فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ فیلم دیده نشده از شهید رئیسی در دوران دفاع مقدس
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
شهدا از منظر قرآن.mp3
5.92M
#صوت |شهدا از منظر قرآن
🔖 پیام صوتی استاد عابدینی پیرامون نگاه به جایگاه شهید و وظیفه مومنان در برابر شهدا خطاب به جمع های قرآنی
◾️ به مناسبت شهادت #شهدای_خدمت
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرات جالب #شهید_علی_صیاد_شیرازی از دوران آموزش در آمریکا!
#سالروز_ولادت
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺دوسوم حقوق!
🔹علی همیشه یک سوم حقوقش را به من می داد و من با همان یک سوم، امور منزل را اداره می کردم. خرج و مخارج منزل دست خودم بود. می گفتم:«شما مسئولین از وضع بازار که خبر ندارید».
🌀رفتم بلوزی را که تازه خریده بودم، برایش آوردم. گفتم:«به نظرت قیمت این بلوز چنده؟» قیمت پنج هزار تومانی را می گفت پانصد تومان. دادم در می آمد.
🔸معلوم بود که از قیمت ها خبر ندارد. می گفتم:«شما مسئولین نمی دانید که قیمت ها چقدر بالاست و گرانی چه بیدادی می کند».
⚡️پولی که علی می داد با اینکه یک سوم حقوقش بود؛ اما برکت داشت. وقتی که بهم پول می داد می گفتم:«حاج آقا! یه وقت پول کم نیارید و برید قرض کنید. از همین بردارید».
☄می خندید و می گفت:«شما نگران نباش قرض نمی کنم».
🔹دو سوم باقی مانده حقوق هر ماهش را برای کمک به این و آن خرج می کرد. خیلی ها می آمدند دم در خانه نامه می دادند و گریه می کردند. درد دل می کردند. نامه را که می دادم علی، مدام پیگیری می کردم تا به نتیجه برسد.
🔸علی می خندید و می گفت: «خانم! شما بیش تر از من برای درد دل این مردم جوش می زنید.»
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#انفاق_و_دست_به_خیری در سیره شهدا
▫️راوی: همسر شهید
📚کتاب خدا می خواست زنده بمانی؛ کتاب صیاد شیرازی، صفحه ۵ و ۶.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹گرامیداشت یاد #شهید_عباس_صابری توسط حاج عبدالرضا هلالی
#سالروز_شهادت
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺دوکوهه آسمان!
▫️عباس قنبری:
💢آخرین محرم حیات عباس بود. یکی دو روز قبل از شهادتش بود که هوای پادگان دوکوهه را کردیم. با هم از اندیمشک پیاده آمدیم دو کوهه.
🌀بین راه نوحه می خواندیم و گریه می کردیم. روی پل دوکوهه که رسیدیم، عباس گفت: «خواب اکبر محمدی بخش را دیدم که می خواهم برایت تعریف کنم».
🌦اکبر محمدی از دوستان صمیمی عباس بود که سال 72 بر اثر تصادف مرحوم شد.
⚡️گفت: «چند شب پیش خواب اکبر را دیدم. کلی با هم صحبت کردیم. من از شهدا می گفتم و او از اخبار آن طرف.
▪️ازش پرسیدم: «اکبر! شما دوکوهه هم می آئید؟».
▫️گفت: «خداوند بالای سر دوکوهه، توی آسمان، یک دوکوهه ساخته که همه شهدا می ایند آن جا».
#شهید_عباس_صابری
#عنایات_و_کرامات_شهدا
📚#کتاب_تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول-بهار 1389؛ صفحه 99.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مروری بر زندگی حجت الاسلام و المسلمین #شهید_عباس_عباس شیرازی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺بدون تکبر!
💢شیخ عباس خود را کاملاً وقف وظایفش کرده بود. وقتی به جبهه می آمد، دیگر فارغ از زندگی و خانواده بود.
🔹خیلی وقتها تأسف می خورد و می گفت که ای کاش من در جاهای مختلف مسئولیتی نداشتم و کارهای دیگری روی دوشم نبود؛ آن وقت اصلا به تهران نمی رفتم و همیشه اینجا می ماندم. ای کاش حداقل این رفت و آمد به تهران لازمه کارم نبود.
🔅وقتی وارد منطقه شد. در ابتدا همه دوستان با ناباوری به ورودشان نگاه می کردند؛ اما ایشان از همان روز اول چنان با صداقت و با عاطفه جلو آمد که طولی نکشید همه را مجذوب خود کرد.
⚡️یادم هست ایشان در اولین نشست فرماندهان و مسئولین فرهنگی جبهه گفت: «من آمده ام شاگردی شما را بکنم. کفش پای شما باشم. من احساس می کنم شایسته این افتخار بزرگی که نصیبم کرده اند نیستم».
♻️ذره ای تکبر در وجودشان نبود. من حتی گاهی دیده بودم اگر فرصتی پیش می آمد در نمازخانه، کفش تک تک بچه ها را جفت می کرد و جلوی پایشان می گذاشت.
#شهید_عباس_شیرازی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#تواضع_و_فروتنی
📚کتاب هشت بهشت، مهدی فراهانی، ناشر: لشکر 41 ثارالله، نوبت چاپ: اول-1377. صفحه 84-83.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مثل اسب آبی!
🎥 رحیمپور ازغدی: قبل از شهید امیرعبداللهیان وزرای خارجهای داشتیم که بزرگترین آرزویشان این بود که مقامهای آمریکا و فرانسه و انگلیس به آنها لبخند بزنند.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🌱 شهیدان مشغول کارند؛ باور میکنید؟!
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکر میکردیم، چون گرفتاریم از خدا دوریم، ولی شهدا اثبات کردند، چون از خدا دوریم گرفتاریم...
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
36.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری | شهید انتخاب شده است
🔖 تاثیرگذاری شهید قطعی است اما قابلیت بهره مندی از تدبیر شهید بسته به زنده و ادامه دار بودن خط شهدا در جامعه است.
هرچه یاد و نام شهید در جامعه زنده تر، و دنباله روی از شهید در جامعه شعار بشود قابلیت بهره مندی ایجاد میشود.
در این صورت است که میتوان از ظرفیت شهید در جامعه استفاده کرد.
#معارف_شهادت
🎥 برشی از درس شرح تفسیر المیزان جلسه 941
🎙استادعابدینی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
🔺شستن سرویس بهداشتی
💢در کانکس های مقر انرژی اتمی مستقر بودیم. شب غرق خواب بودم. حسن برخورداری؛ فرمانده گروهان برنامه برای مان داشت.
🔹بی سر و صدا بیدارم کرد. با شهید_حسن_رنجبر و محمد زلفی آمدیم سمت دستشویی ها تا آبی به سر و صورت مان بزنیم و خواب مان بپرد.
🔸شبحی لاغری با آستین ها و پاچه های بالا آمده، از دستشویی آمد بیرون. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد از کنارمان گذشت. اردستانی بود. با گذاشتن پایم در دستشویی ها، خواب از سرم پرید. دیگر نیازی به آب نبود. حسین علی کف گِل آلود دستشویی ها را برق انداخته بود. ساعت، سه ساعت مانده به اذان صبح بود.
#شهید_حسین_علی_عرب_اردستانی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#روحیه_کار_جهادی
#شستن_سرویس_بهداشتی
▫️راوی: حاج حسین یکتا
📚کتاب مربع های قرمز؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه ۲۲۷.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدا
🇮🇷@boreshha🇵🇸
🌍http://www.boreshha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 مداحی برای شهید رئیسی
.
🌹خادم ملت یعنی آخرش مثل حسین تنها/ تنت بمونه شب توی صحرا...