در سال 1372 در ارتفاعات 112 #فکه مشغول #تفحص بودیم. اما چند وقت بود که هیچ شهیدی پیدا نمی کردیم.
به حدی ناراحت بودیم که وقتی شب به مقر می آمدیم حتی حال صحبت کردن با همدیگر را هم نداشتیم. تنها کاری که از دستمان برمی آمد نوار #روضه_حضرت_زهرا (س) را می گذاشتیم و اشک می ریختیم.
با خودم می گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین اینجا آمده ام. اگر ما را لایق می دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی دانید که برگردیم تهران».
روز بعد هم بچه ها با توسل به #حضرت_زهرا (س) مشغول تفحص شدند. در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را جلب کرد. با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم.
در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه هایشان روبروی هم بود.
قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک همه از آن نوشیدیم.
وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم. متوجه شدیم که هر دو شهید پشت پیراهن شان نوشته بودند: «می روم تا #انتقام_سیلی_زهرا بگیرم».
#شهدای_تفحص
#شهید_گمنام
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
راوی: مرتضی شادکام
#کتاب_تفحص؛ نوشته حمید داود آبادی. ناشر: صیام. نوبت چاپ: اول-بهار 1389. صفحه 81-82.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/