eitaa logo
برش‌ ها
383 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
346 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از وصیت نامه: به‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ در رأس‌ همه‌ کارهایشان‌ به‌ را قرار دهند که‌ همین‌ها هستند که‌ جبهه‌ها را گرم‌ نگه‌‌داشته‌اند و هر روزه‌ خون‌ می‌دهند که نهال‌ انقلاب‌ بارور شود و اسلام‌ به‌ پیروزی‌ برسد. .
سال نمای زندگی شهید سید محمد تقی رضوی مبرقع قائم مقام عملیات مهندسی جنگ قرارگاه خاتم الانبیاء و و مسول ستاد مرکزی پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی ۱۳۳۴؛ (۲۶ فروردین) ولادت در مشهد مقدس ۱۳۴۱؛ شروع تحصیلات ابتدایی ۱۳۵۰؛ عضویت رسمی در تیم والیبال ابو مسلم ۱۳۵۲؛ اخذ مدرک دیپلم ۱۳۵۲؛ شرکت در کنکور و قبولی در رشته راه و ساختمان انستیتوی تکنولوژی مشهد (دانشکده فنی شهید منتظری) ۱۳۵۶؛ فارغ التحصیلی از انیستیتوی مشهد ۱۳۵۶؛ اعزام به خدمت سربازی ۱۳۵۷؛ فرار از پادگان با دستور عمومی امام خمینی (ره) ۱۳۵۷؛ (بهمن) حضور در تهران برای استقبال از امام خمینی (ره) ۱۳۵۷؛ بازگشت به خدمت در کمیته انقلاب اسلامی ۱۳۵۸؛ عضویت در جهاد سازندگی خراسان ۱۳۵۹؛ (مهر) اعزامم به جبهه و الحاق به ستاد شهید چمران ۱۳۶۰؛ (۲۹ خرداد) ازدواج با خانم سید آبادی مصادف با نیمه شعبان ۱۳۶۰؛ (آذر) احداث جاده ابتکاری از پشت تپه های الله اکبر در عملیات طریق القدس ۱۳۶۱؛ ولادت تنهاترین فرزندش حمزه ۱۳۶۶؛ (فروردین) آخرین خداحافظی از همسر و خانواده و فامیل و اعلام به اینکه این آخرین دیدار است ۱۳۶۶؛ (۳ خرداد) شهادت در کوه ه ای سردشت در حال شناسایی منطقه عملیاتی کربلای ۱۰٫ مزار: حرم مطهر امام رضا (ع) ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
با توهین به شهدا کنار نمی آمد. روزِ همان شبی که قرار بود مجلس عقدش برگزار شود، از تربت حیدریه عازم مشهد بودیم. قرار بود در رباط سنگ تربت حیدریه منتظرش باشیم. با همان لباس کارش آمد. حاج آقای امیریان هم با ما با بود؛ اما ناراحتی از سر و رویش می بارید. سید از علت ناراحتی اش پرسید. حاج آقا گفت در خوابگاه جهاد یکی عکس را پاره کرده است. سید خیلی ناراحت شد. همانجا ما را پیاده کرد و گفت: من تا تکلیف این شخص را مشخص نکنم، مجلس عقد نمی روم. سی کیلومتر راه راه برگشت. رفته بود و آن شخص را پیدا کرده بود و گفته بود: همکاری شما با جهاد همین جا تمام می شود. ما نیازی به کسی که عکس شهید بهشتی را پاره کند، نداریم. راوی: سید حسین نمازی؛ هم رزم شهید ؛ زندگی نامه و خاطرات سردار جهادگر شهید محمد تقی رضوی، نویسندگان: عیسی سلمانی لطف آبادی و همکاران، ناشر: انتشارات سلمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه 24. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
آخرین محرم حیات عباس بود. یکی دو روز قبل از شهادتش بود که هوای پادگان دوکوهه را کردیم. با هم از اندیمشک پیاده آمدیم دو کوهه. بین راه نوحه می خواندیم و گریه می کردیم. روی پل دوکوهه که رسیدیم، عباس گفت: خواب از اکبر محمدی بخش دیدم که می خواهم برایت تعریف کنم. اکبر محمدی از دوستان صمیمی عباس بود که سال 72 بر اثر تصادف مرحوم شد. گفت: چند شب پیش خواب اکبر را دیدم. کلی با هم صحبت کردیم. من از شهدا می گفتم و او از اخبار آن طرف. ازش پرسیدم: اکبر! شما دوکوهه هم می آئید؟ گفت: خداوند بالای سر دوکوهه توی آسمان، یک دوکوهه ساخته که همه شهدا می ایند آن جا. راوی: عباس قنبری کتاب_تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول-بهار 1389؛ صفحه 99. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از وصیت نامه شهید احمد مکیان: دوست دارم اگر جنازه ام به دست شما رسید، پیکر بی جان مرا غریبانه تحویل گیرید و غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه ۳۱ به خاک بسپارید و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید “تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی “ حتما چنین کاری بکنید. چون من از روی پر نور و با جمال شهدای گمنام خجالت می کشم که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود؛ ولی آن نوگلان پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانکها له گردند… ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
شهید مهدی طیاری مرخصی هم که می آمد برای ما نبود. همیشه به نیروهایش سر می زد و مثلا اگر یکی شان می خواست خانه ای بسازد، خودش را به آب و آتش می زد، تا برایش مصالح و سایر وسایل مورد نیاز را فراهم کند. همیشه به خانواده_شهدا سر می زد و به کارهای شان رسیدگی می کرد. همسر شهیدی برایم نقل کرد که روزی شهید طیاری به منزل ما آمد و دو فرزندم را روی پایش گذاشت. روی سرشان دست می کشید و گریه می کرد. می گفت: هر کاری دارید، به من بگویید تا انجام دهم. بعد از شهادت مهدی هم، سر مزارش نشسته بودم و در حال خودم بود. همسر یکی از شهدای جیرفت آمد سر قبر شهید و شروع کرد به گریه کردن. طوری گریه می کرد که گویی برادرش باشد. به من گفت: شما برای شهید طیاری گریه نکن؛ بگذار من گریه کنم. گفتم: چطور؟ گفت: شهید هر وقت که از جبهه به مرخصی می آمد به خانه ما سر می زد و حال بچه ها را می پرسید و مبلغی پول هم می آورد. راوی: سوسن شاهرخی؛ همسر شهید کتاب_در_کنار_دریا ؛ خاطرات شهید مهدی طیاری، نوشته: علی اصغر جعفریان، ناشر: لشکر ۴۱ ثار الله کرمان، نوبت چاپ: دوم-۱۳۸۸٫ صفحه ۵۹ و ۱۳۸. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
آهای انسان! بیا درگوشه ای از زمین خداوند، پاسی از شب را تفکر کن که توی ضعیف ذلیل و بیچاره بی‌چیز چرا این جا آمدی؟ اگر ماموریتی داشتی انجام ده و گرنه جواب «چرا» را بده. یا عبید الدنانیر و الدراهم، ای بندگان دینار و درهم! ای کسانی که به سکه و کاغذهای نقشه دار(اسکناس) و سنگ و گل و آجر و آهن پاره‌ها قانع شده و گره قلبی بسته‌اید! گره‌ای ناگسستنی جز با خداوند و دینش؛ بدانید که کاخ و خانه و اشیانه و ماشین و مال التجاره همه و همه را زلزله عظیم قیامت در قلب زمین فرو می برد حتی توی قطره (انسان) را؛ نمی‌دانم چی بگویم ولی حقیقتا برای ما انسان‌ها ننگ و عار است که با این همه عظمتش و روح اللهی اش به خاک و سنگ و آهن و… سرگرم شود و مثل بچه ها با آنها بازی کند. آیا حیف نیست؟ خجالت نمی‌کشیم؟ مگر چه شده است که این همه همهمه و تاخت و تاز و بگیر و ببند می‌کنیم و حرص و جوش؟ چه خبر شده که شب و نصف شب خواب و بیداری ماشین حساب و قلم در دست داریم و هی حساب می‌کنیم؟ راستی تو که با شریک مالی خود در اطاقی می نشینی و حساب می کنی آیا با نفس طاغی و خاطی خود که شریک جانی تو است این چنین محاسبه داری؟ ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
شهر تازه از یوغ احزاب وابسته آزاد شده بود. محمد الان که کمی فرصت یافته بود دوست داشت پیش ها برود. وقتی می رفت زندان، اسلحه اش را می داد دست محافظ هایش و می رفت تو. محافظ ها می گفتند: بدون که نمی شود بین آدم کش ها رفت. هر کدام از این ها چند غیر نظامی و پاسدار را سر بریده اند؟ می گفت: می خواهم باهاشان صحبت کنم. با اسلحه که نمی شود حرف زد. بهشان می گفت: من که نمی توانم حکم خدا را عوض کنم. امام دوست دارم حساب تان را با خدا صاف کنید. تا اذان صبح باهاشان صحبت می کرد. تازه بعد از نماز فرصت می کرد توی همان بند آدم کش ها کمی آسوده بخوابد. می گفت: فکر می کنید من از این که شما را اینجا می بینم خوشحالم؟ نه. شما باید هر کدام تان به درس و دانشگاه یا کارخانه می چسبیدید. نه اینکه به روی سربازهای مملک تون اسلحه بکشید. وقتی می گفت: برای این ها چای و غذا بیارید؟ سربازها اعتراض می کردند که به این ها می خواهی غذا بدهی؟ گفته بود: این ها که تو می گویی می توانستند برای ممکلت شان مفید باشند، یا لا اقل مخرب نباشند. نمی توانست نابودی مردم را ببیند. ؛ روایتی کوتاه از زندگی شهید بروجردی، نویسنده: عباس رمضانی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۹؛ صفحه 78. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از وصیت نامه : به‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ در رأس‌ همه‌ کارهایشان‌ خدمت‌ به‌ را قرار دهند که‌ همین‌ها هستند که‌ جبهه‌ها را گرم‌ نگه‌‌داشته‌اند و هر روزه‌ خون‌ می‌دهند که نهال‌ انقلاب‌ بارور شود و اسلام‌ به‌ پیروزی‌ برسد. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
💌 در شفاعت، شهدا دست درازی دارند عکسشان رابنگر، چهره نازی دارند ما به یادآوری خاطره ها محتاجیم ورنه آنان به من و تو، چه نيازي دارند
فرازی از وصیت نامه : ای امت دلاور حزب الله! ای کسانی که اگر پایش بیفتد حاضرید همه ی هستی تان را تقدیم اسلام کنید، من که چیزی نداشتم، هستی من یک جان بود که به پای قدم رهبر عزیزم و امت حزب الله فدا کردم؛ ولی افسوس که یک جان بود؛ کاش چندین جان داشتم و آنها را به پای رهبرم و به کوی عشق حسین علیه السلام می ریختم و به اندازه ی یک لبخند او را شاد می کردم. به نماز اول وقت پایبند باشید و برخواندن قرآن مخصوصا معانیش تداوم داشته باشید و پشتیبان باشید. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇) @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/