eitaa logo
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
732 دنبال‌کننده
156 عکس
13 ویدیو
9 فایل
ڪافہ ڪتاب انقلاب دریچہ ای بہ دنیاے ڪاغذے ڪتاب @book_caffe_Eng👈 کانال انگلیسۍ ما پیج اینستاگرام بہ زودی.....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪــافھ ☕️کتـاب📚انقݪابـــ 🇮🇷
🌤ڪنار معراج شهداۍ گمنام دانشگاه، دعاۍ عرفه برگزار مۍ شد. دیدم فقط چند تا تڪه موڪت پهن ڪرده اند و به
📗 🥨چند دقیــقه زبانش بند آمد و مدام با انگشت هایش ور مۍ رفت. مبهوت مانده بودیم. با دلخورۍ پرسید: « این اینجا چۍ ڪار مۍ ڪنه؟» همه ء بچه ها سرشان را انداختند پایین. زیر چشمۍ به همه نگاه ڪردم، دیدم ڪسی نطق نمی زند. سرم را گرفتم بالا و با جسارت گفتم: « گوشهء معراج داشت خاڪ مۍ خورد ، آوردیم اینجا برای ڪتابخونه!» با عصبانیت گفت :« من مسئول تدارڪات رو توبیخ ڪردم! اون وقت شما به این راحتی میگین ڪارش داشتین!» حرف دلم را گذاشتم ڪف دستش:« مقصر شمایین که باید همه ۍکارا زیر نظر و با تأیید شما انجام بشه! این ڪه نشد ڪار!» 🏝لبخندۍ نشست روۍ لبش و سرش را انداخت پایین. با این یادآورۍ ڪه :«زودترجلسه رو شروع ڪنین،» بحث رو عوض ڪرد. 😒😐وسط دفتر بسیج جیغ ڪشیدم؛ شانس آوردم ڪسی اون دور و بر نبود. نه ڪه آدم جیغ جیغویۍ باشم، ناخودآگاه از ته دلم بیرون زد. بیشتر شبیه جوڪ و شوخۍ بود. خانوم ابویۍ ڪه به زور جلوۍخنده اش را گرفته بود ، گفت: « آقای محمد خانۍمن رو واسطه ڪرده براۍ خواستگارۍ از تو! 😳» ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭──────── • ◆ • ────────╮ ༺◍⃟🌧استاد علی صفایی حائری: 🌿🍃در اتاق نشسته بودم ڪه از سوراخ شیشهء شڪسته اۍ، زنبورۍ به درون آمد و سپس پروازهاۍ اڪتشافۍ را شروع ڪرد و بعد هم براۍ بازگشت آماده شد، اما به هر طرف ڪه مۍ رفت ، با شڪست روبرو مۍ گردید. به شیشه مۍ خورد و به زمین مۍ افتاد تا این ڪه ضربه کفشۍ راحتش کرد. این درس من بود که هنگام گرفتارۍ، خود را به هر طرف نڪوبم ، بلڪه به راه بازگشت فڪر ڪنم و آن را بیابم و خود را خلاص ڪنم. ╰──────── • ◆ • ────────╯ ⇆ㅤ◁ㅤ ❚❚ㅤ ▷ㅤ↻ 🎙 📗 ˹🌞.🖇˼✎﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏ بہ ڪافہ کتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋⃢🕯🔖 ⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟ آغوش بگشا و رداۍ سرخ شهادت را ڪه به بهترین بندگانت عطا فرمودۍ، به من نیز عطا فرما و مرا با شهداۍ صدر اسلام محشور فرما! ◈ ━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━ ◈ معبودا؛ تو خود مۍ دانۍ در این شب ها و روزهاۍ ظلمانۍِ زندگۍ در دنیا، دیگر هیچ آرزویۍ جز وصال تو با شهادت برایم باقۍ نمانده است. ◈ ━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━ ◈ بارالها؛ نمۍ خواهم خود را چونان پرنده اۍ در قفس در این دنیا محبوس ببینم. ◈ ━━━━━ ⸙ - ⸙ ━━━━━ ◈ بال و پر مۍ خواهم براۍ پرواز. به جز این جانِ ناقابل، چیز دیگرۍ ندارم و آن را هم پیشڪش به درگاه آورده ام.!˘˘ ⋆🤍࿐໋₊ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┏━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━┓ گر ندارۍدانشِ ترڪیب رنگ بین گلها زشت یا زیبا مڪن خوب دیدن، شرطِ انسان بودن است عیب را در این وآن پیدا مڪن صبحتون بخیر🌝🍁 ┗━━━°❀•°:🎀 - 🎀:°•❀°━━━┛ ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘 🐾از مسیرۍڪه آهو مۍ آمد تا چشم ڪار مۍ ڪرد جاۍِ پاۍِ خون پیدا بود. آهو گریان و ناله ڪنان خودش را به جویبار رساند. سلام ڪرد و از شدت خستگۍ همان جا نشست. 🔅🌿جویبار خودش را بالا ڪشید تا او ڪمی آب بنوشد و خستگۍ از تن بگیرد و بید مجنون با شاخه هاۍ آویخته اش شروع ڪرد به باد زدن او و گل سرخ با مهربانۍ از او پرسید: 🌞« دوست عزیز ! چه کسۍ تو را به این روز انداخته است؟ چه کسۍ پاۍِ تو را مجروح ڪرده است؟» آهو چشم هایش را بر هم گذاشت ، آهۍ کشید و گفت: « درد من، درد پا نیست، درد دل است. زخم اصلۍ من این زخم نیست ‌ زخم جگر است. ..‌» 〽️بید مجنون با شاخه هایش گشتۍبه دور آهو زد و پرسید: « تو مگر جز این زخم، زخم دیگرۍ هم دارۍ؟!» ⋆🤍࿐໋₊ بہ ڪافہ ڪتاب انقݪاب بپـــــوندید ~🦋🍃🖇𝓙𝓸𝓲𝓷↷ ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🚛 @book_caffe ┈┈••✾•🌺🍃🌺🍃🌺•✾••┈┈ 🌳⃢🚕☕️📚༺✒️ 🇮🇷 ⃟✨༺🍫͜͡🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا