eitaa logo
بغض قلم
623 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
268 ویدیو
31 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 📘 محدثه قاسم‌پور/ نویسنده کتاب‌‌های: _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است. @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
03.Ale.imran.093-95.mp3
1.58M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۹۳ تا ۹۵ | سوره آل‌عمران | كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَىٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ ۗ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ۹۳ فَمَنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ۹۴ قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ۹۵ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۷min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
📒دورت بگردم به نمایشگاه کتاب می‌آید. دورت بگردم سفرنامه حج استاد فائضه‌غفارحدادی که هرکس ایشان بشناسه می‌دونه سفرنامه‌هاشون پر از شوخی و خنده و تفکر است. نشر کاظمی هم چاپش کرده. 👇بخشی از دورت بگردم ❤️ (چشم شرطه‌ها روشن! زنی گعده زیارتنامه‌خوانی گرفته بود جلوی بقیع. آن هم به انضمام روضه‌های ناخودآگاه. زیارت که تمام شد چشم همه خیس بود. بلند شدیم. یکی از پیرزن‌ها تشکر کرد. لهجه یزدی داشت. گفتم: «حاج خانم! شما دعا کنید. ما آمین می‌گیم. » و پیرزن انگار یک عمر برای این لحظه تمرین کرده بود. برگشت سمت بقیع. پر چادر تیره با گل‌های ریزش را زد زیر بغلش و دو دستش را آورد بالا. فهرست دعا‌هایش بسته طولانی و متنوعی بود از فتنه‌های آخرالزمان و گلایه از آقایی که نمی‌آید تا خوب‌شدن گاو مش سکینه. و همه را چنان با سوز دل و تضرع گفت که حس کردم از تمام سفر حَجّم فقط دعا‌های این پیرزن مستجاب شود، کافی است و چیز دیگری نمی‌خواهم. به فاطمه گفتم امروز همه پاکت را بدین این پیرزن. مجلس اصلی را او گرداند.) 🆔 @bibliophil
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ❤️ با نوعروس‌ها اومدم قم برامون دعا کنید
آمده‌ام تو به داد دلم برسی 😔
به یادتون هستم امیدوارم تک تک‌تون حاجت‌روا باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاحجه‌الله ما رو ذکر رضا جانم در خونه‌ات کشونده😔 🆔 @bibliophil
و‌سرانجام‌کسی‌خواهد‌آمد و‌با‌مهربانی‌اش به‌تو‌نشان‌خواهد‌،داد که‌تو‌قبل‌از‌دیدن‌او اصلا‌زندگی‌نکرده‌ای:)))!🙂 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.Ale.imran.096.mp3
2.14M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۹۶| سوره آل‌عمران | إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۹min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻کرم صادق(عليه‌السلام) 🖤تهمت دزدی به امام 😔 مردی به سفر حج رفت، در مدینه مشغول عبادت بود که خوابش برد. چون از خواب بیدار شد، گمان کرد کیسه‌ی پولش را دزدیدند‌. در آن حوالی چشمش به امام جعفر صادق (عليه‌السلام) افتاد که مشغول نماز بود و آن مرد، امام را نمی‌شناخت. پیش رفت و یقه امام را گرفت و رهایش نکرد و گفت:(تو کیسه‌ی پولم را برداشتی!) امام فرمود: چقدر در آن بود؟ گفت: هزار دینار. امام به خانه رفت و هزار دینار به او داد. وقتی آن مرد به خانه خودش برگشت، فهمید کیسه را در خانه جا گذاشته بود. پیش امام صادق برگشت و با شرمندگی پول را برگرداند‌. امام پول را نگرفت و فرمود: مالی که از دست من بیرون رفته، دیگر نزد من برنمی‌گردد. مرد نام امام را پرسید و زمانی که فهمید او امام است، گفت:(به راستی این اخلاق زیبنده‌ی اوست.) 📒کتاب بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۳ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.Ale.imran.097.mp3
13.32M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۹۷ | سوره آل‌عمران | فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ ۖ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا ۗ وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ۚ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۲۲min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زن داد می زد و کمک می‌خواست. مأمور‌ها کشان‌کشان می‌بردندش و شلاقش می زدند. شنیده بودند که می‌گفت: «یا فاطمه، خدا لعنت کند کسانی را که به تو ظلم کردند.» خبر که به امام رسید، ‌زار زار گریه کرد. دستمالش خیس اشک شد، ریش‌هایش هم. رفت مسجد سهله. دو رکعت نماز خواند و دعا کرد. زن آزاد شد. 📒؛ برش‌هایی از زندگی و زمانه امام صادق(عليه‌السلام)، شبنم غفاری حسینی 🆔 @Bibliophil
کلافه شده بود منصور. مگس دور سرش می‌چرخید، می‌نشست روی سر و صورتش، کنار گوشش وز وز می‌کرد. با درماندگی از امام پرسید: «اصلاً این مگس را خدا برای چه آفریده؟» امام لبخند زد، گفت: «تا تکبر ستمگران را بشکند و خوارشان کند.» 📒؛ برش‌هایی از زندگی و زمانه امام صادق(عليه‌السلام)، شبنم غفاری حسینی 🆔 @bibliophil
روز آخر، ساعت آخر، لحظات آخر... خوابیده بود توی بستر. گفته بود هدیه و پول بفرستند برای تمام دوستان و‌ فامیل، حتی برای آن کسی که یک روز قصد داشت امام را بکشد. ؛ برش‌هایی از زندگی و زمانه امام صادق(عليه‌السلام)، شبنم غفاری حسینی 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخش اول کتاب مشکور .MP3
18.46M
🎧 کتاب صوتی مشکور / به قلم سعید تشکری/ انتشارات به‌نشر 🆔 @bibliophil
Panahian-Clip-MajarayZibaKhademManzelEmamSadegh.mp3
2.58M
🎙یه داستان قشنگ تا آخرش گوش بده... 🆔 @bibliophil
با بچه‌ها که قم بودیم توی حرم حضرت معصومه دوتا شهید آورده بودند روزی‌مون نبود مراسم تشییع‌شون شرکت کنیم. تاحالا توی صحن مسجد جمکران شهیدی دفن نشده بود. اسم مراسم هم خیلی خاص بود؛ درآغوش‌امام. ❤️ کاش مرگ ما هم در آغوش امام باشه 😭 🆔 @bibliophil
از یک ماه قبل برای تعطیلی شهادت امام‌صادق برنامه ریخته بودیم که بچه‌های جنوب‌شهر تهران را ببریم؛ قم. جلسه‌های ما توی خانه‌ی همدیگر است، چون مجموعه ما خودجوش است و ساختمان و بودجه ندارد. برنامه که می‌بستیم لحظه اذان افطار ماه‌مبارک بود، سفره افطاری پهن‌ شده بود؛ مفصل، خوش رنگ و لعاب و دلفریب. ولی بچه‌ها سخت روی تک تک گزینه‌های اردو برنامه‌ریزی کردند. نیم ساعت از اذان گذشت. حتی عطر خوش حلوا و شامی و حلیم افطاری از فکر برنامه قم بیرون‌شان نکشید. برنامه بسته شد و در سختی‌ها به روی اردو باز شد. اولین اتفاق شکستن پای مسئول واحد تدارکات بود که نبودن‌ش ضربه بزرگ معنوی به اردو می‌زد که متاسفانه جبران هم نشد. دومین اتفاق پیش آمدن مسئله‌ای برای مسئولین واحدهای آبدارخانه و نظافت بود که آن‌ها هم نمی‌توانستند اردو را بیایند. اردوی ما حالا با کمبود شدید کادر برگزار کننده، هرلحظه به کنسل شدن نزدیک‌تر می‌شد. کادر اردوی ما فقط کارها را انجام نمی‌دهند، کار بهانه رسیدن به هدف‌های اردو است برای همین خارج از نیروهای آموزش دیده، بردن کسی آن جنبه معنوی کار را جبران نمی‌کند. انقدر کمبود نیرو داشتیم که مسئول تدارکات دنبال آمدن با ویلچر بود. روزها تند تند گذشت و یک هفته مانده بود. گوشی مسئول اردو هم در دسترس نبود و مشکل عجیبی برای او پیش آمده بود. هزینه اسکان، حمل و نقل، غذا و میان‌وعده شبیه برنامه‌ریزی ما نبود. بلیط‌های قطار باز نشده، پر شده بود و رفتن با اتوبوس ۶ میلیون پول بیشتر به ما تحمیل کرده بود. حسینیه‌ها و محل‌های اسکان پر شده بود و زائران زیادی قرار بود این ایام قم باشند. ما پول و کادر نداشتیم ولی اردو باید برگزار می‌شد چون بچه‌ها برای جان گرفتن کانون فرهنگی‌شان نیاز داشتند، شبی در یک جای معنوی دور هم باشند. شبی توی مسجد جمکران عهد ببندند که تا پای جان برای امام‌زمان‌شان خرج شوند و لای سرود بخوانند: مگر من مرده‌ام تو گوشه‌ی صحرانشینی😔 هر روز توی گروه صدتا چت که همه خبر از استرس کادر و نگرانی‌شان داشت رد و بدل می‌شد. زنگ پشت زنگ که اردو شدنی نیست. یا اردو را همین تهران برگزار کنیم. ولی ثبت‌نام‌ها شده بود و این انصاف نبود که برنامه‌ریزی دختران نوجوان‌ را بهم بزنیم. پوستر اقلام خوراکی را طراحی کردیم که خیرین هزینه غذای اردو را بدهند ولی کسی خیلی پوستر را تحویل نمی‌گرفت و شبیه همه‌ی کمک جمع‌ کردن‌های معمولی نگاهش می‌کرد. یکبار به بچه‌ها توی گروه کادر گفتم: تسبیح دست بگیرید و از طرف امام‌رضا صلوات برای حضرت معصومه هدیه کنید. اردو راستی راستی داشت کنسل می‌شد. حتی با چندجا که می‌توانستند غذای حضرتی دعوت‌مان کنند، تماس گرفتیم که هزینه کمتر شود و تبرک سر سفره خانم نشستن روزی‌ ما شود ولی نشد. حضرت معصومه نخواسته بود یک وعده مهمان‌ش باشیم. او تمام وعده‌های اردو ما را مهمان‌‌ کرده بود. خیرین یکی یکی پیدا شدند. از کجا نمی‌دانم. توی گروه کادر هی خبر می‌رسید که رفقا یکی پنج کیلو برنج ایرانی نذری کرده. یکی ظرف یکبار. یکی از خیرین حاجت مهمی دارد و این‌ها را او بانی شده. یکی... همه‌ی لیست پت و پهن اقلام خوراکی جمع شد. بلیط قطار با زحمت یکی از عزیزان جور شد. یک نیروی کار بلد هم خبر داد که برای تدارکات همراه ما می‌آید. پول‌هایی هم توی کارت مسئول اردو واریز شده بود، از یک مسئول دلسوز و چند خیر دیگر. بچه‌ها با هر زحمتی بود به قم رسیدند و اصلا متوجه سختی‌هایی که کادر کشیده بود نشدند و نباید هم می‌شدند. چون کادر اردو قرار بود طبق یک حدیث از امام‌صادق اردو را برگزار کنند. همین یک حدیث تمام مناسبات اردو را عوض کرده بود. هرجا خالصانه کار کردیم، اهل‌بیت هم کم نگذاشتند و دستگیرمان شدند و هر جا کمبودی بود از ناخالصی خود ما بود. کاش برای خدا خالص می‌شدیم، خالص خالص خالص شبیه شهدای گمنامی که نمی‌دانم چه‌کاری کرده بودند که وسط صحن مسجد جمکران، شب شهادت امام صادق مدفون شدند. وسط مسجد جمکران، در آغوش امام ❤️ شاید چون خواسته بودند، خیلی خیلی گمنام باشند. و آن حدیث زیبا این بود؛ امام صادق(عليه‌السلام) می‌فرماید: خداوند بندگانی دارد که روز قیامت پروندۀ اعمالشان کاملاً خالی و سفید است. ملائکه از پروردگار می‌پرسند: چرا هیچ چیزی در پروندۀ اعمال اینها ثبت نشده است؟ خداوند می‌فرماید: اینها برخی از بندگان مخلص من هستند که آن‌قدر خلوص‌شان بالا بوده که وقتی کار خوبی انجام می‌دادند حتی دوست نداشتند ملائکه‌ای که اعمال را ثبت می‌کنند هم ببینند، فقط دوست داشتند خدا ببیند! لذا هر وقت اینها می‌خواستند کار خوب انجام دهند، خدا اجازه نمی‌داد ملائکه ببینند و ثبت کنند. اینها حساب‌شان با خود خداوند است. اینها از شدت اخلاص، حتی نمی‌توانند تحمل کنند که فرشتگان الهی نیز شاهد اعمال خوب آنها باشند! 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا