eitaa logo
داستان های عبرت انگیز
2.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
🔎اگر داستان عبرت انگیزی در زندگی شما اتفاق افتاده برای ما بفرستید، منتشر می کنیم شاید یه نفر نجات پیدا کرد. لینک پیام به ادمین https://harfeto.timefriend.net/17156321536646 تبلیغات 👇 https://eitaa.com/tablighat_arzan3
مشاهده در ایتا
دانلود
💢شرط جالب و عجیب پیرزن سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم. خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا . می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها! گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم که خیلی عالی بود . فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود. پس از کمی مشورت قبول کردیم. پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید. خلاصه وسایل خودمونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم. هممون خندیدیم. شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم. برگشتنه پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید. به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم. شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد. واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی. کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت برامون جالب بود. بعد یک ماه که صبح پامیشدیمو چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند. واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد. نماز خون شده بودم اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هرسه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم. تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم. چقدر عالی بود. بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود.    کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
📚 کوتاه پند آموز کسى مى‌خواست زیرزمین خانه‌اش را تعمیر کند . در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود . آنها را برداشت و در کیسه‌اى ریخت و در بیابان انداخت .وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچه‌هایش را ندید ، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است ؛ به همین دلیل کینه او را برداشت . مار براى انتقام ، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود ، ریخت .از آن طرف ، مرد ، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانه‌شان بازگرداند . وقتى مار مادر ، بچه‌هاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماست‌ها بر زمین ریخت. شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد . این کینه مار است ، امّا همین مار ، وقتى محبّت دید ، کار بد خود را جبران کرد ، امّا بعضى انسان‌ها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند ، ذرّه‌اى از کینه‌شان کم نمى‌شود. امام علی علیه السلام: دنيا كوچك تر و حقير تر و ناچيز تر از آن است كه در آن ازكينه ها پيروى شود. 📚غررالحكم، ج۲، ص۵۲ کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمله ی فوق العاده و نابِ آزمایش شده : «تو به اندازه ی نیمه ی خالیِ خودت میسوزی؛ خودتو لبریز از آگاهی، دانش و مهارت نگه دار.» فیلم رو ببین تا خوب متوجه بشی...👌 کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت بندگی 😍❤️ شبتون قشنگ دلتون پر از نور کانال داستان های عبرت انگیز👇👇 @cafedastan
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ تردید مکن تصورش هم زیباست ...♥️ هوایت نکنم میمیرم 😭💔 کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
🕊💖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَياةِ... 🥀🤍سلام بر تو ای مولایی که یادت زنده کننده قلبها و ظهورت سر آغاز حیات طیبه است. ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ 💫🟢عالم به امید یک نفر می‌پوید نرگس ز کنار قدمش می‌روید 🥀🤍هر جمعه جهان به شوق، اللهم عجل لولیک الفرج می‌گوید 💫تعجیل در ظهور و سلامتی مولا صلوات 🌹 🌹 🤍 الَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🤍 کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
🔆پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: 🔆 لَوکَانَ عَلی بَابِ دارِ أحَدُکُم نَهرُ و اغتَسَلَ فِی کُلِّ یَومٍ مِنهُ خَمسَ مَرّات أکَانَ یَبقی فِی جَسَدهِ مِن الدّرنِ شَیءٌ؟ قُلتُ: لا. قَالَ: فَإنَّ مِثلَ الصَّلاةِ کَمِثلِ النَّهر الجَارِی کُلَّما صَلّی صَلاة کَفَرَت مَا بَینَهُما مِنَ الذُّنُوبِ اگر در کنار خانه شما نهری باشد و در روز پنج نوبت خود را در آن شست و شو دهید، آیا در بدن شما چیزی از آلودگی‌ها می‌ماند؟ هرگز! (انسان از آلودگی پاک می شود). نماز نیز مثل نهر جاری و روانی است که هرگاه بر پا می‌شود گناهان را می‌شوید و از بین می‌برد. 📚«وسائل الشیعه،جلد ۲،صفحه۷» کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚یک عمل بینظیر جهت ارتباط بیشتر با امام زمان سلام الله علیه... ❌لطفا نشر حداکثری به نیت فرج کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
📚جوانی گمنام عاشق دختر پادشاه شد ✨یکی از ندیمان پادشاه به او گفت:پادشاه اگر احساس کند تو بنده ای از بندگان خدا هستی،خودش به سراغت خواهد آمد.جوان به عبادت مشغول شد بطوری که مجذوب پرستش شد ✨روزی گذر پادشاه به مکان جوان افتاد و دریافت بنده ای با اخلاص است.همانجا از وی برای دخترش خواستگاری کرد. جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و به مکانی نامعلوم رفت ✨ندیم پادشاه به جستجو پرداخت و بعد از مدتها جستجو او را یافت و دلیل کارش را پرسید.جوان گفت:اگر آن بندگیِ دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود،پادشاهی را به درِ خانه ام آورد،چرا قدم در بندگیِ راستین نگذارم تا پادشاه را در خانۀ خویش نبینم؟ کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیشه عطر کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
یک داستان واقعی و شنیدنی !! ماًمورِ کنترلِ بلیت قطاری که به مقصد بنگلور از بمبئی در حالِ انجام وظیفه بود ، متوجه دختری که ‌زیر صندلی پنهان شده بود گردید دخترحدودا ۱۳یا ۱۴ ساله بود . از او خواست تا بلیت خود را ارایه دهد . دختر با تردید پاسخ داد که بلیت ندارد . مامورِ قطار به دختر گفت باید از قطار پیاده شود . ناگهان صدایی از پشت سر مأمور به گوش رسید : " من کرایه او را پرداخت کنم " این صدایِ خانم بهتا چاریا که مُدرسِ یک کالج بود . خانم بهتا هزینه بلیت دختر را پرداخت و از او خواست که نزدیکِ او بنشیند . از او پرسید : اسمت چیست ؟ دختر پاسخ داد : « چیترا » . گفت : " داری کجا میری ؟ " دختر گفت : " من جایی برای رفتن ندارم " ! خانم بهتاچاریا به او : " پس با من بیا . " پس از رسیدن به بنگلور ، خانم بهتا دخترک را به یک سازمانِ غیرِ دولتی تحویل داد تا از او مراقبت شود . بعدها خانم بهتاچاریا به دهلی نقل مکان کرد و ارتباط آن دو با یکدیگر قطع شد . پس از حدود ۲۰ سال ، خانم بهتاچاریا به سانفرانسیسکو در آمریکا دعوت شد تا در یک کالج سخنرانی کند . او در یک رستوران مشغول صرفِ غذا بود ، اما وقتی صورت حساب را درخواست کرد ، به او گفتند : که صورت حسابش قبلا پرداخت شده است ! تعجب کرد !! وقتی برگشت ، زنی را با شوهرش دید که به او لبخند می زد . خانم بهتاچاریا از زوج پرسید : " چرا صورت حساب من را پرداخت کردید ؟ " زنِ جوان پاسخ داد : " خانم، صورت حسابی که من امروز پرداخت کردم ، در مقایسه با کرایه ای که برای سفرِ قطار از بمبئی به بنگلور برای من پرداخت کردید ، بسیار کم و ناچیز است . " اشک از چشمان هر دو خانم سرازیر شد و همدیگر را در آغوش گرفتند خانم بهتا چاریا با خوشحالی و حیرت زده گفت : " اوه چیترا ... تو هستی ...؟! " بانوی جوان در حالی که یکدیگر را در آغوش گرفته بودند گفت : " خانم نامِ من الان چیترا نیست . من سودا مورتی هستم و این هم شوهرِ من است ، آقای نارایان مورتی . " دوستان تعجب نکنید شما در حال خواندنِ داستان واقعیِ بخشی از زندگیِ خانم سودا مورتی ، رئیسِ اینفوسیس با مسئولیت محدود و آقای نارایان مورتی، فردی که شرکت نرم افزاری چند میلیونی اینفوسیس را تأسیس کرد ، هستید . * خوب است بدانید آکشتا مورتی دخترِ این زوج با " ریشی سوناک " که اکنون نخست وزیر بریتانیا است ازدواج کرده است . " ریشی سوناک " دامادِ سودا مورتی یا همان چیترا ، دخترکی که به دلیلِ نداشتن بلیت قطار ، زیر صندلی پنهان شده بود ، اولین نخست وزیرِ آسیایی‌ تبارِ تاریخ بریتانیا و جوان‌ترن رهبرِ دولت در تاریخِ معاصر این کشور می باشد !! * *بله ، گاهی کمک کوچکی که به دیگران می کنید می تواند کلِ زندگی آنها را تغییر دهد !* چه خوب است کمی عمیق تر به درونِ این داستان برویم و سعی کنیم از نیکی کردن به کسانی که در مضیقه هستند ، به ویژه هنگامی که انجام آن در حدِ توانایی و اختیارِ ماست ، دریغ نکنیم ! کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan
یک لحظه فقط بیا مرا یاری کن یک حسِّ قشنگ در دلم جاری کن در روز تولدت داداش ابراهیم دلتنگِ توام خودت بیا کاری کن 🌺 تولدت مبارک داداش ابراهیم 🌺 کانال داستان های عبرت انگیز👇 @cafedastan