب برف می بارید. این رفقای علی با ماشین آمدند و ما را بردند خانه خودشان . محسن رستگار بود و حسین شریف آبادی ، برف می بارید ،علی راضی نمی شد می گفت همینجا خوب است منظورش این بود که همه، خانه ندارند. ★دوسال زیر چادر زندگی کردید، آن هم پشت بازار مظفری ؟! ؛ها. ★برای شما سخت نبود ؟ ؛ برای من چه وقت سخت نبود که آن موقع نباشد ! من از زمانی که چشم باز کرده بودم، با سختی زندگی کرده بودم. تازه آن سالها گلستان زندگیم بود. می توانستیم خانه بگیریم ؛ ولی علی رضا نمی داد و من هم حرفی نداشتم. می خورد. ★ شما اهل کرمان هستید؟ ؛بزرگ شده اینجام ؛ ولی نسل و نتاجم به کهنوج می رسد. ★ کی آمديد کرمان ؟ ؛ زنده و مرده من را یادم آوردی: یک چند سالی بود که رضاخان به سلطنت نشسته بود. آن موقع من به دنیا آمدم. کشاورزی می کردیم : گندم، جو، قدری سردرختی هم داشتیم. پدرم کارگر این و آن بود. به نام محمود شفيع . اسم مادرم صغری پاك ذات بود که الان شناسنامه من سکینه پاك ذات است. آن موقع سه جلد نبود ؛من ده ساله بودم که کوچ کردیم برای کرمان کشت و کار خوب نبود. آبادانی نبود ترك دیار کردیم. ما زمانی به کرمان وارد شدیم که آژانها چادر مردم را می کشیدند.می گفتند زنان باید کلاه بگذارند یا سر برهنه راه بروند،مادرم از خانه بیرون نمی آمد.من گفتم اگر سرم را ببرند کلاه نمی گذارم. ؛یک خانه اجاره کردیم حوالی شیر و خورشید. آب مهدی از کنار خانه ما می گذشت آب مهدی بود و سرسبیل، باغات را آبیاری می کردند. ما می رفتیم سر سبیل رخت می شستیم، این پاسبانها می آمدند برای چل و چاپ اگر گیرمان می انداختند، باید یک پول سیاه به آنها می دادیم بعد رضاشاه رفت سالی بود که گرانی بیداد می کرد به ما شماره داده بودند هر خانوار حق داشت چهار پنج تا نان بخرد روغن نداشتیم وازلین قاطی روغن کرده بودند آن غذا را بلانسبت سگ نمی خورد. یک چند سالی این وضع را داشتیم تا مملکت سر و سامان گرفت. پدر و مادرم مردند و من ماندم تنها و بی کس؛ نه برادری و نه خواهری و نه ایل و تباری 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
خدایـــــا؛ این چشم ها بهانه‌ے تو را میگیرد و بـےاختیار میریزد خدایــــا؛ این خون که در رگهاے من مےچرخد همہ‌اش بہ توست.. خدایــــا؛ این زبان همچون لایہ‌هاے ترک خورده، باران تو را لَہ لَہ میزند.. پس با من آن کن که مرحمت و لطف وجود توست... اے مهربان ترینِ مهربـــــــانان 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
بِسمِ رَبِّ الشُهدا وَ الصِّدیقین گلزار شهدای کرمان سال ۱۳۶۳ حضور شهیدان والامقام سردار شهید علی شفیعی و شهید محمود کاظم زاده در جوار مزار شهید رشید فرخی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
شهید علی شفیعی طے عملیات والفجر۸ ، مجبور به ماندن در ڪارخانه نمڪ فاو‌ به مدت طولانے شده و به علت وضو گرفتن فراوان با آب شورِ ڪارخانه، لایه اے از نمڪ بر پوستش نشسته بود. با خنده به بچه ها میگفت: " اگر نمڪ میخواهید، من دارم😄" و با دست ڪشیدن بر موها و صورت خود، نمڪ ها روے زمین میریخت! 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
ننه سکینه مادر شهید ️نان کپک زده!!!! در کوره های آجر پزی کارگری می کردم و در پایان روز دستمزد میگرفتم و به علی میدادم که نان بخرد. آن روز دستمزدم را ندادند، بدون پول به منزل آمدم. علی پول خرید نان خواست گفتم امروز ندارم؛ گفت اشکال ندارد امشب گرسنه می خوابم. بعد از مدتی دیدم چیزی می خورد، پرسیدم چی می خوری؟ گفت: چند تکه کپک زده در کوچه پیدا کردم، تمیز کردم و می خورم، شما هم اگر می خواهی بیا بخور!!! 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
وصیت نامه شهید علی شفیعی مورخه ۶۵/۹/۲۸ ساعت هفت شب جمعه داخل چادر تنها نشسته ام و می نویسم. اِلهی وَ رَبّی مَن لی غَیرُک خدایا تو را به مقربان درگاهت ما را به امام حسین علیه السلام برسان. خدایا توفیق دیدار امام زمان عجل الله را به ما عنایت کن. خدایا به همه ما توفیق بده که از سربازان واقعی حضرت مهدی عجل الله باشیم. خدایا ما را عاقبت بخیر بگردان. خدایا خانواده های محترم شهدا را به صحن و سرای حسین علیه السلام برسان. خدایا در فرج و ظهور امام زمان عجل الله تعجیل بفرما خدایا شاهد باش به ظاهر و درستی نیتم و تو را بهترین دوست ها و عشق ها و اعمال ها یافتم پس مرا به خودت فراخوان و بدان از تمامی مظاهر جاری بریدم تا به تو بپیوندم. خدایا من خواهان شهادت هستم پس در حقم لطفی کن. خدایا این دست ها در خانه تو را زده است. خدایا این چشم ها بهانه تو را می گیرد و بی اختیار اشک می ریزد. آدرس مزار شهید: گلزار شهدای کرمان: از کنار دیوار مهدیه ردیف ۷ از بالا شماره ۱۶ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسمِ رَبِّ الشُهداء وَ الصِّدیقین اَلسَلامُ عَلیکَ یا صِدیقةِ الشَهیدِة علاقه به شهدا عشق به اولیای الهی بغض و اشک زینب خانم یازده ساله که از تهران مهمان خانه شهید علی آقا شفیعی و بی بی سکینه بودند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت شهید علی شفیعی و بی بی سکینه سلام ای بلندترین واژه هستی مادر شهید که در اوج حضور با صبوری و مقاومت ایستادگی کردی چگونه از تو بگویم که کوه هم در برابر عظمت نام و مقام تو سر تعظیم فرو خواهد آورد ما دیگر جای خود داریم. سلام بر خورشید عالم تاب شهید علی شفیعی که بی توقع مهربان و گرم می تابد و نور را به سراسر گیتی می پاشد. کدام سَعادت بود مبارک ازینم؟ که در بَرابَرت آیم؛ روی تو بینم مأمن گاه بی بی سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی و مأوای فرزندش شهید علی شفیعی شادی ارواح طیبه بی بی سکینه و شهید علی شفیعی صلوات 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @bibi_sakineh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمانان دعوت شده شهید علی شفیعی و بی بی سکینه از تهران حضور در گلزار شهدای کرمان و منزل اُم شهید و بیان کرامات شهید 👇👇👇👇