قرارشد شب عملیات #والفجر سه نماز مغرب و عشاء را بخوانیم و حرکت کنیم. نماز مغرب که شروع شد، صدای #گریه امام و مأمومین در هم شده بود. مکبر از امام و مأمومین #التماس می کرد که نماز را زودتر تمام کنند. نماز مغرب یک ربع طول کشید. بعد از نماز امام جماعت با التماس از بچه خواست نماز عشاء را زودتر تمام کنند.
رزمنده ها گفتند: این نماز آخر ماست. می خواهیم با خدا حرف بزنیم. حاضریم قسمتی از راه را بدویم؛ اما نماز را زود تمام نکنیم.
بعد از نماز بوی عطر خاصی فضا را پر کرده بود. علی آقا از من پرسید: تو هم بو را استشمام می کنی؟
گفتم: تا به حال چنین بوی عطری به مشامم نرسیده بود.
#خاطرات_رزمندگان
#سیره_عبادی_رزمندگان
#جلوه_های_انس_با_نماز
راوی: حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۹۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حسن عاشق #نماز بود. البته پای سختی ها و هزینه هایش هم ایستاده بود.
برش اول:
رفته بودیم #تنگه_چزابه. حسن داشت حوالی پاسگاه سوبله تا نبعه را دوربین می زد. تا ظهر چند ساعتی بدون احساس خستگی دوربین زد. ظهر که شد روی همان ریگ ها نماز خواندیم.
نماز را به حسن اقتدا کردم. رکوع و سجده ها و قنوتش را طولانی می خواند. توی قنوتش فرازهایی از دعای کمیل را می خواند.
برش دوم:
حسن می گفت:
زمانی که #سرباز بودم، از ایلام به تهران می آمدم. اتوبوس کرج بود و نزدیک بود که #نماز_صبح قضا شود. از راننده خواستم که برای نماز نگه دارد. وقتی اصرارم را دید نگه داشت.
هوا سرد بود. نماز را در دو سه دقیقه ای خواندم. وقتی برگشتم اتوبوس رفته بود. ساکم را هم با خودش برده بود.
#شهید_حسن_باقری
#سیره_عبادی_شهدا
#جلوه_های_انس_با_نماز
راویان: فتح الله جعفری و سید احمد عسکری
#کتاب_ملاقات_در_فکه ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی) نویسنده: سعید علامیان نشر: سوره مهر نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه ۳۹ و ۱۹۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/