حمید خیلی آدم دل رحم و با محبتی بود. یادم نمی آید با من بلند صحبت کرده باشد. خیلی پیش میآمد که حقش بود و باید بر سر من فریاد می زند؛ اما چیزی نمی گفت.
هر وقت هم که من #اعتراض می کردم، می گفت: من آدم ضعیفی هستم فاطمه. از #آدم_ضعیف چه انتظار داری؟
می گفتم: دستکم باید…
میگفت: من حق ندارم؛ یعنی بهتر است بگویم قدرتش را ندارم تمام #مشکلات تو را حل کنم.
تا از خودم و بچه ها می گفتم که باید بیشتر با ما باشد، می گفت: من #مسئولیت دارم باید بروم در قبال شما هم مسئولم؛ اما چون شما را حق خود میدانم، احساس می کنم که شما راضی هستید. این طوری راحت تر می توانم از خیلی از چیزها دل بکنم.
#شهید_حمید_باکری
#روش_دلجویی_از_همسر
#همسرداری_شهدا
کتاب به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری،نویسنده: فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دهم- ۱۳۹۲؛ صفحه ۱۵.
حمید خیلی #دل_نازک بود. اسلام آباد که بودیم. هر روز #بمباران داشتیم. یک بار گفتم: خوشم می آید یک بار بیایی و ببینی اینجا را زده اند و من کشته شده ام . برایم بخوانی «فاطمه جان شهادتت مبارک!».
مرتب دور اتاق می چرخیدم و سینه می زدم. صدایش در نمی آمد. دیدم دارد گریه می کند.
گفتم: خیلی بی انصافی! تو که می روی دلم مثل سیر و سرکه می جوشد و تحمل اشک هایم را هم نداری، حالا خودت نشستی داری گریه می کنی؛ وقتی که اتفاقی هم نیافتاده.
گفت: فاطمه! به خدا قسم! اگر اتفاقی برای تو بیفتد، من از جبهه بر نمی گردم.
#شهید_حمید_باکری
#سیره_خانوادگی_شهدا
#ارتباط_کلامی_مؤثر_با_همسر در سیره شهدا
کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ناشر: روایت فتح، چاپ شانزدهم- ۱۳۹۵ ؛ صفحه 33.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از وصیت نامه شهید حمید باکری:
[فرزندانم!]از #راحت_طلبي و به دست آوردن روزي به طور ساده دوري نمائيد. دائم بايد فردي پرتلاش و خستگي ناپذير باشيد.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_حمید_باکری
#پشت_کار
#سخت_کوشی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇)
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز
#شهید_حمید_باکری
شهید حمید باکری (استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۶۲ ه.ش)
#شهید_محمد_علی_رهنمون
شهید دکتر محمدعلی رهنمون (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۲ ه.ش)
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇)
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
کتاب گویای زندگی نامه شهید حمید باکری در قالب #روایی
در کتاب گویای «نیمه پنهان ماه» شما گزیدهای از زندگی شهید «حمید باکری» یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را خواهید شنید. شهیدی که پیکرش هیچگاه به خاک وطن بازنگشت اما یاد و خاطرش همیشه در دل ها زنده خواهد ماند.
#کتاب_گویا
#زندگی_نامه_شهدا
#شهید_حمید_باکری
📺مرجع صوت و تصویر فرهنگ جهاد و شهادت
👇
@khateshahadat
حمید همیشه سعی می کرد راه #رشد من بسته نشود. خیلی سعی این راه رشد از مسیر قرآن بگذرد.
هر بار که می خواست برود جبهه بی طاقتی نشان می دادم. خیلی گریه می کردم. تا اینکه یک بار رفتم سر وقت آن دفترچه یادداشت مشترک. نوشته بود: به جای #گریه هر وقت که میر وم بنشین برای خودت #قرآن بخوان! در این صورت هم خودت آرام می گیری و هم من با دل قرص می روم.
می گفت: تو کنار منی و همراه من. اما خودت هم باید مسیری داشته باشی که مال خودت باشد و در آن رشد کنی؛ پیش بروی.
در یکی از نامه هایش نوشته بود: از فرصت نبودنم استفاده کن و بیشتر بخوان مخصوصا قرآن را. چون وقتی باهمیم آفتم و نمی گذارم به چیزی نزدیک شوی.
#شهید_حمید_باکری
#سیره_خانوادگی_شهدا
#برنامه_ریزی_برای_تغییر_تدریجی
راوی: فاطمه امیرانی؛ همسر شهید
#کتاب_نیمه_پنهان_ماه ، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید؛ ص 10 و 27.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇)
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از وصیت نامه شهید حمید باکری:
[فرزندانم!]آشنايي كامل با #قرآن كريم كه عزتبخش شما در اين دنياي سر تا پا گناه خواهد بود، داشته و در آيات آن #تفكر زياد بنمائيد و با صوت خواندن قرآن را فرا گيريد.
به همسرشان هم وصیت کرده اند:
از كوچكي آنها را با قرآن آشنا كرده و به #كلاس قرائت قرآن برويد.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_حمید_باکری
#آموزش_قرآن
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇)
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#خرده_روایت_ها
هر دویمان به این نتیجه رسیده بودیم که ما از آن خانواده هایی نیستیم که زیاد با هم زندگی کنیم. در بحبوحه #عملیات_فتح_المبین جمع کردیم رفتیم اهواز پیش حمید.
یکی از دوستان حمید تا ما را دید گفت: حمید برای حقانیت راهش، زن و بچه اش را مثل مولایش برداشته آورده پیش خودش.
#شهید_حمید_باکری
#رعایت_حریم_عطفی_همسر
راوی: همسر شهید
#کتاب_به_مجنون_گفتم_زنده_بمان؛ حمید باکری صفحه 12.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
احساس می کردم هیچ کس مرا به اندازه او دوست ندارد. اصلاً دوست داشتنش نوع دیگری بود. هیچ وقت مرا به خاطر خودش نمی خواست. دوست داشتنش دنیایی و زمینی نبود. مثل مادری بود که می خواست بچه اش خوب تربیت شود. همیشه به خوب شدن من می اندیشید.
گاهی که می خواست از من #انتقاد کند. سجاده اش را پهن می کرد. نماز می خواند. با آن قد بلند و سر خمیده اش آنقدر سر سجاده می نشست که حدس میزنم دارد با خودش #تسویه_حساب می کند.
می فهمیدم که می خواهد نکته ای را تذکر دهد. مثل بچه ای که می داند می خواهد تنبیه شود، می رفتم منتظر می نشستم تا حرفش را بزند.
این اواخر هر بار نمازش طولانی می شد، مثل بچه های شلوغ و منتظر تنبیه، می رفتم می نشستم تا بیاید از شلوغ کاری هایم به خودم شکایت کند.
#شهید_حمید_باکری
#سیره_خانوادگی_شهدا
#برنامه_ریزی_برای_تغییر_تدریجی
راوی: فاطمیه امیرانی؛ همسر شهید
#کتاب_به_مجنون_گفتم_زنده_بمان ؛ حمید باکری صفحه 13 و 28.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔺اولویت مادر بودن!
🔹احسان؛ اولین فرزندمان تازه به دنیا آمده بود. فرصت استخدامی برای من پیش آمده بود. حمید خودش رفت فرم ثبت نام را برایم گرفت. روز امتحان احسان را نگه داشت تا بروم و برگردم.
🔸از امتحان که برگشتم، گفت: ببین فاطمه! درست است که رفتی امتحان دادی؛ ولی فکر میکنم در این شرایط جدید، وظیفه تو فقط مادری است.
🌀 اصلا با تو ازدواج کردم تا بچه ام خوب تربیت شود. راضی نیستم آن را #مهد_کودک یا خانه اقوام بگذاری. سعی کن این ها را بفهمی.
🍁مدام تاکید داشت: «مادر حتما باید چشمش روی بچه اش باشد».
⚡️شاید به خاطر همه این تأکید ها بود که از سپاه آمدم بیرون و تمام هوش و حواسم را سپردم به احسان و بودن و نبودن های حمید.
#شهید_حمید_باکری
#اشتغال_زنان
#تربیت_فرزند
📚#کتاب_به_مجنون_گفتم_زنده_بمان؛ حمید باکری،نویسنده: فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دهم- ۱۳۹۲؛ صفحه ۱۱ و ۱۲.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺میریم قم!
🔹حمید همان روزهای اول ازدواج، مدارک و پرونده تحصیلی تحصیل آلمانش را دور ریخت.
⚡️می گفت: «اگر راضی باشی با هم میرویم قم. آنجا یک دوره #مسائل_شرعی را صحیح تر و سالم تر یادم می گیریم. خودمان میرویم نه اینکه در کتاب ها بخوانیم».
🌱می گفت: همیشه که نباید نظر این و آن باشد.
🔸سه ماه بیشتر نگذشته بود که درگیری های بانه بین من، حمید و افکارش فاصله انداخت.
#شهید_حمید_باکری
#سیره_خانوادگی_شهدا
#یادگیری_مسائل_شرعی
▫️راوی: فاطمه امیرانی؛ همسر شهید
📚#کتاب_به_مجنون_گفتم_زنده_بمان ؛ حمید باکری؛ صفحه ۱۰.
📚#کتاب_نیمه_پنهان_ماه ، جلد سوم، صفحه ۲۰.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir