هدایت شده از 𝗎𝖿𝗈.
مواظب باش با کی و کجا خاطرهی قشنگ میسازی، اون قشنگیا میتونن یه روز وقتی که بهشون فکر کردی اشکت رو به بدترین شکل ممکن در بیارن. حداقل یکی باشه که ارزششو داشته باشه.
و دردناکترین قسمت ماجرا اینجاست که تو میدونستی چهچیزی بهم آسیب میزنه و دقیقا همون کار رو انجام دادی.
فکر میکنم برای اثبات اینکه دوستت داشتم، تمام اجزای بدنم میتونستن شهادت بدن. موقعی که دستمو میگرفتی و قلبم از شادی بیشتر از قبل میتپید، موقعی که توی آفتاب به چشمهات نگاه میکردم و چشمهام نمیتونستن دست از خیره شدن بهشون بردارن، وقتی موهاتو نوازش میکردم و حس میکردم که دستهام بالاخره توی پناهگاهشون آروم گرفتن، وقتی اشکهات از گونههات سر میخوردن و با دیدن اشکهات بغض توی گلوی من هم لونه میکرد، وقت ازت دور میشدم و چشمهام انقدر تاب و تحملشون رو از دست میدادن که مثل ابر بهار شروع به باریدن میکردن، همه میتونستن ثابت کنن، که هنوزم تکستاره آسمونم بودی، که همه قلبم متعلق به تو بود، که آرامشی که بهم میدادی رو با دنیا عوض نمیکردم. تکتک لحظههایی که ذرهای به احساسی که بهت داشتم شک کردی، تمام اجزای بدنم میتونستن اثباتش کنن. فقط کافی بود واسه یه لحظه دستامو توی دستت بگیری، اسممو صدا کنی و توی چشمهام نگاه کنی تا تمام احساسی که بهت داشتم رو از فریاد سکوتم بشنوی.
هدایت شده از خودم!
نیم قدم به سمتم برنداشتی که تمام جادههای بیسروته دنیا رو بهخاطرت پابرهنه بدوم.