علی آقا بسیار کم غذا بودند و توصیه هم می کردند که بچه کم غذا بخورند و بقیه نیروی شان را از #تلاوت_قرآن بگیرند. خودش هم این گونه بود.
با اینکه لاغر بود و وزنش به ۵۵ کیلو هم نمی رسید؛ اما قدرتی فوق العاده داشت. در شب عملیات #والفجر ۳، نردبانی پنج متری داشتیم و باید با خودمان جهت عبور از موانع می بردیم. بچه از بردنش خسته شده بودند. علی آقا با اینکه بی سیم به پشتش بسته بود، نردبان را برداشت و سه کلیومتر آن طرف تر، تحویل بچه های معبر داد.
#شهید_علی_ماهانی
#سیره_عبادی_شهدا
#کارکرد_انس_با_قرآن
راوی: حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۹۷.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
قرارشد شب عملیات #والفجر سه نماز مغرب و عشاء را بخوانیم و حرکت کنیم. نماز مغرب که شروع شد، صدای #گریه امام و مأمومین در هم شده بود. مکبر از امام و مأمومین #التماس می کرد که نماز را زودتر تمام کنند. نماز مغرب یک ربع طول کشید. بعد از نماز امام جماعت با التماس از بچه خواست نماز عشاء را زودتر تمام کنند.
رزمنده ها گفتند: این نماز آخر ماست. می خواهیم با خدا حرف بزنیم. حاضریم قسمتی از راه را بدویم؛ اما نماز را زود تمام نکنیم.
بعد از نماز بوی عطر خاصی فضا را پر کرده بود. علی آقا از من پرسید: تو هم بو را استشمام می کنی؟
گفتم: تا به حال چنین بوی عطری به مشامم نرسیده بود.
#خاطرات_رزمندگان
#سیره_عبادی_رزمندگان
#جلوه_های_انس_با_نماز
راوی: حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۹۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
در شب عملیات #والفجر۳، موقع عبور از میدان #مین، پای علی آقا رفت روی مین و از مچ قطع شد. چند نفر را گذاشتم تا ایشان را به عقب منتقل کنند.
امدادگر ها می گفتند: نگذاشت به عقب منتقلش کنیم.
می گفت: بچه هایی که حالشان بد است را منتقل کنید. به زور تا آخر میدان مین آوردیمش.
وقتی زمین گذاشتیمش با آرامشی عجیب قرآنش را از جیبش در آورد و شروع به تلاوت #قرآن کرد.
#شهید_علی_ماهانی
#سیره_عبادی_شهدا
#انس_با_قرآن در سیره شهدا
راوی: حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه۱۰۰.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/