حمید خیلی آدم دل رحم و با محبتی بود. یادم نمی آید با من بلند صحبت کرده باشد. خیلی پیش میآمد که حقش بود و باید بر سر من فریاد می زند؛ اما چیزی نمی گفت.
هر وقت هم که من #اعتراض می کردم، می گفت: من آدم ضعیفی هستم فاطمه. از #آدم_ضعیف چه انتظار داری؟
می گفتم: دستکم باید…
میگفت: من حق ندارم؛ یعنی بهتر است بگویم قدرتش را ندارم تمام #مشکلات تو را حل کنم.
تا از خودم و بچه ها می گفتم که باید بیشتر با ما باشد، می گفت: من #مسئولیت دارم باید بروم در قبال شما هم مسئولم؛ اما چون شما را حق خود میدانم، احساس می کنم که شما راضی هستید. این طوری راحت تر می توانم از خیلی از چیزها دل بکنم.
#شهید_حمید_باکری
#روش_دلجویی_از_همسر
#همسرداری_شهدا
کتاب به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری،نویسنده: فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دهم- ۱۳۹۲؛ صفحه ۱۵.
🔺دلبستگی ها...
🔹کاظم عازم لبنان بود. وقت خداحافظی، وصیت ها و نصیحت ها را داخل اتاق گفت.
🔸وقتی می خواستم پا را از اتاق بگذارم بیرون، گفت:«از این به بعد، خداحافظی ما تا همین جا توی اتاق. نمی خواهم بیایی بدرقه ام».
▫️گفتم:«یعنی نمی گذاری تا دور نشدی ببینمت؟ حتی داخل حیاط؟».
▪️گفت:«بگذار اگر می روم با دل قرص بروم؛ بدون دلبستگی، دلبستگی به دنیا. می خواهم دلبستگی هایم را پشت همین در اتاق بگذارم و بروم.
⚡️تو که جایت امن و همیشگی است در این دل من، نگذار نگاهم به دنیا بماند».
☄در چهارچوب در خشکم زد. کاظم رفت انگار نه انگار که من در یک قدمی اش تشنه یک نگاهش هستم.
🍁همیشه می گفت:«به سن و سال کمت نگاه نکن. تو زود ازدواج کردی که ساخته شوی. پس در مشکلات هم ظاهرت را حفظ کن».
#شهید_کاظم_نجفی_رستگار
#همسرداری_شهدا
#رعایت_حریم_دلبستگی_ها
▫️راوی: اکرم حاج ابوالقاسمی؛ همسر شهید
📚مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۶، رستگار به روایت همسر شهید، نویسنده: نجمه طرماح، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵ ؛ صفحات ۴۳ و ۴۴.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir