eitaa logo
بین الحرمین
1.8هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
54 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لیلی لیلای دنیا زینت آغوش سقا دنیا هم میخند وقتی میخنـــــدی بر روی بابا تو عشق دیرین دنیای اربابی رویای شیـــــــرین شبهای اربابی زهرای اربابی... 💐 میلاد نازدانه ودردانه امام حسین(ع) حضرت رقیه سلام الله علیها به پیشگاه مقدس و ملکوتی امام زمان (عج)و شیعیان تهنیت باد. 💐١٨ تا ٢۵ #شعبان ایام یادبود میـلاد فرخنـده حضرت #رقیـه(س) @bynolharamyn
بابا مهدی جان؛ وصیت کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم آن شب در #معراج خواستم سر روی سینه ات بگذارم اما هرچه گشتم آغوشی نبود عکس هایت را کنار مامان دیده ام، قدو قامتت، دستهایت. همان عکسها که مرا در آغوش داشتی پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت نبود؟ خواستم مثل #رقیه(س) سرت را بغل کنم نمی شد دستانم #استخوان هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست باشد سهم من از آغوشت همین بود.. #عاشقانه_های_سلما #شهید_مهدی_ثامنی_راد @bynolharamyn
☀️آثار تازیانه ها هنگامی که زن غساله بدن حضرت #رقیه(س) را غسل می‌داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟ حضرت زینب‌ (سلام الله علیها) فرمود چه می‌خواهی. زن غساله گفت: چرا بدن این طفل کبود است، آیا به بیماری مبتلا بوده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: ای زن او بیمار نبود، این کبود‌ی آثار تازیانه و ضربه‌های دشمن است 📚الوقایع والحوادث ج۵، ص۸۱ @bynolharamyn
☀️منابع شهادت حضرت رقیّه(سلام‌الله‌علیها): ۱. نخستین منبعی که ماجرای #شهادت دختر خردسالی از امام حسین را در شام مطرح کرده است کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری(۷۰۰ق) است. او نام #دختر را ذکر نکرده است. سن او را چهارسال و وفات او را چند روز پس از دیدن سر پدر در خانه یزید گزارش کرده است. ۲. ملّا حسین واعظ کاشفی سبزواری(متوفی ۹۱۰ق) محل حادثه را کوشْک(کاخ) یزید و زمان آن را روز دیدن سر بریده ذکر کرده است. ۳. فخرالدین طُریحی(م ۱۰۸۵ ق) نخستین کسی است که کودک را سه ساله و سخنانی از او خطاب به #پدر گزارش کرده است. ۴. محمدحسین ارجستانی(اواخر قرن سیزدهم) نام #کودک را زُبیده، سن او را سه سال و محلّ حادثه را خرابه شام گزارش کرده است. ارجستانی پیش از ذکر این حادثه به حضور دختری از امام حسین به نام #رقیه در شام یاد کرده است. ۵. شیخ محمدجواد یزدی(اوایل قرن چهاردهم) محل حادثه را #خرابه #شام دانسته است و گفته نام او زُبَیده یا رُقَیه یا زینب یا سَکینه و یا فاطمه بوده است. @bynolharamyn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابا یه گوشه خواب بودم خیلی آروم... ولی پیچید تو گوشم صداشون... نمی بردن اگه گوشواره‌هامو خودم می بخشیدم به دختراشون... #تصویر_دل #رقیه #نازدانه_ارباب @bynolharamyn
منم گدایِ بدونِ شرط و سند به انتظار ظهورم امیرِ عشق مدد... @bynolharamyn
🏴شعــر ورود کاروان امام حسین علیهم السلام به ... ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﻻﻟﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﮐﻦ ﻋﺒﺎﺱ ﺟﺎﻥ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﺑﺎﺭ ﺣــﺮﻡ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺬﺍﺭ ﺯﺍﻧــﻮ ﺑﺰﻥ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺬﺍﺭ..! ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻧﯿﻔﺘﺪ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺁﻥ ﮐﻪ ﮔﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺩﻭﺷﯿﺰﮔﺎﻥ ﻣﺤﺘﺮﻣﻪ ﺩﺭ ..! ﺍﯾﻦ ﻋﺰﯾﺰ ﺧﺪﺍﯾﻨﺪ ﻭ ﺑﺲ، ﻫﻤﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﺲ، ﻫﻤﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﻟﺶ ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ ﺳﺖ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺍﻋﻈﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﻗﺎﺭﺵ ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ ﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﺎﻩِ ﺣﺮﻡ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﺎﺵ ﺟﺎﻥ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺍﯾﻦ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺎﺵ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ...! ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻢ ﺯ ﺧﯿﻤﻪ ﯼ ﻃﻔﻼﻥ ﺟﺪﺍ ﻧﺸﻮ ﺟﺎﻥ ﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻧﺸﻮ !! ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺣﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺕ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺘﻨﺪ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺮﻡ ﺷﺐ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ ﭼﺸﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ سپرده ام که به غصه پا بزند گرفت اگر دلِ تنگش مرا صدا بزند. @bynolharamyn
«دست بر سینه رو به کرب و بلا السلام علیک یا سقا قمر خانواده خورشید صدقه دارد این قد و بالا پسر چهارمِ امیر حُنین دست بر سینه بنی الزهرا چشم و ابروی تو سپاه حسین کاشف الکرب سیزده ساله فاتح صفین سومین بچهْ شیرِ، شیرِ خدا ارمنی‌ها مُرید نام تواند شاهدم سفره‌های نامِ تو هم ردیف یا فَتّاح چشمهایت مُفَرِّجُ الغَمّاء تو که هستی، حسین هم آخر شد پناهنده بر تو سایبانِ مُخَدّراتِ حرم پشتْ گرمیِّ کُبری إعطِنی یا کریم، انا سائل مستجیرٌ بِکَ دست گیرِ همه خدایِ ادب دست پرورده امیر عرب نسلْ در نسلْ خاک پایِ توایم به تو دادیم دلْ نَسَبْ به نسبْ سفره ات بهر سائلان پهن است صورتت شیر و خالِ تو، چو رطب ‌ می‌کند زنده یاد را چین پیشانی ات به وقت غضب اسدالله ، عباس بِنِشین با وقار بر مرکب قد کشیدی همینکه روی اسب لشکر کوفیان کشید عقب ‌ می‌شود روضه را تجسم کرد با کمی فکر، رویِ این مطلب تا تو بودی سفر به خیر گذشت‌ ای نگهبان محمل زینب تا تو بودی داشت غرق بوسه سپیدی غب غب تا تو بودی ندید یک مادر طفلش از تشنگی کند لب لب تا تو بودی معجر داشت روی دوش تو خواب بود هر شب تا تو بودی کسی اجازه نداشت بزند چوب خیزران بر لب رفتی بر غرور‌ها برخورد دست نامحرمان به معجر خورد وای از لحظه‌ای که غوغا شد رفتی و در خیام بلوا شد دختری آب دستت داد بر دعا دست عمه بالا شد سایه ات بین نخل‌ها گم شد پسر چه تنها شد تا رسیدی کنار نهر فرات در مقابلت پا شد تا قیامت خجل ز لبهایت خنکی‌های آب دریا شد جانب خیمه راه افتادی فکر و ذکرت لبان آقا شد در کمینت چهار هزار نفر تیر‌ها در کمان مهیّا شد قدُّ و بالات کار دستت داد چند صد تیر در تنت جا شد بی هوا دستِ راستت افتاد دست چپ هم شکارِ اعدا شد حرمله در شکارِ چشم آمد هدفش چشم‌های شهلا شد نوکِ تیر از سرِ تو بیرون زد تا پرش بین دیده ات جا شد خواستی تیر را برون بکِشی گردنت خم به سوی پا‌ها شد از سرِ تو کلاه خود افتاد یک نفر با پیدا شد آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت تا سر چینِ ابرویت وا شد وای بی دست بر زمین خوردی سجده گاه تو خاکِ صحرا شد تیرهایِ کمی فرو رفته خوب بر جسمِ اطهرت جا شد بعدِ سی سال گفتی عاقبت مادر تو زهرا شد دورتر از تنت افتاد همه دیدند قامتش تا شد گفت: خیز و کاری کن رویِ لشگر به خواهرم وا شد دَمِ خیمه زمان غارت‌ها سرِ یک دعوا شد سند ارث بُردن از با کف پا به چادر امضا شد پاسخ اَیْنَ عمّیَ العباس سیلی چند بی سر و پا شد…» «قاسم نعمتی» @bynolharamyn
🔸قالَ الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الهِجرانُ عُقوبَةُ العِشق 🔸 غزلی که متولد شب های دلتنگی ست ... هرکجا رفتم شنیدم صحبت جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم " از حرم جا مانده ای " هم صحبت جامانده هاست یک زیارتنامه خواندن ظهر روز گوشه ی صحن و سرایت ؛ حسرت جامانده هاست روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست شهر خالی میشد از عشاق تو یادش بخیر ازدحام شهرمان از کثرت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم این عادت جامانده هاست من یقین دارم به او اجر زیارت می دهند هرکسی روز جزا در کسوت جامانده هاست بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد اقا نوبت جامانده هاست دست مان از پنجره فولاد هم کوتاه شد این هم آقای غریب از غربت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست حال و روزم را خوب می فهمد حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند @bynolharamyn
️حسرتِ کربلا به دل داریم است و غربتی ممتد جزء ِ قافله ایـم درد ِ ما را رقیه(س) میفهمد حالِ دل شکسته ی مــــارا فقط می داند.. ! 🏴اربعین حسینی بر همه عاشقان آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام تسلیت @bynolharamyn
در روزهای اول ربیع که کاروان وارد مدینه شد دیدارهای جانسوزی اتفاق افتاد. بشیرمیگوید بانویی کهنسال بهمراه کودکی که میگفتند البنین وفرزندعباس هستند بسوی من آمده وفرمود از حسین خبربده. من اول ازشهادت اولادش خبردادم. بانوصدازد ازحسین چخبر؟ گفتم حسین راکشتند. ناله ای زد وفرمود رگ قلبم را پاره کردی وبزمین خورد. ایشان رابه حضرت زینب رسانده ویکدیگررا درآغوش گرفتند وحضرت زینب فرمود پسرانت همه شهیدشدند. حضرت ام البنین عرض کرد جان من وهمه عالم فدای حسین... حضرت زینب فرمودند من یادگاری ازعباس برایت آوردم. چادر راکنارزده، زره خونی حضرت عباس را بیرون آوردند. حضرت ام البنین از دیدن زره بیهوش شد. بعدحضرت زینب روکرد به قبرمادر وعرضه داشت برای شمانیزهدیه آوردم وپیراهن خونین وپاره پاره ارباب رابیرون آوردند. دختر امام حسین علیهماالسلام که بعلت بیماری نتوانسته بودبه کربلا برود باکمک وکنیزها افتان وخیزان به استقبال عمه ها آمدند وبادیدن مخدرات بیهوش گشت. بشیرمیگوید دیدم در دروازه مدینه بین جمعیت حیران است ازمن پرسید ای بشیرآیا پدرم عباس بن علی هم می آید؟ بشیر ازناراحتی جواب نداد. شاهزاده اوراقسم دادکه بگوچه شده است؟ بشیر گفت ای طفل برو بتن کن که عباس راکنار نهرعلقمه شهیدکردند. دربین مخدرات حضرت زینب علیهاالسلام راصدامیزد تاازیک بانویی پرسید پس علیامخدره زینب کجاست؟ آن بانوصدازد عبدالله من زینبم! تافهمید ازهوش رفت. حضرت زینب نیزبرای زنها مصائب عاشورا واسارت رافرمود تادرخرابه که جوروجفا تمام شد. بعدصدا زد امامصیبت درخرابه قَدَم راخمید ومویم راسفید کرد. تاصدای راشنید سواربه اسب خودرا بخیمه ها رساند همینکه علمهای سیاه رادید خودرا بزمین انداخت وغش کرد. امام سجاد علیه السلام بیرون آمده سرعمو رابدامن گرفتند. چشم بازکرد وصدازد "یابن أخی أین أخی" پسربرادرم، برادرم حسین کجاست؟ حضرت فرمودند پدرم راتشنه کشتند. محمد آنقدربه سروصورت زدکه غش کرد. مخدرات بالاسرش آمدند ولی محمد حنفیه هم حضرت زینب رانشناخت... بعدازدیدار سربه بیابان گذاشت وتاقیام مختارآرام نشد. بعداز ورود بمدینه، چون خانه های بنی هاشم بدستوریزید درمدینه شده بود بخانه های خراب خود بازگشتند. وتاآخر عمرشان مشکی پوشیدند، دیگرخضاب نکرده وعطرنزدند غذای لذیذ وآب گوارا نخوردند ودائم گریه میکردند. 📚لهوف ص۱۱۵ 📚ریاض القدس ج۲ص۳۶۰ @bynolharamyn