eitaa logo
بغض قلم
628 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
272 ویدیو
31 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! 📄روزنوشت 📒داستانک 📕کتابخوانی 🎧کتاب صوتی ✏️داستان‌نویسی 📡جشنواره‌های ادبی 📘 محدثه قاسم‌پور/ نویسنده کتاب‌‌های: _پشت پرچم قرمز _شب آبستن _نمیری دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است. @Adminn_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 داستان کوتاه(قیمه‌نجفی سیدالرئیس) کمرم درد گرفته بود. بیل بلندتر از قد و قواره‌ام بود. بابا که رفت، مامان مرد خانه صدایم کرده بود. به بیل تکیه دادم تا نفسی تازه کنم. آفتاب از پشت نخل‌ها رسیده بود به وسط آسمان. دست را بالای چشمم سایه‌‌بان کردم. لحظه‌ای با خودم فکر کردم، نکند سراب می‌بینم.‌ بیل را روی زمین پرت کردم و دویدم لب جاده. خاک زیادی بلند شده بود و کاروانی سیاه‌پوش از لابه‌لای نخل‌ها جلو می‌آمد. ضربان قلبم بالا رفت. زبانم به سقف دهانم چسبید و نفسم انگار گیر کرده بود. این کاروان وسط روز، توی طریق چکار می‌کرد؟! عرق از پیشانی‌ام گرفتم و توی دلم یاحسین گفتم و جلو رفتم. لحظه‌ای ترسیدم، خواستم بی‌خیال کاروان شوم و برگردم سر زمین. ولی ماجرا شوخی بردار نبود. اگر مامورها می‌رسیدند. خون بود که زیر نخل‌های طریق‌الحسین می‌ریخت. آب دهانم را به زور قورت دادم. با چشمم که مردها را شمردم ۵۰ نفری بودند. ایستادم تا نفسم برگردد و بعد گفتم: سلام حاجی، ماجور باشید، کجا؟! پیرمرد جلوی کاروان، چفیه دور دهانش را باز کرد و نگاهی به قد و قواره کوچکم انداخت و خندید‌. با چفیه غبار راه را از لای چین و چروک صورت‌ش پاک کرد و گفت: پسرجان نحن زائرالحسین. قلبم مثل گنجشک اسیر بیشتر از قبل ضربان گرفت. جلوتر رفتم. پیرمرد انگار خودش رمزی بودن حرفم را فهمیده بود. خم شد و خودش را هم‌قد من کرد. توی گوش پیرمرد زمزمه کردم: حاجی! خبر نداری سیدالرئیس دستور قتل زائران آقا حسین را داده. زائرها شب حرکت می‌کنند نه توی روز روشن. پیرمرد پیشانی‌ام را بوسید و ایستاد. برگشت و با هم کاروانی‌هایش مشغول صحبت شد. خواستم برگردم سر زمین ولی انگار پاهایم توان حرکت نداشت. انگار دوقلوه سنگ بزرگ بسته بودن به پاهایم. به دلم افتاد که تا شب دعوت‌شان کنم خانه خودمان. چندباری دیده بودم که بابا، زائران آقاحسین را مهمان کرده بود. کاش بابا بود. نمی‌دانم چه‌طور از دهنم پرید که گفتم: حاجی! بفرمائید خانه ما ! تا این را گفتم دلم خالی شد. چند وقتی بود برای خورد و خوراک خودمان هم پول نداشتیم. مامان اگر می‌فهمید توی این شرایط خودسر مهمان دعوت کردم، حسابی شاکی می‌شد. خواستم حرفم را پس بگیرم ولی تعارفم را پیرمرد قبول کرده بود‌. لباس عربی‌ام را بالا کشیدم و گفتم: پشت سرم بیاید و خودم جلوتر دویدم تا خبر را به مامان بدهم. در خانه را هُل دادم و داخل رفتم. بوی قیمه نجفی خانه را پر کرده بود. مامان توی مطبخ نشسته بود و به قابلمه‌ی کوچک روی اجاق نگاه می‌کرد. نفس نفس زدم و گفتم: مامان! مامان! مهمان! زائر آقا ...حسین. مهمان! مامان از روی زمین بلند شد و سراسیمه دست روی شال سیاهش گذاشت و گفت: مهمان آقا! این وقت روز! لحظه‌ای فقط صدای پِت پِت اجاق آشپزخانه شنیده شد و بعد مامان، منگوله‌ی شال را به گوشه‌ی چشم‌ش کشید و اشکش را پاک کرد و گفت: گفتی مهمان، آقا خودش می‌دونه و غذای مهمان‌ش. دستم را گرفت و به حیاط خانه آمدیم. پیرمرد سر به زیر دم در خانه ایستاده بود. مادر جلو رفت و پرچم یاحسین توی دست پیرمرد را به صورتش مالید و با شور خاصی از مهمانان دعوت کرد: هلبیکم! ماجورات! هلبیکم زئرالحسین! مامان برگشت آشپرخانه و به قابلمه‌ی کوچک قیمه‌نجفی و قابلمه‌ی دونفره برنج نگاه کرد. آتش اجاق توی چشم‌های مامان می‌لرزید. مامان نگاهم کرد و گفت: دِ یاالله پسر، شگون نداره! مهمان آقا معطل مانده! سفره را پهن کردم. دیس دیس مامان قیمه و برنج دستم می‌داد و می‌چیدم وسط سفره. مهمانان گرسنه، قاشق قاشق غذا می‌خوردند و من به چشم‌های خندان مامان نگاه می‌کردم که توی مطبخ بالا سر قابلمه نشسته بود و ذکر می‌گفت. سی روز بعد هم قابلمه‌ی قیمه‌نجفی دو نفره مامان زائران یواشکی طریق را دور از چشم سیدالرئیس سیر کرد. مامان دست لای موهایم کشید و گفت: حالا بگو سیدالرئیس حسین یا صدام! دِ یاالله پسر سفره را پهن کن زائر آقا نباید معطل باشه. خندیدم و دیس‌های قیمه نجفی را گذاشتم جلوی مهمان‌های آقا. ✍براساس داستان واقعی به نقل از موکب‌داران طریق‌العلما 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه برن یکی جا بمونه یعنی چی؟ د‌وری عاشقونه یعنی چی؟ 💔 میخوام بیام پیشت سلام از تو خونه یعنی چی؟😔 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.026.mp3
1.25M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۶ | سوره نسا | يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۳min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.027.mp3
2.58M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۷ | سوره نسا | وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۸min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
خواستم مثل همه‌ی خاطره‌ها به انتها که رسیدیم بنویسم، پایان. اما مگر وداع از کربلا پایان ماجرا ست؟! وقتی برای آخرین بار سر برمی‌گردانم و بین‌الحرمین به بدرقه‌ی کاروان‌مان می‌آید. وقتی پرچم قرمز عباس بن علی که جلوی کاروان ماست هم توان خداحافظی ندارد با خودم می‌گویم یعنی این پایان ماجرا ست؟! هر سال میلیون‌ها انسان پیاده به کربلا می‌آیند برای چه؟ در این عصر تکنولوژی چرا پیاده؟! وقتی یاد روزهایی می‌افتم که ام‌البنین، مادر پسران در مدینه با روضه‌هایش اشک دشمنان را هم جاری می‌کرد. وقتی در این یک سال و نیم بعد از کربلا زینب خواهر امام، دست از حسین برنداشت. وقتی علی‌بن‌الحسین تا آخر عمر به دیدن کاسه‌ی آب بی‌تاب می‌شد. وقتی امام رئوف به پسر شیب فرمود: یابن‌الشبیب گریه فقط در غم حسین. وقتی امام عصر هر صبح و شام گریان می‌شود برای حسین. پس وداع از کربلا پایان راه نیست.‌ این دل‌های سوخته، پیاده آمده‌اند برای درک قطره‌ای از دریا. حالا این دل‌های سوخته به شهر و دریا خود برمی‌گردند، به احترام کربلایی شدن‌شان قبله‌گاه شهر می‌شوند. همه به دیدارشان می‌آیند. اینجاست که آتش این دل‌ها زبانه می‌کشد و دل همه‌ی عاشقان حسین را می‌سوزاند. کار زینبی کردن ارثیه‌ای ست برای زائر کربلا. سوغاتی کربلا تربت حسین است و دلی سوخته. این راه پایان ندارد... 📒 پشت پرچم قرمز 🆔 @bibliophil
28.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پرونده ویژه 📍سرود نهضت نوجوانان اربعین 📣 اجرا شده توسط هزاران نوجوان ایرانی در مسیر نجف به کربلا (اربعین ۱۴۰۳) با صدای به کانال نهضت نوجوانان اربعین بپیوندید @nn_arbaeen @nn_arbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامه‌ی زائر اربعین خدمت امام حسین (علیه السلام) آقای امام حسین، سلام! گفته بودید وقتی به منزل رسیدیم‌ خبر رسیدنمان را به شما بدهیم‌ تا خیالتان‌ راحت بشود. ‌ خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشته‌ها قدم گذاشتیم و به خانه‌هایمان برگشتیم. شکرخدا همه‌ی کودکان در سلامت به سر می‌برند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابه‌ی کشور غریب بگذاریم و برگردیم. روسری و چادر همه‌ی خانم‌ها پر از خاک شد اما از سرشان‌تکان نخورد. اصلا عموهای کاروان آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند! مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه می‌آوردند و اصرار می‌کردند بخوریم. خداروشکر لقمه‌ها صدقه نبود. آقا جان! نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته، روی دست‌هایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته. فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین! سراغ شش ماهه‌ی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را می‌بیند. شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش می‌کردند و برایش آب می‌آوردند. دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف‌‌ دویدند. ولی خداروشکر در بین انبوه جمعیت نه گوشواره‌ای گم شد و نه دامنی آتش گرفت. همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مودب و متین صحبت می‌کردند و هیچ کس به شما و خانواده تان بد نمی‌گفت. آقای مهربانم، خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانه‌هایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان". چقدر عجیب است که شما اصلا اجازه نمیدهید ما حتی یک جرعه از مصیبت شما را بچشیم. به امید دیدار زائر اربعین امام‌حسین 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.028.mp3
2.96M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۸ | سوره نسا | يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ ۚ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۹min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید اندرزگو Ringtone.MP3
12.76M
🌺 شیعه شدن یک روستا به دست شهید اندرزگو/ شهیدی که به او چریک تنها می‌گفتند! 🆔 @bibliophil
خروس‌های تخم‌گذار😳 فرزند شهید علی اندرزگو: «از رهبر معظم انقلاب اسلامی شنیدم که یک روز پدرم را در بازار «سرشور» مشهد با موتور دیده بودند آن هم به همراه چند خروس در عقب موتور! فرمودند که از آقای اندرزگو درباره‌ی خروس‌ها سؤال کردم؛ پدرم جواب داد که این خروس‌ها استثنایی‌اند و تخم می‌گذارند! حضرت آقا فرمودند زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروس‌ها پر از نارنجک و اسلحه است... شهید اندرزگو تأمین‌کنند بخش بزرگی از سلاح مبارزین انقلابی بود. در مبارزه با رژیم ستمشاهی بسیار فعّال بود؛ تا جایی که چندین سردمدار رژیم پلهوی را به هلاکت رساند. ساواک ۱۷ سال دنبال او دوید اما بی نتیجه. تا درنهایت دوم شهریور سال ۵۷ او را به شهادت رساند. 📒چریک تنها 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این روزها خیلی حساسم. شاید حس مشترک همه‌ی ما چند میلیون که با جسم زائر نشدیم همین باشد. می‌خواهم چای دم کنم و بریزم برای اهل خانه اشک باران می‌شود توی استکان... بیرون می‌زنم از خانه آفتاب تیز است و گرمم می‌شود و یاد رفقای توی مسیرم می‌افتم... الان به کدام ستون رسیدند؟! الان چه شعری را دسته‌جمعی زمزمه می‌کنند؟! توی هئیت یادم هستند؟! یاد من که محرم کنار هم سینه‌زدیم! بیرون هم دردم را چاره نیست. برمی‌گردم... پاهایم که درد می‌گیرد، یک گوشه کز می‌کنم و یواشکی از اهل خانه اشک می‌ریزم. روزی چندبار دور از چشم همه می‌شکنم و بغضم سرازیر می‌شود. گوشی را دست می‌گیرم، هیچ فیلم و عکسی را باز نمی‌کنم. تا تلویزیون پیاده‌روی نشان می‌دهد شبکه را تغییر می‌دهم. کلافه‌ام حس اضافه بودن حس جاماندن حس دق مرگ شدن حس کم بودن حس اینکه قافله رفته و تو مانده‌ای! و هزار حس عجیب و غریب راه گلویم را گرفته که این حدیث جلوی راهم روشن می‌شود.‌ انگار تشنه‌ای توی بیابان به آب رسیده. انگار گمشده‌ای راه پیدا کرده. انگار بیمار تب‌داری، خنکای دستی روی پیشانی‌اش نشسته. امام‌زمان(عج)‌ می‌بیند و خبردارد؛ ما از همه‌ی خبرهای شما آگاهیم و چیزی از خبرهای شما از ما پنهان نیست. 📒بحار الأنوار، ج ۵۳ ، ص ۱۷۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.Nisa_.029.mp3
2.41M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۲۹ | سوره نسا | يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ ۚ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۷min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
حدیث پیامبر هر اربعین بیش از پیش جلوه‌گر می‌شود. و هر زائری که پا در مسیر می‌‌گذارد همان تکه‌های گداخته‌ای است که حرارت شهادت حسین بن علی در قلب‌ش هنوز سرد نشده. وقتی آتش از دل زبانه بکشد؛ جسم ناقص! کودک کالسکه نشین! جوان پا برهنه! پیرزن قد خمیده عصا به دست پیرمرد لنگان لنگان آفتاب سوخته ندارد. ما براده‌های گداخته‌‌ هر اربعین به سوی مغناطیس حسین کشیده می‌شویم. و دست ما نیست... دست من و تو نیست که ما عاشق‌ش شدیم خیلی حسین زحمت ما را کشیده است 🆔 @bibliophil
متن زیارت اربعین .pdf
2.13M
🖤 متن زیارت اربعین 🆔 @bibliophil
ما گم‌شدگانیم که اَندَر خَم دنیا؛ تنها هُنَر ماست که مجنون حسینیم (علیه‌السلام) 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا