eitaa logo
بُت شناسی
1.9هزار دنبال‌کننده
292 عکس
256 ویدیو
21 فایل
🖎نقد و آگاهی در زمینه فِرق انحرافی از ثقلین، نقد تصوف و غلات، نقد مخربین اعتقادی شیعه. بدون خط قرمز در چهارچوب ثقلین instageram.com/botshenasi↩ ❎برای حمایت از کانال خارج نشید.❎
مشاهده در ایتا
دانلود
وحشت آن دو نفر از شب قدر عن أبی‌عبداللّه علیه السّلام قال: کان علیّ علیه السّلام کثیرا ما یقول: ما اجتمع التّیمیّ و العدویّ عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و هو یقرأ: «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ» بتخشّع و بکاء فیقولان: ما أشدّ رقّتک لهذه السّورة فیقول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: لما رأت عینی و وعی قلبی و لما یری قلب هذا من بعدی فیقولان: و ما الّذی رأیت و ما الّذی یری؟ قال: فیکتب لهما فی التّراب «تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ اَلرُّوحُ فِیهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» قال: ثمّ یقول: هل بقی شیء بعد قوله عزّ و جلّ: «کُلِّ أَمْرٍ» فیقولان: لا، فیقول: هل تعلمان من المنزل إلیه بذلک فیقولان: أنت یا رسول اللّه فیقول نعم فیقول: هل تکون لیلة القدر من بعدی؟ فیقولان: نعم، قال: فیقول: فهل ینزل ذلک الأمر فیها؟ فیقولان: نعم، قال: فیقول: إلی من؟ فیقولان: لا ندری فیأخذ برأسی و یقول: إن لم تدریا فادریا، هو هذا من بعدی قال: فإن کانا لیعرفان تلک اللّیلة بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من شدّة ما یداخلهما من الرّعب! از امام صادق علیه السّلام روایت است که امیرالمؤمنین علیه السّلام بارها می‌فرمود: هرگاه آن (تَیمی و عَدَوی) نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله گِرد می‌آمدند، ایشان «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ» را با خشوع و گریه می‌خواند. آنگاه آن دو می‌گفتند: چقدر نسبت به این سوره خشوع بخرج می‌دهید؟ رسول خدا می‌فرمود: برای آن چیزی است که چشمم دیده و دلم دریافته است و برای اینکه قلبِ علی علیه السّلام پس از من می‌بیند. آن دو گفتند: چیست آنچه شما دیدی و آنچه او می‌بیند؟ حضرت برای آن دو روی خاک می‌نوشت: «تنزل الملائکة و الروح فیها بإذن ربهم من کل امر.» سپس می‌فرمود: آیا پس از این که خداوند فرمود: «کُلِّ أَمْرٍ» چیزی باقی می‌ماند؟ آن دو می‌گفتند: نه. ایشان می‌فرمود: آیا می‌دانی چه کسی است که آن امر به او نازل می‌شود؟ می‌گفتند: شما ای رسول خدا. ایشان می‌فرمود: بله. سپس می‌فرمود: آیا شب قدر پس از من هست؟ می‌گفتند: بله. می‌فرمود: آیا آن امر در آن شب نازل می‌شود؟ می‌گفتند: بله. می‌فرمود: به چه کسی؟ می‌گفتند: نمی‌دانیم. سپس رسول اکرم دست بر سر من گذاشت و فرمودند: اگر نمی‌دانید، بدانید که آن شخص پس از من همین است. همانا آن دو، آن شب را پس از رسول اکرم خوب می‌شناختند، به جهت هراس سختی که به جانشان می‌افتاد. 📚الكافی، ط_الاسلامیه، ج ۱، ص ۲۴۹ 📚بصائرالدرجات، ط_أعلمی، ص ٢٤٤ علامه مجلسی ذیل این روایت می‌نویسد: «و الرعب إما لأخبار النبي صلى‌ الله‌ عليه‌ و آله بنزول الملائكة أو بمحض النزول بالخاصية أو بإلقاء الله سبحانه الرعب في قلوبهم لإتمام الحجة.» ترس آنان یا بخاطر خبر دادن پیامبر صلی الله علیه و آله از نازل شدن ملائکه بوده؛ یا بخاطر نازل شدن ملائکه بر شخص خاصی که می‌شناختند (حجة الله)؛ یا بخاطر این بوده که خداوند متعال ترسی در دل آنان ایجاد می‌کرد تا حجت بر آنان تمام شود. 📚مرآة العقول، ج ۳ ، ص ۸۷ . . @BotShenasi
قال امیرالمومنین علیه السلام : مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله. . بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره مظلوم بوده ام. . 📚  بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الایمه الاطهار علیهم السلام جلد ۲۸، صفحه ۳۷۳ . عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: مَا زِلْتُ مَظْلُوماً   من پیوسته مظلوم بوده ام.
💡 شاخصِ ایمان ● حضرت امام باقر عليه السلام فرمودند: ▪️ «إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلِيّاً عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ كَانَ ضَالاًّ وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ شَيْئاً كَانَ مُشْرِكاً وَ مَنْ جَاءَ بِوَلاَيَتِهِ دَخَلَ اَلْجَنَّةَ» ▪️ همانا خداي عز و جل، علی (عليه‌السلام) را عَلَم و نشانه‌ای ميان خود و آفریدگانش قرار داده است. هر كه معرفت او را داشته باشد، مومن است، و هر كه انكارش كند كافر است و هر كه او را نشناسد گمراه است و هر كه برای دیگری در کنار او مقامی قائل شود، مشرك است، و هر كه ولايت او را [در قیامت] بیاورد، وارد بهشت می‌شود و هر که دشمن او باشد، وارد جهنم گردد. 📚کافی، ج2، کتاب الایمان و الکفر، ص388، ح20 @BotShenasi
▪️قرب الاسناد به سند معتبر از امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده است: ▪️ ابن ملجم را به نزد امام حسن عليه السّلام آوردند، آن ملعون گفت: با خدا عهد كرده بودم كه پدر تو را بكشم، وفا به عهد خود كردم. اگر خواهى مرا بكُش و اگر عفو كنى مى‌روم به نزد معاويه او را به قتل مى‌رسانم و تو را از شرّ او راحت مى‌دهم و باز به نزد تو مى‌آيم. حضرت فرمود: تو را زود به جهنّم مى‌فرستم. پس او را پيش طلبيد به دست مبارك خود گردن آن ملعون را زد. ▪️«أَنَّ الْحَسَنَ قَدَّمَهُ لِيَضْرِبَ عُنُقَهُ بِيَدِهِ، فَقَالَ: فَقَدْ عَاهَدْتُ اللَّهَ عَهْداً أَنْ أَقْتُلَ أَبَاكَ وَ قَدْ وَفَيْتُ، فَإِنْ شِئْتَ فَاقْتُلْ، وَ إِنْ شِئْتَ فَاعْفُ، فَإِنْ عَفَوْتَ ذَهَبْتُ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَقَتَلْتُهُ وَ أَرَحْتُكَ مِنْهُ ثُمَّ جِئْتُكَ. فَقَال: لَا حَتَّى أُعَجِّلَكَ إِلَى النَّارِ. فَقَدَّمَهُ فَضَرَبَ عُنُقَهُ.» لعنت خدا بر ابن‌ملجم حرامزاده و تمام دشمنان اهل بیت علیهم السلام. 📗قرب الاسناد، ص ١٤٤ و جلاء العیون، ص ٣٧٢
این ذکر را مداوم بگویید.
💡متکلم خبیر مرحوم شیخ محمد جواد خراسانی: در شرح روایت زیر چنین میگوید: عن البزنطی انّه قال: قال رجل من أصحابنا للصادق جعفر بن محمّد علیه السّلام: قد ظهر فی هذا الزمان قوم یقال لهم الصوفیة فما تقول فیهم؟ قال علیه السّلام: انّهم أعداؤنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم، و سیکون أقوام یدّعون حبّنا و یمیلون الیهم و یتشبّهون بهم و یلقّبون أنفسهم بلقبهم و یأوّلون أقوالهم، ألا فمن مال الیهم فلیس منّا و انّا منه براء، و من أنکرهم وردّ علیهم کان کمن جاهد الکفّار بین یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. 📚 سفینه البحار و مدینه الحکم و الاثار مع تطبیق النصوص الوارده فیها علی بحار الانوار - مجلد ۵، صفحه ۱۹۸ ▪️بزنطی میگوید خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﭘﻴﺪ ﺍﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﻮﻓﻰ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﭼﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ میفرمایید؟ ▪️ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﻣﻴﺒﺎﺷﻨﺪ، ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﻞ ﺑﻄﺮﻑ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺯﻭﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺩﻋﺎﻯ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﺎ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻄﺮﻑ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻴﻞ ﻛﻨﻨﺪ (ﻳﻌﻨﻰ ﻣﺎﻳﻞ ﺑﮕﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ) ﻭ ﺗﺸﺒﻪ ﺑﺎﻳﺸﺎﻥ ﻭﺭﺯﻧﺪ (ﻳﻌﻨﻰ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺗﻘﻠﻴﺪ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺸﺎﻥ ﺷﺒﻴﻪ ﺳﺎﺯﻧﺪ) ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻠﻘﺐ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻠﻘﺒﻬﺎﻯ ﺍﻳﺸﺎﻥ (ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﺭﻑ، ﻋﺎﺷﻖ، ﻭﻟﻰ، ﺳﺎﻟﻚ، ﻣﺠﺬﻭﺏ، ﻣﺠﻨﻮﻥ و ﺑﻴﺪﻝ ﻭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺫﻟﻚ) ﻭ ﺗﺄﻭﻳﻞ ﻛﻨﻨﺪ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﻯ ﺍﻳﺸﺎن رﺍ (ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ، ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ: ﻣﺮﺍﺩﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻭ ﻣﻰ، ﺑﺎﺩﻩ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻭ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﺮﺍﺩﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﻓﻠﺎﻥ ﻓﻠﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻓﻠﺎﻥ ﻓﻠﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻋﻠﻤﺎﺀ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ) ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﻞ ﻛﻨﺪ ﺑﺴﻮﻯ ﺍﻳﺸﺎﻥ (ﻳﺎ ﺑﺘﺸﺒﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﻳﺸﺎﻥ ﻭ ﻳﺎ ﻣﻠﻘﺐ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﻠﻘﺒﻬﺎﻯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻭ ﻳﺎ ﺑﺘﺄﻭﻳﻞ ﻛﺮﺩﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﻯ ﺍﻳﺸﺎﻥ) ﭘﺲ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺮﻯ ﻭ ﺑﻴﺰﺍﺯ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ ﻛﺴﻴﻜﻪ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻛﻨﺪ ﺍﻳﺸﺎﻧﺮﺍ ﻭﺭﺩ ﻛﻨﺪ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﺑﺎ ﻛﻔﺎﺭ ﺑﺠﻨﮕﺪ. ▪️ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺷﺮﻳﻒ ﺑﻌﻠﺎﻭﻩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﺴﻪ ﺍﻣﺮ ﻧﻴﺰ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻭﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺳﺆﺍﻝ ﺭﺍ ﻭﻯ (ﻗﺪ ﻇﻬﺮ ﻓﻰ ﻫﺬﺍ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ) ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺂﻧﭽﻪ ﭘﻴﺶ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﻛﻪ ﺍﺑﺘﺪﺍﻯ ﭘﻴﺪﺍﻳﺶ ﺗﺼﻮﻑ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺗﻮﺍﺭﻳﺦ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﻗﺮﻥ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺍﻭﺍﺋﻞ ﻗﺮﻥ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﭼﻪ ﺁﻧﻜﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺑﻤﻌﻨﻰ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻰ ﺟﻤﺎﻋﺘﻰ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺑﺪﻋﺘﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺪﻭ ﺣﺪﻭﺛﺶ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﺷﻜﺎﺭﻳﺶ ﻣﺪﺗﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺲ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺗﺼﻮﻑ ﻟﺎ ﻣﺤﺎﻟﺔ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺳﺒﻖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺁﻧﺰﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ، ﺩﻭﻡ ﺁﻧﻜﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ (ﺳﻴﻜﻮﻥ ﺍﻗﻮﺍﻡ) ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺂﻧﭽﻪ ﭘﻴﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺋﻤﻪ علیهم السلام ﻳﻜﻨﻔﺮ ﺍﺯ ﺷﻴﻌﻪ ﺻﻮﻓﻰ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺗﺸﻴﻊ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﺪﻳﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻭﻳﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﭘﻴﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﺳﻮﻡ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺣﻀﺮﺕ (ﻭ ﻳﺘﺸﺒﻬﻮﻥ ﺑﻬﻢ ) ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺪﺍﻧﭽﻪ ﭘﻴﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﻰ ﺻﻮﻓﻰ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺻﻮﻓﻰ ﻣﺎﺑﻨﺪ ﻳﻌﻨﻰ ﻣﺘﺸﺒﻪ ﺑﺼﻮﻓﻴﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻭ ﺧﺘﻮﻣﺎﺕ ﻭ ﺍﺩﻋﻴﻪ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﻥ ﻭ ﻣﻨﺘﺮ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺮﻛﺎﺕ ﻭ ﻣﺠﺎﻟﺲ ﻭ ﺗﺄﻭﻳﻠﺎﺕ ﻭ ﺗﺸﺒﻪ ﺑﺎﻟﻘﺎﺏ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺷﺮﻳﻒ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺻﻮﻓﻰ ﻣﺂﺏ‌ﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺣﻜﻢ ﺻﻮﻓﻴﺎﻧﻨﺪ. 📚ﺍﻟﺒﺪﻋﺔ ﻭ ﺍﻟﺘﺤﺮﻑ، ﺍﻟﺒﺪﻋﺓﻭﺍﻟﺘﺤﺮﻳﻒ، ﺹ: 113 💡 موارد داخل پرانتز در ترجمه شرح مرحوم خراسانی می باشد. @BotShenasi
مُتکلّم خبیر مرحوم آیت اللّه شیخ محمد جواد خراسانی رحمه الله : آنچه متصوّفه می گویند از باده و مِی و مطرب و پیر مغان و أمثالها،فرضا تسلیم شویم که این اَلفاظ را إصطلاحی است غیر ظاهرِ خودش،اما شکّی نیست که إصطلاحِ متصوّفه است؛ولی شیعه طبق إصطلاح صوفی - که ضالّ و‌ مُضلّ است - چرا سخن بگوید و أشعار خود را پُر از ألفاظ و مُصطلحات آنها بکند؟! 📚یادداشتهایی از مخطوطات؛ص۱۱۷
ابوهاشم جعفری گوید: از امام رضا علیه السلام درباره غلات و مفوضه پرسیدم. فرمود: غلات کافرند و مفوضه مشرکند. هر کس با آنان هم نشین شود یا با آنان در آمیزد یا هم غذا شود یا همراهشان چیزی بنوشد یا با آنان پیوند داشته باشد یا به آنان زن دهد یا از آنان زن بگیرد یا به آنان امان دهد یا بر امانتی امینشان بشمرد یا سخنشان را تصدیق کند یا با نصف کلمه آنان را یاری کند؛ از ولایت خدای عز و جل و ولایت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ولایت ما اهل بیت علیهم السلام خارج است. 📚عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ نشر جهان ؛ ج‏2 ؛ ص203 پ.ن: شرکت در مجالسی که به اسم اهل بیت علیهم السلام است اما در آن کفرگویی می شود نه تنها ثواب ندارد، بلکه باعث خروج از ولایت اهل بیت علیهم السلام هم می شود.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆👆 💡توضیحی پیرامون روایت: «عليّ ممسوس في ذات الله» مطلبی که قبلاً در این زمینه ارائه داده بودیم: https://t.me/botshenasi/4528
noormags_اعتبارسنجی_عبارت_انا_اصغر_من_ربی_بسنتین_از_حیث_سند_1520405.pdf
868.3K
اعتبار سنجیِ روایت انا اصغر من ربی سنتین مطلبی که در گذشته در این زمینه ارائه شده است: https://t.me/botshenasi/4546
💡 تصوف حلولی ▪️در دورهء چهارم تصوف، جنبهء نظری تصوف اهمیت یافت و جنبهء علمی را تحت الشعاع خود قرار داد. از آن پس، صوفیه، اتصّال به خدا را تنها هدف و مقصود صوفی می دانستند و به چیز دیگری اهمیت نمی دادند. ✖️ در این دوره برای نخستین بار، در سخنان بایزید بسطامی و سپس کلام جنید سخن از صحو و سُکر به میان آمد. بایزید، حالت سُکر (مستی) را برتر از صحو می دانست. و بالعکس جنید، حالت صحو را برتر از سُکر می دانست و سُکر را آفت راه تلقی می کرد. در نگرش بایزید و جنید، دو مکتب صوفیان صحو و سُکر ایجاد شد که در تعارض و تقابل با یکدیگر قرار گرفتند. صوفیان سکر در حالت وجد و شورِ خود، سخنانی بر زبان می آوردند که به شطحیات معروف شد. شطح به معنیِ جمله ای غریب، باورنکردنی و فضاحت آمیز! ▪️ شطحیات یک سری اظهارات و ادعا های نامانوس، نا معقول و نامشروع صوفیانه ای بود که بر زبان صوفی جاری می شد و به سادگی با عقل و منطق و دین، قابل تطبیق و تفسیر نبود. ✖️ مصادیق مهمی از شطحیاتِ صوفیان سُکر عبارتند از: ➖ ادعای حلول خدا در صوفی یا اتحاد صوفی با خدا و نهایتاً گفتن " انا الله " ➖ دفاع از ابلیس و احترام به وی ➖ بی اعتنایی به بهشت و دوزخ، پاداش و کفر ➖بی توجهی و سبک شمردن محبت رسول الله صلی الله علیه و آله، اهل بیت علیهم السلام، والدین، فرزند و... در کنار محبت به خدا ➖ عدم تلکف به اوامر و نواهی شرع در گفتار و عمل، نظیر نماز نخواندن، روزه نگرفتن، ترک حج و...! ▪️سخنان غیر شرعی و کفر آمیز صوفیان سکر، از عمده مواردی بود که در پی آن، مخالفت پیروان شریعت را به دنبال داشت. ✖️ نیکلسون می گوید: " اگر اقوالی که شیخ فرید الدین عطار به بایزید بسطامی نسبت می دهد صحیح بدانیم، باید او را در عداد غلات و گزافه گویان معتقد به وحدت وجود، و خواستار رفع تکالیف دینی بپنداریم. " 📚تاریخ تصوف در اسلام، ص ۶۱ 📚کشف المحبوب، ص ۲۳۰ و ۲۳۱ 📚 فلسفه و عرفان، ص ۱۸۲، ۳۸۱ 📚 پیدایش و سیر تصوف، ص ۶۹ @BotShenasi
امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هرگاه زیارت بر یکی از شما سخت و طاقت فرسا بود و خانه اش هم دور بود، پس بر بام خانه‌اش بالا رود و دو رکعت نماز بخواند و با سلام دادن به قبر ما اشاره کند، یقیناً سلام او به ما می رسد. 📚کافی، ج4، ص587، ح1 @BotShenasi
امام باقر «سلام‌الله‌علیه» فرمودند: به خدا سوگند اگر و زنده بودند، نمی‌گذاشتند آن دو خلافت را غصب کنند... 🗓 به مناسبت ۱۵ شوال، شهادت «سلام‌الله‌علیه»
💡 تفویض در کلام علامه مجلسی : ➖تفويض داراى چند معنى است كه بعضى از آن معانى را نبايد به ائمه نسبت داد و بعضى در باره آنها صادق است. اما آن تفويض که باید نفی کرد: آفرينش و رزق و تربيت و ميراندن و زنده كردن. گروهى معتقدند كه خداوند ائمه را خلق نموده و امر آفرينش را در اختيار آنها قرار داده آنها مى آفرينند و روزى ميدهند و ميميرانند و زنده ميكنند اين چنين گفتارى دو وجه دارد. اينكه معتقد شويم چنين كارها را با قدرت و اراده خود انجام ميدهند و در واقع انجام دهنده ائمه عليهم السّلام هستند اين كفر صريح است كه دلائل عقلى و نقلى چنين چيزى را محال ميداند و شكى براى عاقلى نيست در كافر بودن معتقد باين اعتقاد. ➖ اينست كه اين كارها را خداوند انجام ميدهد ولى وقتى كه آنها تقاضا دارند مانند شق قمر و مرده زنده كردن و عصا اژدها نمودن و ساير معجزات تمام اينها بقدرت خدا انجام مى شود اما موقعى كه آنها اراده ميكنند تا معلوم شود در ادعاى خود راست ميگويند اين مطلب را عقل منكر نميشود كه خداوند آنها را آفريده و كامل نموده و بآنها الهام كرده نظام واقعى عالم را سپس هر چيز را آفريده مقارن باراده و خواست آنها. گر چه عقل امتناعى از پذيرش چنين معنى براى تفويض نسبت بائمه ندارد ولى اخبار گذشته مانع از چنين اعتقادى است مگر در مورد معجزات ظاهرا بلكه بطور صريح با اينكه معتقد شدن بچنين مطلبى اعتقاد بچيزى است كه دليلى ندارد زيرا خبر معتبرى در اين باره بآن مقدار كه ما مطلع هستيم نرسيده. ➖اخبارى كه شاهد بر اين مطلب است از قبيل خطبه بيان و نظائر آن فقط در كتب غاليان و مشابه آنها يافت مى شود با احتمال اينكه ممكن است منظور اين باشد كه ائمه عليهم السّلام علت غائى آفرينش باشند و خداوند آنها را در تمام آسمان و زمين مطاع قرار داده باذن خدا تمام موجودات مطيع آنهايند حتى جمادات و اينكه اگر آنها چيزى را اراده كنند خداوند خواسته آنها را رد نخواهد كرد ولى ايشان جز آنچه خدا بخواهد نخواهند خواست. ➖ اما خبرهائى كه وارد شده در نزول ملائكه و روح براى هر كارى پيش آنها و اينكه هر فرشته اى از آسمان نازل شود اول خدمت آنها ميرسد اين مطالب نه از آن جهت است كه ايشان در خلق و آفرينش دخالتى دارند و يا براى مشورت پيش ايشان مى آيند بلكه آفرينش و اداره جهان در اختيار خداست اين فقط براى بزرگداشت و احترام و اظهار مقام و عظمت آنها است. 📚امامت، ج ۳، ص: ۲۵۸ @BotShenasi
🔍 آزردن امام صادق علیه السلام توسط غلات ⬅️ کا، [الکافی] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَرَجَ إِلَیْنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَقَالَ إِنِّی خَرَجْتُ آنِفاً فِی حَاجَةٍ فَتَعَرَّضَ لِی بَعْضُ سُودَانِ الْمَدِینَةِ فَهَتَفَ بِی لَبَّیْکَ یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ لَبَّیْکَ فَرَجَعْتُ عَوْدِی عَلَی بَدْئِی إِلَی مَنْزِلِی خَائِفاً ذَعِراً مِمَّا قَالَ حَتَّی سَجَدْتُ فِی مَسْجِدِی لِرَبِّی وَ عَفَّرْتُ لَهُ وَجْهِی وَ ذَلَّلْتُ لَهُ نَفْسِی وَ بَرِئْتُ إِلَیْهِ مِمَّا هَتَفَ بِی وَ لَوْ أَنَّ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ عَدَا مَا قَالَ اللَّهُ فِیهِ إِذاً لَصَمَّ صَمّاً لَا یَسْمَعُ بَعْدَهُ أَبَداً وَ عَمِیَ عَمًی لَا یُبْصِرُ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَرِسَ خَرْساً لَا یَتَکَلَّمُ بَعْدَهُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ قَتَلَهُ بِالْحَدِیدِ . 🌿 مالک بن عطیه گوید یکی از اصحاب حضرت صادق نقل کرد: که روزی امام علیه السّلام آمد و با خشم فرمود من ساعتی قبل کاری داشتم از منزل خارج شدم یکی از سودانیهای مدینه فریاد زد (لبیک یا جعفر بن محمّد لبیک). این سودانی امام را خدا گرفته بود بجای اینکه بگوید لبیک اللهم لبیک میگفت لبیک یا ابا عبد اللَّه. أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را دو خدا بگیرید؟، با ترس و وحشت از این سخنی که او گفت فورا بمنزل برگشتم، برای خدا به سجده رفته و صورت بخاک مالیدم و اظهار کوچکی و خواری نمودم، عرض کردم خدایا من بیزار و متنفرم از آن حرفی که سودانی گفت. اگر عیسی بن مریم از حرفی که خداوند به او گفت بدش می‌آمد. چنان از گوش کر و از چشم کور و از زبان لال میشد که دیگر نه میشنوید و نه میدید و نه سخن میگفت، خدا ابو الخطاب را لعنت کند و او را با ضربه آهن بکشد. ▪️علامه مجلسی رحمه الله در ذیل روایت میگوید: قال الجوهری رجع عودا علی بدء و عوده علی بدئه أی لم ینقطع ذهابه حتی وصله برجوعه. ✍ أقول: لعله کان من أصحاب أبی الخطاب و یعتقد الربوبیة فیه علیه السلام فناداه بما ینادی الله تعالی به فی الحج فاضطرب علیه السلام لعظیم ما نسب إلیه و سجد مبرئا نفسه عند الله من ذلک و لعن أبا الخطاب لأنه کان مخترع هذا المذهب الفاسد. جوهری گفت: رجع عودا علی بدء و عوده علی بدئه یعنی هنوز کاملا نرفته بود که بازگشت. می گویم: شاید آن سودانی از یاران ابو الخطاب بوده که اعتقاد به خدایی حضرت صادق علیه السلام داشت و در حج به جای لبیک به خداوند به امام صادق علیه السلام لبیک گفت، به همین دلیل امام از نسبت عظیمی که به ایشان زده شد مضطرب شده و نزد خداوند سجده کرده و از این گناه برائت جست و ابو الخطاب را که مؤسس این مذهب فاسد بود لعنت کرد.  📚 بحارالانوار، جلد ۴۷، صفحه ۴۳ @BotShenasi
💡 تصوف حلولی عامه مسلمانان و همچنین فقها و متلکمان در باب اینگونه اقوال، مسامحه و اغماض نشان نمی دادند و کلام بایزید را که " سُبحانی ما اعظَمَ شَانی " می گفت و قول حلاج که بانگ " اناالحق" می زد، دعاوی و رعونت آمیز خوانده و به همین سبب، در تکفیر آن ها تردید نمی کردند‌. آن چه گاهی خشم و نفرت فقها و اهل ظاهر را نسبت به بایزید بر می انگیخت، مربوط به همین حال سکر و غلبه این حالت بر وی بود‌. عمده مشکل صوفیه را می توان از ناحیه صوفیان سکر دانست. هر چند سخنان شطح آمیز، پیش از بایزید، از ابراهیم و رابعه عدویه نیز نقل شده است. اما شطحیات صوفیه در کلام بایزید، رنگی بسیار تند یافت چنان که حتی سخنان حلاج و شبلی هم تندتر و بی پرواتر از کلمات وی نبود. با وجود آنکه حلاج، جانش را تقریبا بر سر همین شطحیات خویش نهاد، اما به هر حال شطحیات صوفیانه با نام بایزید، پیوند و ارتباطی خاص یافته است. سخنان بایزید به گونه ای بود که حتی شیخی صوفی به نام ابن سالم بصری، آن را متضمن کفر و در ردیف دعاوی فرعون یا بدتر از آن تلقی نمود. شطحیاتِ گستاخانه بایزید بعد ها برای کسانی از صوفیه که تندروی و بی پروایی او را فاقد بودند، اسباب دردسر شد، و ناچار در تاویل آنها سعی وافری نمودند، و حتی جنید به تاویل بعضی از آنها پرداخت تا صوفیه را از تهمت های گران برهاند. 📚جستجو در تصوف ایران، ص ۴۱ الی ۴۲ 📚درقلمرو وجدان، ص ۳۳۶ 📚ارزش میراث صوفیه، ص ۶۱ @BotShenasi
26.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جناب یزدانی: فتنه غلات و صوفیه از وهابیت خطرناک تر است. @BotShenasi
💡 پیام امام صادق علیه السلام برای غلات مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنِ الْحُسَيْنِ‏ بْنِ سَعِيدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُرَازِمٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) قال قُلْ‏ لِلْغَالِيَةِ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ فَإِنَّكُمْ فُسَّاقٌ كُفَّارٌ مُشْرِكُونَ. امام صادق علیه السلام به مرازم فرمود: به این جماعت غالی بگو: به سوی خدا توبه کنید زیرا شما فاسق و کافر و مشرکید. 📚رجال الكشي ؛ انتشارات دانشگاه مشهد ؛ ص297 @botshenasi
💡 لفظی صوفیانه که در مداحی ها استعمال میشود قلندر: [ ق َ ل َ دَ ] (ص ، اِ) قلندر بر وزن سمندر عبارت از ذاتی است که از نقوش و اشکال عادتی و آمال بی سعادتی مجرد و باصفا گشته باشد و به مرتبه روح ترقی کرده و از قیود تکلفات رسمی و تعریفات اسمی دامن وجود خود را از همه درچیده و از همه دست کشیده به دل و جان از همه بریده و طالب جمال و جلال حق شده و بدان حضرت رسیده و اگر ذره ای به کونین و اهل آن میلی داشته باشد از اهل غرور است نه قلندر. و فرق میان قلندر و ملامتی و صوفی آن است که قلندر تجرید و تفرید به کمال دارد و در تخریب عادات و عبادات کوشد و ملامتی آن را گویند که کتم عبادت از غیر کند و اظهار هیچ خیر و خوبی نکند و هیچ شر و بدی را نپوشد و صوفی آن است که اصلاً دل او به خلق مشغول نشود و التفات برد و قبول ایشان نکند. و مرتبه صوفی از هر دو بلندتر است زیرا که ایشان با وجود تجرید و تفرید مطیع و پیرو پیغمبرانند و قدم بر قدم ایشان می نهند. (برهان ). در دائرة المعارف لاروس آمده است : اول کس که نام قلندر بر خویش نهاد یوسف نامی از بکتاشیان بود و او را به علت خشونتی که در طبع داشت بکتاشیان از خویش براندند یوسف در مائه ٔ 14 م . خود بانی طریقه و سلسله ای گشت با سنن و آدابی به غایت صعب و از جمله آنکه قلندران یعنی پیروان طریقت او بایستی دائم با پای برهنه در سفر باشند و نان خویش از خواهندگی و سؤال به دست کنند. پس از او رفته رفته سنت های نهاده او متروک ماند تا آنجا که قلندران میگفتند کبائر معاصی را با روح کاری نباشد و اثر سیئات از جسم تجاوز نتواند کرد و حتی از پاکیزگی و نظافت و استعمال آب تن زدند و از این رو مردم از آنان نفرت و کراهت می نمودند. و کار آنان برای تحصیل رزق به شعبده بازی و بلعجبی کشید (از لاروس به اختصار). لغت نویسان مغرب چون بیشتر معلومات اسلامی خویش را به توسط ترکان گرفته اند و آنان نیز هیچوقت افق اطلاعات و دائره معلومات شان از آسیای صغیر تجاوز نکرد این است که اول قلندر و نام قلندر را از یوسف نامی (بوده و یا بر ساخته ) گمان برده اند. لغت نامه دهخدا @botshenasi
💡حربه مشایخ صوفیه در مقابل منطق علماء ‌ صوفی ها هم براى خود شاهکارهایى دارند و مانند همه اقلیت ها بیشتر از راه همین فوت و فن ها موجودیت خود را در مقابل مخالفین خود حفظ مى کنند. رؤساى صوفیه با تمام قوا مى کوشند که خود و هواخواهان خود را یک طبقه عالى و ممتاز اجتماعی معرفى کنند و خود را اهل یقین، اهل دل، اهل معنى، أهل اللّه، و دیگران را اهل ظاهر، اهل صورت و قشر بى مسلک قلمداد کنند. ولى با همه این دعاوى، چون افراد باسواد و دانشمند در میان آنها کمیاب است. (البته دانشمندانى در میان آنها بوده اند که در بنیه علمى مسلک آنها کوشش فراوان کرده اند اما غلبه با کم سوادها یا بی سوادها است). لذا با تشبّث به همان دعاوى سعى مى کنند افراد و پیروان خود را از علماء و روحانیان بزرگ دور نگاه دارند، زیرا ممکن است آنها با منطق نیرومند علمى زحمات فراوان آنان را در جلب اتباع خود به باد دهند، لذا از نخستین موعظه هاى پیر مِى فروش یکى همین است که از این «معاشران ناجنس» احتراز کنند. حربه هاى مهمى که صوفی ها همیشه براى بدبین ساختن توده مردم نسبت به علماء دین که یگانه سدّ راه پیشرفت آنها محسوب مى شوند به کار مى برند، این است که آنها را اهل دنیا و آلوده به ریا و خودنمائى و دوروئى معرفى کنند و به این گونه اشعار متمثل شوند: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر مى کنند چون به خلوت مى روند آن کار دیگر مى کنند مشکلى دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر مى کنند گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود این تقوى ام بس است که چون واعظان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمى کنم! ضمناً براى تحقیر سرمایه علمى علما که خطرناک ترین اسلحه براى کوبیدن منطق هاى غیر علمى صوفی ها به شمار میرود، از آن به عنوان «علم رسمى» و «علم ظاهر» و «علوم قیل و قالى» و «الفاظ و اصطلاحات»! و مانند اینها یاد مى کنند. و علماء بزرگ دینى را قشرى و ظاهرى، و گاهى پا را بالاتر گذارده «راهزن راه حق!» مى خوانند، و نیز مى گویند: اگر ما را «اهل بدعت» و یا در بعضى از موارد «ملحد» معرفى کرده اند به واسطه همین بوده که به عمق مطالب باریک ما نرسیده اند یا به اصطلاح اهل دل آشنا نبوده اند. تا نگردى آشنا زین پرده بویى نشنوى گوش نامحرم نباشد جاى پیغام و سروش البته این گونه تبلیغات سوء کار خود را در افراد بى اطلاع نموده و یک حس بدبینى و تنفّر شدید در آنها ایجاد مى کند، به طورى که بعضاً حاضر نیستند کوچک ترین توضیحى درباره وضع مسلک خود بشنوند، و یا یک صفحه از کتاب هاى مربوط به این قسمت را بخوانند و این مطالب را سدّ راه وصول حق می دانند. همین شاهکار عجیب است که افراد این جمعیت را که معمولا از سرمایه هاى علمى بى بهره اند در مقابل سیل تبلیغات علمى مخالفین بیمه مى کند! و انصافاً باید تصدیق کرد که از نظر سیاست داخلى، براى حفظ یک جمعیت غیر علمى در مقابل حملات اهل علم، راهى بهتر از این نیست که نغمه «العلم هو الحجاب الاکبر» را ساز کرده و علم را بزرگترین مانع راه حق قلمداد کنند و افراد را نسبت به علماء و دانشمندان بدبین سازند بطورى که آنها را دشمن خود بدانند. شاید حدیث معروف: «سیأتى زمان على النّاس یفرّون من العلماء کما یفر الغنم من الذئب»؛ (زمانى بیاید که مردم از دانشمندان فرار کنند همانطور که گوسفند از گرگ فرار مى کند!) اشاره به همین گونه موارد باشد. قرآن جمعیت هاى متعددى را به ما نشان مى دهد که در مقابل بیان نافذ و منطق علمى نیرومند پیغمبران بزرگ نیز همین روش را معمول مى داشتند و مى گفتند: «لاَتَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ»؛ (گوش به این قرآن فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!) ولى مؤثر نشد. و قرآن به آنها این پیغام نورانى را رسانید: «فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمْ اللهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الالْبَابِ»؛ (پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانى که سخنان را مى شنوند و از نیکوترین آنها پیروى مى کنند، آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند). @botshenasi
🔺صفى علیشاه، روحانیون معاصر زمان خود را ریاکار و دروغگو شمرده و درباره آنان سروده است. زین صدا گوش بر کن کابتر است بانگ غول است وعظ اهل منبر است نیست صدقى غیر تزویر و ریا زیر این عمامه هاى لابلا اعلمیت را بهانه دان یقین نیست اعلم در ردا و پوستین پس مخور اى جان فریب جامه را و اجتماع و شهرت و عمامه را کرده هر جا باز شیطان لعین گرم دکانى به اسم شرع و دین. 📚(حقیقه العرفان در بیان هدایت قرآن و راهنمای گمشدگان، برقعی، ابوالفضل، کتابفروشی اسلام، تهران، ۱۳۳۱ شمسی، ج ۳، ص ۱۶۱). 🔺نزد صوفیه آنچه علم فقها و حکما است (علم رسمى) تنها نشانی از حق می دهد و عرفان صوفیه است که مشاهده و دریافت او را ممکن مى سازد. از این رو است که صوفى از اهل مدرسه کنارى مى کشد و تربیت خود را به علماء و متشرعه مخصوص نمى دارد، و به همین سبب تعلیم صوفیه در بین طبقات دهقانان و پیشه وران هم نفوذى دارد و حتى بعضى مشایخ بزرگ صوفیه از میان همین طبقات برخاسته اند. 🔺صوفیه از خیلى قدیم، فقهاء و محدّثان را به دیده تحقیر مى نگریسته اند و آنها را اهل ظاهر مى شمرده اند و خود را صاحب اسرار مى دانسته اند و مدعى معرفت باطنى و علم قلب بوده اند. این اختلاف بین صوفیه و فقهاء از قدیم سبب شده است که صوفیه مکرر از جانب فقهاء تعقیب شوند. 📚(ارزش میراث صوفیه، همان، ص ۱۵۱). 🔺صوفیان موضوعات دینى و اسلامى را به دو صورت تقسیم کرده اند؛ یکى علم شریعت یا علم ظاهر که مخصوص فقیهان و مفتیان شرعى است و دیگر علم طریقت یا علم حقایق و علم باطن که مخصوص صوفیان است و شامل اعمال روحى و قلبى و انسان شناسى و اخلاقى و راه هاى رسیدن به خداوند مى شود و علم شریعت را علم ظاهر و علم تصوف را علم باطن نام نهاده اند. 📚(تلبیس إبلیس، جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، تحقیق: سید جمیلی، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ۱۹۸۵ م، چاپ اول، ص ۳۹۰). 🔺«رُوَیم بن احمد» در این مورد گفته است: خلقان همه رسم نگاه دارند و این طایفه «حقیقت»! 📚(ترجمه رساله قشیریه‏، قشیرى، عبد الکریم بن هوازن‏، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‏، تهران‏، ۱۳۷۴ شمسی، چاپ چهارم‏، ص ۷۶)؛ 🔺صوفیان با چنین تقسیمى راه خود را از فقیهان و متشرعان جدا کردند. صوفیان علماى مذهبى را قشرى و اهل ظاهر و بى خبر از حالات معنوى و مغرض و جاه طلب مى خواندند، و آنان را به داشتن چنین صفاتى نکوهش مى کردند. 📚(کیمیاى سعادت‏، غزالى، محمد بن محمد، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‏، تهران‏، ۱۳۸۳ شمسی، چاپ یازدهم، ج ۱، ص ۲۹)؛ 🔺در مناظره اى که بین شیخ احمد جامى ژنده پیل و عالمى به نام «سید زیا دین» روى مى دهد، جامى به خود گمان برترى برده و با نوعى حالت پرخاش بدو مى گوید: خاموش اى بى ادب، علم تو از میان پاى مستحاضه! فراتر نشود تو با احمد علم توحید مى گویى؟! 📚(مقامات ژنده پیل، موید، حشمت، غزنوی، سدیدالدین محمد، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۸۸ شمسی، چاپ چهارم، ص ۵۴). @botshenasi