eitaa logo
بغض قلم
632 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
269 ویدیو
31 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 📘 محدثه قاسم‌پور/ نویسنده کتاب‌‌های: _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است. @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سه ساله امام حسین.mp3
11.85M
انگار که داغ رقیه برخلاف سن و سالش از همه بزرگتر است! 📒کتاب آفتاب در حجاب ✍استاد سید مهدی شجاعی 🎧 بغض‌قلم 🆔 @bibliophil
قصۀ کرب‌وبلا را دختری تغییر داد کاخ‌ها ویرانه شد، ویرانه‌اش شد بارگاه 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.Ale.imran.178.mp3
3.46M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۷۸ | سوره آل‌عمران | وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ  🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۰min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
قافله رفته بود و من تنها مضطرب، ناتوان ز فریادی ماه گفت: ای رقیه چیزی نیست خواب بودی ز ناقه افتادی قافله رفته بود و دلتنگی قلب من را دوباره رنجانده باد در گوش ماه دیدم گفت: طفلكی باز هم كه جامانده قافله رفته بود و تاول ها مانعی در دویدنم بودند خستگی ، تشنگی، تب بالا سد راه رسیدنم بودند قافله رفته بود و می دیدم می رسد یك غریبه از آن دور دیدمش – سایه ای هلالی شكل – چهره اش محو هاله ای از نور از نفس های تند و بی وقفه وحشت و اضطراب حاكی بود دیدم او را زنی كه تنها بود چادرش مثل عمه خاكی بود بغض راه گلوی من را بست گفتمش من یتیم و تنهایم بغض زن زودتر شكست و گفت : دخترم ، مادر تو زهرایم 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇پنجمین دوره مسابقه خودنویس 💐 ویژه نوقلم‌ها و افرادی که کتابی منتشر نکردند. 🆔 @bibliophil
srt0010066.mp3
3.1M
⁉️آیا امام‌حسین فرزندی به نام رقیه داشته؟! 🖤 امان از خرابه شام که...😭 🎧 پژوهشگر عاشورا استاد سنگری 🆔 @bibliophil
مرحوم کوثری فرمود: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم. تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشه‌ای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم. شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم. در خواب مادرسادات را دیدم. فرمود: فلانی، تنها روضه‌ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم... در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه‌هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست! 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👇پنجمین دوره مسابقه خودنویس ✍ آموزش طرح‌نویسی 💐 ویژه نوقلم‌ها و افرادی که کتابی منتشر نکردند. 🆔 @bibliophil
چند شبی که توفیق دارم برم هیئت و برای دخترهای نوجوان، داستان بگم. امشب چون شب پسرهای حضرت زینب بود با خودم عهد کرده بودم از شهدای مدافع حرم و شهید حججی بگم. وارد هیئت که شدم دیدم عکس شهید حججی رو بدون اینکه هماهنگ کنیم روی میز کنار آبی که برام گذاشته بودند، قرار دادند. با این وجود از شهید چمران، شهید ابراهیم‌هادی، شهید معماریان، شهید زین‌الدین، شهید نوید صفری، شهید سلیمانی و شهید رئیسی عزیز گفتم و یادم رفت از شهید حججی بگم. به نظرم روزی شما هم بود و داستانی که می‌خواستم از شهید حججی بگم این بود: روزی که برای شناسایی پیکر شهید رفته بودند، انقدر این بدن ریز ریز شده بود که قابل شناسایی نبود. هیچ جای بدن سالم نبود که بشه شناسایی کنند و فقط با آزمایش به نتیجه رسیدند. از داعش شنیده بودند که محسن خیلی آرامش داشته و هرچی شکنجه‌اش کردند خم به ابرو نیاورده. دشمن رو همین آرامش انقدر بهم ریخته بود که موقع شهادت هم علی‌اکبری بود و هم امام‌حسینی... محسن اسیر بدون اسلحه، خون به دل دشمن کرده بود. فقط با آرامش... درست شبیه خود خانم حضرت زینب که هم مادر دو شهید و هم خواهر شش شهید بودند. وقتی ابن‌زیاد از زینب داغ‌دار و اسیر پرسید کربلا خوش گذشت؟ تا تحقیرش کنه، آرامش حضرت زینب بود که ابن‌زیاد رو آتش زد. خانم بی‌تیر و نیزه با آرامش شهر رو بهم ریخت: جز زیبایی ندیده بود... و زینب از کدام دریای آرامش لبریز بود که در بلا هم مانند زمان آسایش، اقیانوس ‌آرام بود؟! بحث این شب‌هامون درباره آسودگی و آرامش 🆔 @bibliophil 🆔 @emame_mehrabaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.Ale.imran.179.mp3
3.4M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۷۹ | سوره آل‌عمران |   🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۱۰min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست باشد!! محل نده، قسم مرتضی که هست وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست چادر نماز حضرت خیرالنسا که هست یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست! از درد گریه تکیه مده سر به نیزه ات زینب نمرده،شانه‌ی دارالشفا که هست قربانیان خواهر خود را قبول کن گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست گفتی که زن جهاد ندارد ، برو برو لفظ برو چه داشت برادر؟ بیا که هست خون را بیا به دو دست قربانی‌ام بکش تو خون مکش به دست، عزیزم حنا که هست گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم از سر مرا تو باز مکن، کربلا که هست گفتی که بی تو سر نکنم، خوب نمی‌کنم بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست! ✍محمد سهرابی 🆔 @bibliophil
srt0010057.mp3
2.25M
⁉️آیا امام حسین زمین کربلا رو خریدند؟! 🖤 اولین زائران کربلا، زنان بودند. 🎧 پژوهشگر عاشورا استاد سنگری 🆔 @bibliophil
امام‌حسن چیزهایی رو دید که امام حسین ندید. عبدالله‌بن‌‌الحسن هم چیزهایی رو دید که حضرت زینب ندید. 😭😭😭 همین یک خط روضه: عبدالله، اباعبدالله شد. 😭😭 چقدر روضه امشب سنگینه...
srt0010009.mp3
2.95M
⁉️گودال و تله‌زینبیه چیست؟! 🖤 حائرالحسینی 🎧 پژوهشگر عاشورا استاد سنگری 🆔 @bibliophil
من اگر قرار بود روضه‌ی شب پنجم را بخوانم خیلی ماجرا را شرح نمی‌دادم، خیلی وارد گودال نمی‌شدم. آخر شب پنجم هنوز برای حرف گودال زیادی زود است، هنوز مستمع‌ها آنقدری آمادگی ندارند که بشود برشان داشت و برد گوشه‌ی قتلگاه. سختی کار همین است که قصه‌ی عبدالله درست توی اوج واقعه رخ داده و اگر قرار باشد کسی روضه‌اش را بخواند نمی‌شود که به گودال گریز نزند. ولی من از آن روضه‌خوان‌هایم که انصاف می‌کنم، مراعات دل مستمع‌ها را می‌کنم آدم‌ها حداقل باید همان نُه شب را برای صحبت‌های دیگر گریه کرده باشند و نرم نرم آماده شده باشند تا وقتی نوبت به روضه‌ی گودال رسید یک وقت دلشان از جا کنده نشود. من اگر روضه‌خوان بودم برای شب پنجم شبیه همه‌ی شبهای دیگرِ روضه‌هایم باز سراغ زینب می‌رفتم. یعنی اصلا نمی‌شود که صحبت از کربلا باشد و اول و آخر حرف به زینب نرسد! هر گوشه‌ی واقعه را که بگیرید نخ تسبیحش دست زینب است. اگر قرار بود شب پنجم، هم روضه‌ی عبدالله را خوانده باشم، هم زیادی سمت گودال نرفته باشم، همینقدر می‌گفتم که در آن هیاهوی ساعتِ آخر، وسط آن همه عربده‌های لشکر که صدا به صدا نمی‌رسیده، و تازه با آن همه بی رمقیِ اباعبدالله که حتما صدا از حنجره‌ی مبارکش بیرون نمی‌آمده، زینب دقیقا تا کجا از پی عبدالله دویده که هم صدای برادر را شنیده و هم صورت نگرانش را دیده؟ همین که در مقاتل آمده ابی‌عبدالله به زینب اشاره کرده که بچه را نگه دار، همینکه راوی نقل کرده‌ بچه که از دست عمه رهیده زینب یک لحظه مستأصل سر جایش ایستاده و فقط چشم توی چشم حسین دوخته، همین که یک چیزهایی دیده که زانویش خم شده و همانجا فروریخته... همین‌ها یعنی زینب تا کجای میدان پیش آمده؟ تا چند قدمیِ گودال رفته؟ اول می‌گذاشتم مستمع‌ها خوب به این چیزها فکر کنند بعد هم می‌گفتم حرف‌هایی که شما تاب شنیدنش را ندارید، زینب از نزدیک دیده، آنقدر نزدیک که حتی صدای خرد شدن استخوان بازوی عبدالله را با گوش خودش شنیده. این را می‌گفتم و اجازه می‌دادم از مجلسم برای چند لحظه فقط صدای دست‌هایی بیاید که شرق شرق به سر و صورت‌ها می‌نشیند. مستمع‌ها خوب که خودشان را زدند و دادشان بلند شد یک جمله می‌گفتم و قال قضیه را می‌کندم: خوش‌به‌حالتان که برای شنیده‌ها می‌توانید اینطور به سر و صورت بزنید و بلند بلند گریه کنید، زینب برای دیده‌ها حق نداشت حتی خم به ابرو بیاورد چه رسد به گریه‌های بلند و لطمه زدن به سر و صورت... واقعه درست پیش روی زینب اتفاق افتاده اما زینب آنجا صدا به گریه بلند نکرده... زینب اگر خودش را سرپا نگه نمی‌داشت که بعد از آن حادثه، دنیا دیگر سرپا نمی‌ماند... من اگر روضه‌خوان بودم حتما به روضه‌خوان زینبی شهره می‌شدم، هر جای شهر، برای هر مجلسی که دعوت می‌شدم اهل آن مجلس را برای زینب می‌گریاندم. آخر زینب خیلی زحمت کربلا را کشیده... @asmasaraeii 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.Ale.imran.180.mp3
2.61M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۸۰ | سوره آل‌عمران |  وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ ۖ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ ۖ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۸min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
جون خدمتکار ابوذر غفاری بود که آزاد شده بود. بعد از ابوذر همراه امیرالمؤمنین بود و بعد همراه امام حسن و بعد از او همراه امام حسین. روز عاشورا رفت و اجازه گرفت برای جنگیدن. امام حسین اجازه نداد و گفت: تو آزادی که بروی. تو برای روزهای سلامت و عافیت آمدی، حالا گرفتار گرفتاری ما نشو. 📍جون خودش را به پای امام انداخت و گفت: پسر رسول خدا! در خوشی و راحتی همراه شما باشم و موقع سختی دست از شما بردارم؟ هرگز! می‌دانم بویم بد است و رنگم سیاه؛ ولی آیا بهشت را از من دریغ می‌کنی تا بویم خوب شود و رویم سفید. به خدا از شما جدا نمی‌شوم تا خونم با خون‌های پاک شما مخلوط شود. 📖 قصه کربلا | صفحه ۱۲۰ | مهدی قزلی 🆔 @bibliophil
کشته‌ی دوست شدن در نظر مردان است پس بلا بیشترش دور و بر مردان است یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد در دل کودک این‌ها جگر مردان است همه اصحابِ حرم طفل غرورش هستند این پسربچّه‌ی خیمه پدر مردان است بست عمّامه همه یاد جمل افتادند این پسر هرچه که باشد پسر مردان است نیزه بر دست گرفتن که چنان چیزی نیست دست بر دست گرفتن هنر مردان است بگذارید «حسن» بودن او جلوه کند حبس در خیمه شدن بر ضرر مردان است گرچه «ابنُ‌الحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله بنویسید مرا «یابنَ‌اباعبدالله» ✍(علی اکبر لطیفیان) 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📒سه کتاب داستانی درباره‌ی حادثه‌ی گوهرشاد 📒کتاب رویای بعدازظهر/ نیلوفر مالک این کتاب نوجوان و به حادثه مسجد گوهرشاد پرداخته. داستان کتاب خیلی جذابه. 📒اوسنه‌ی گوهرشاد / سعید تشکری داستان گوهرشاد خاتون و پریزاد و روایت جذابی دارد. 📒چهل و یکم/ حمید بابایی داستان آژانی که در واقعه گوهرشاد حضور داشته است. 🆔 @bibliophil