مجلس توسل محمد رضا #مناجاتی بود. در ابتدای مداحی، شروع می کرد با خدا حرف می زد. از سوز دل اشک می ریخت و از رحمت خدا می گفت.
آیه “لا تقنطوا من رحمة الله” را هم می خواند. از مرگ و قیامت هم #تلنگر هایی برای مردم داشت. هر کس می آمد داخل مراسم منقلب می شد.
دعای توسلش در گلزار شهدا که غوغا بود و بلندگو ها هم کارایی نداشت.
صدای ناله مردم آنقدر بلند بود که صدای محمد در آن گم بود.
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
#مجالس_توسل_شهدا
کتاب یا زهرا سلام الله علیها؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: امینیان، نوبت چاپ: ششم- آذر ۱۳۸۹؛ صفحه ۴۰ و ۴۱٫
آخرين نفري که از عمليات برميگشت احمد بود.
يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره. حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت.
گفتيم: «اگر شهيد ميشدي…؟»
گفت: «اين بيت المال بود.»
#حاج_احمد_متوسلیان
#بیت_المال
کتاب یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان،نویسنده: زهرا رجبی متین، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: پنجم، ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۲۵٫
در همان ایام نخست وزیری یک بار به سختی مریض شد. #چشم هایش سرخ و متورم شده بود. نمی توانست چشم هایش را باز کند؛ اما دلش نمی آمد در خانه بماند. می گفت: با این همه کار، وقت #استراحت کردن ندارم؛ حتی برای #مریض شدن هم #وقت ندارم.
در اتاق کارش، چشم هایش را بسته بود و به آخرین نامه ها و گزارش های رسیده را که برایش می خواندند، گوش میکرد. با همان چشم هایی که از شدت درد می سوختند به کارهای کشور میرسید.
#شهید_محمدجواد_باهنر
#کار_جهادی
#خستگی_ناپذیری
کتاب شهید باهنر، نویسنده: مرجان فولاد وند، ناشر: انتشارات مدرسه، نوبت چاپ: هفتم؛ ۱۳۹۲؛ صفحه ۵۲
آن روزها در روستا گروهی داشتیم به نام «جوانان مومن طیردَبّا». نوجوانان ۱۰ تا ۱۵ ساله بودیم. یک روز تصمیم گرفتیم مسجد روستا را نقاشی کنیم اما نه پولی داشتیم و اعتباری.
چهار روز بعد عماد با رنگ و وسایل نقاشی آمد پیشمان و گفت: این هم وسایل نقاشی دیگر منتظر چه هستید؟
بعدا فهمیدیم چهار روز را در یکی از باغ های پرتقال کارگری کرده و پول رنگ و وسایل نقاشی را خریده است. کار پرتقال چینی برای بچههای آن سن و سال، یک روزش هم کار طاقت فرسایی بود.
کتاب ابو جهاد؛ صد خاطره از شهید عماد مغنیه، نویسنده: سید محمد موسوی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول؛ ۱۳۹۶؛ خاطره شماره ۴٫
#شهید_امروز
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
فرمانده هوانیروز استان کرمانشاه
شهیدی که حکم شهادتش زودتر از حکم اخراجش به دستش رسید.
میگما
آقای عبد الله ناصری در سخنانی وقیحانه مدعی شده که طبقه اصلی زنان موسوم به #پرستو ها #همسران_شهدا هستند.
https://t.me/nasr_ch/17048
http://yon.ir/gWXhl
بارها گفته ام که #اصلاح_طلبان اصیل نه تنها میانه ای با فرهنگ دفاع مقدس ندارند که آن را عامل عقب ماندگی خود از فرهنگ #غرب می دانند. اما به خاطر نفاق شان، دم خروس گه گاه بیرون می زند. این همان دم خروس است.
آنان که باید بدانند می دانند که عامل نفوذ پرستوها، روحیه #عیاشی است که #کارگزاران و فرزندان خلف آنها اصلاح طلبان در رده های مدیریتی کشور رسوخ داده اند.
چه کسانی در کاخ های شاه مخلوع سکونت دارند؟
چه کسانی در #استخرها و مجموعه های تفریحی شاه و #فرح سرگرمند؟
چه کسانی روز #عاشورا در مجموعه های تفریحی خود مشغول آب بازی می شدند؟
چه کسانی در سفر خارج به استخرهای #مختلط و ... می روند.
چه کسانی سر در #آخور بیت المال دارند و به خاطر حمایت های برادران شان با خیال راحت می چرند و دیگران را هم از لگد و پارس و گاز خود مستفیض می کنند.
انقلاب همیشه بر دوش پابرهنگان بوده و خواهد بود و همسران شهدا نیز از همین طیف اند و جنگ بین فقر و غنا، کوخ نشین و کاخ نشین، مستضعف و مستکبر همیشه جریان دارد و خواهد داشت.
آقای ناصری!
هم پرستوها و هم پرستو پروران افراد #عیاش و #هرزه ای هستند با تخم #اصلاحات به وجود آمده و رشد می کنند و میانه های نه با دفاع مقدس دارند و نه با انقلاب.
خودمانیم
از شهدا چه #زخمی خورده ای که این چنین هتاکانه همسران شان را متهم می کنی تا شاید دلت خنک شود.
به راستی شما از کدامین قبیله ای!
با کدامین شناسنامه؟
#میگما ؛نیش نوشت های پراکنده
.