eitaa logo
بغض قلم
627 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
272 ویدیو
31 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 📘 محدثه قاسم‌پور/ نویسنده کتاب‌‌های: _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است. @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
📒 استاد که نیستم هرچی بلدم دارم مرور می‌کنم، بهتر یاد بگیرم. ارسال صوت‌ها هم اگه برا دیگران مفید باشد، مشکلی ندارد، حتی بدون ذکر منبع. شما هم مبحثی خواستید آموزش بدید، صوت ضبط کنید بفرستید. خودمون باید برای قوی شدن هم تلاش کنیم. 🆔 @bibliophil
نظرات شما دل‌مون برای ادامه دادن این مسیر گرم می‌کنه! پس حتما نظر بدید. 🆔 @bibliophil
منتظر نوشته‌ها و داستان‌های زیبای شما هستیم و با اسم خود شما قرار میدیم. 🆔 @bibliophil
هدایت شده از راديو کآغذی'!.
کودکان و نهج البلاغه - جلسه دهم.mp3
7.93M
🙍 کودکان و نهج البلاغه • جلسه دهم (آخر) • چهار بازی با نهج البلاغه جلسات قبل: جلسه اول | جلسه دوم | جلسه سوم جلسه چهارم | جلسه پنجم | جلسه ششم جلسه هفتم | جلسه هشتم | جلسه نهم اگر براتون مفید بود آیدی گفتگو: 🆔 @dotketab_admin 🆔 @ahmadi_omid | عضو شوید
بغض قلم
🙍 کودکان و نهج البلاغه • جلسه دهم (آخر) • چهار بازی با نهج البلاغه #بازی #نهج_البلاغه #دستیار_امام
این کانال و صوت‌ها هم خیلی مفید فرصت کردید گوش بدید درباره نهج‌البلاغه و کودکان 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ششم.MP3
25.15M
✍آموزش داستان‌نویسی / جلسه ششم مباحث این جلسه: پیرنگ داستان با تمرکز بر کتاب بیست‌ کهن‌ الگو‌ پیرنگ 🆔 @bibliophil
مباحث جلسات قبل https://eitaa.com/bibliophil/1225
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر بار که به زیارت گنبدی مشرف می‌شوم، چند روزی هاله‌ای گرم روی چشم‌هایم حس می‌کنم. گرمی از جنس حیا و پاکی که اجازه نمی‌دهد سمت گناه بروم. پاکی به لطافت پر قنداقه‌ای که داشتم. قلبم شسته می‌شود با نور. نور و آرامشی که انگار قطره‌ای از شبنم گل‌های بهشت بر قلبم چکیده و هیچ قرص آرام‌بخشی این اثربخشی را ندارد. این حال خوش را هربار که نم چشم از مجلس روضه پاک می‌کنم هم، دارم. وقتی در محافلی که یاد اوست این‌گونه زلال می‌شوم، همیشه حسرت می‌خورم به روزهایی که می‌شد در انوار آفتابی او نفس بکشم و نشد. می‌شد در نسیم‌ بهاری او جوانه بزنم و در تاریکی این زمستان، نمانم و نشد. تو که یک گوشه‌ی چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی مرا غم ببرد 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.052-53.mp3
1.25M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت پنجاه و دوم و پنجاه و سوم | سوره بقره | ثمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۵۲) وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (۵۳) 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 6mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازار، امروز هم جای سوزن انداختن ندارد‌. ابراهیم می‌خواست یک‌راست از خیابان اصلی برود، اما اگر راه را گم می‌کرد چه؟ مرتضی حتماً تا حالا کاروان را حرکت داده بود. قرار بود صبح زود راه بیفتند. امّا ابراهیم قبل از آنکه کسی بیدار شود، از مهمان‌خانه بیرون زده بود و رفته بود حرم. آفتاب که پهن شده بود رو گنبد، راه خانه‌ی خلف را در پیش گرفته بود. اولِ بازار، از یک دست‌فروش سمبوسه‌ای گرفته بود و در راه، به نیش کشیده بود. قرص صبحش را هم خورده بود. حالا قبراق و آماده بود. آماده بود؟ یک آن تیره‌ی پشتش لرزید. از دیشب تا صبح بر او چه گذشته بود؟ می‌خواست چه کند؟ خلف را بکشد؟ مگر خلف چه کرده بود؟ سعید مقدم را دو شبانه‌روز لخت و عور در انفردای نمور و سرد نگه داشته بود تا یکی از کلیه‌هاش را درآوردند؟ در بهداری اردوگاه آن قدر از یک سرنگ استفاده می‌کردند که دیگر کند می‌شد و در پوست بچه‌های بیمار فرو نمی‌رفت؛ و او سرنگ‌های نو را انبار می‌کرد و در بازار سیاه موصل می‌فروخت؟ آن‌قدر با کابل به سر و صورت حسام تربقانی زد که نیمه شب‌ها از سر درد نعره می‌کشید و سر به دیوار می‌کوفت؟ حسن سیادتی را که پاش شکسته بود و از درد پرپر می‌زد، ده روز فرستاده بود انفرادی، بعد از آن هیچ‌وقت نتوانست راه برود. نه، خلف، شمری بود که باید مجازات می‌شد. نگاه همه‌ی بچه‌های اردوگاه به ابراهیم بود. باید زیر چشم ده‌ها نفر، حق خلف را می‌گذاشت کف دستش. باید زهر بیداد و تحقیر آن افعی را از جان و تنش بیرون می‌ریخت و خلاص می‌شد از کابوس‌های هر شبه. و می‌اندیشید این قندی است به کام تلخش که شیرینیش هرگز تمام نمی‌شود. 📒کتاب رقص بسمل/ محمدمهدی رسولی ✍ به انتخاب خانم مریم‌بشر‌دوست 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک فقیه و مرجع تقلید، یک نویسنده خارجی را «حکیم» توصیف کنند به همان معنایی که مسلمانان واژه حکیم را معنادار می‌کنند و دوباره جالب‌تر اینکه همین فقیه و مرجع تقلید این صحبت‌ها را در دیدار با دست‌اندکاران برگزاری هفته «دفاع مقدس» بیان کرده باشند:« ویکتورهوگو یک حکیم است. ویکتور هوگو یک نویسنده‌ی معمولی نیست. واقعاً به همان معنایی که ما مسلمانان «حکیم» را استعمال می‌کنیم و به‌کار می‌بریم، یک حکیم است و بهترین حرفهایش را در «بینوایان» زده است. «بینوایان» هم یک کتاب حکمت است و به اعتقاد من، همه باید «بینوایان» را بخوانند.»  ۱۳۷۲/۰۶/۲۹ همه باید بینوایان را بخوانیم. 🔍 ادامه را بخوانید👇 https://khl.ink/f/52829 🆔 @bibliophil
بینوایان فصل اول.MP3
27.43M
🎧 رمان بینوایان / فصل اول/ نسخه خلاصه 🌺 رهبر انقلاب: همه باید بینوایان را بخوانند! ⏰ ۱۹ دقیقه ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
بینوایان 1.mp3
14.13M
🎧 رمان بینوایان / فصل اول / نسخه کامل 🌺 رهبر انقلاب: همه باید بینوایان را بخوانند! ⏰ ۵۸ دقیقه ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
02.Baqara.054.mp3
1.76M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت پنجاه و چهارم | سوره بقره | وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: 9mint ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒 مرا با خودت ببر/ رمانی با محوریت معجزه امام جواد (عليه‌السلام) داستان با ورود یک قفس به بازار بغداد شروع می‌شود، بازاریان شروع به حدس زدن در مورد محتویات قفس می‌کنند و هر کسی چیزی می‌گوید اما نگهبانان بعد از توقف و نشان دادن اسیر در آن ادعا می‌کنند که او پیامبر دروغین است و مردم باید او را نفرین کنند. جوان در قفس نامش ابراهیم است. او را به سیاه چال زندان بغداد می‌برند. ادویه فروش بازار که شیعه است داستان دروغگو بودن ابراهیم را باور نمی‌کند و برای شنیدن واقعیت به رئیس زندان که با او رفقاتی دارد مقداری عسل می‌دهد و برای اولین بار پیش ابراهیم می‌رود تا دلیل به زندان افتادن او را بداند. ابراهیم بعد از اینکه از ابن خالد ادویه فروش می‌خواهد در صورت مرگش به مادر و همسرش در دمشق خبر دهد، داستان اسارتش را برای او نقل می‌کند. نقل داستان زندگی ابراهیم در یک دیدار نیست و بعد از اینکه زمان ابن خالد در اولین دیدار تمام می‌شود، رئیس زندان از او می‌خواهد که برای دفعات بعد هم به فکر هزینه ملاقات باشد. 📒 مرا با خودت ببر/ مظفر سالاری / به‌نشر 🆔 @bibliophil
مرا با خودت ببر.MP3
19.58M
📒کتاب مرا با خودت ببر 🖌مظفر سالاری/ به‌نشر 💥 فصل اول 👇 دریافت نسخه کامل از طاقچه https://taaghche.com/audiobook/141106 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا