#داستانهای_آموزنده
🔸نقل است، یکی از علمای اهل سنت که حساسیتهای نابجایی نسبت به عزاداری شیعیان برای امام حسین داشت، به علامه امینی اعتراض کرد که چرا شیعیان بعد از این همه سال، این همه برای آن حضرت عزاداری میکنند، این همه هیاهو و غوغا برای چیست؟
علامه امینی فرمودند: ما برای واقعه غدیر این همه هیاهو و غوغانکردیم، جشن نگرفتیم، اطعام نکردیم، عیدی ندادیم وتعظیم شعائر نکردیم؛حاصل این شد که بگویند منظور رسول الله از جمله"من کنت مولاه فعلی مولاه"در آن هوای گرم با آن مقدمات و موخرّات، محبت ورزیدن به علی بوده است! نه سرپرستی وجانشینی
امروز نیز اگر این عزاداریها برای شهادت پسر علی در آن فاجعه عظیم نداشته باشیم،خواهیم دید که میگویند حسین بن علی شب عاشورا تب کرد و ظهر عاشورا از دنیا رفت.
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#تلنگر
گاهی اوقات بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که ؛
نه فکر کنید،نه تعجب کنید،نه تصور کنید و نه نگران شوید...
فقط نفس بکشید و ایمان داشته باشید که همه چیز به بهترین شکل پیش خواهد رفت
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان_واقعی
🔴 مهمان امام حسین (علیه السلام)
شیخ رجبعلی خیاط می فرمود :
در روزهای اوایل هیئت ، مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم، خودم مداحی می کردم، چای می دادم و اغلب کارهای دیگر.
شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلا ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشه ای نشست ، یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش ، وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود.
به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان، چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جوراب های زنانه به پا دارد.
غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم،
یکی از استکان ها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت.
از این سوختگی زخمی در پایم بوجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود،
برای خودم هم این سوال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمی شود.
شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی ، هر چه بود مهمان حسین علیه السلام بود ، نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی.
📚کشکول کشمیری ، صفحه ۱۲۳
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
💥#داستانک💥
عنوان داستان : باحالت دستوری باهم حرف نزنید
مردی صبح از خواب بیدار شد
و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید و برای رفتن به کار آماده شد
هنگامی که وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد گرد و غباری زیاد روی میز وصفحه تلویزیون دید.
به آرامی خارج شد وبه همسرش گفت: دلبندم ،کلیدهایم را از روی میز بیاور
زن وارد شد تا کلید ها را بیاورد دید همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته " یادت باشه دوستت دارم "
وخواست از اتاق خارج شود صفحه تلویزیون را دید که میان غبار نوشته شده بود " امشب شام مهمون من "
زن از اتاق خارج شد و کلید را به همسرش داد و به رویش لبخند زد
انگار خبر می داد که نامه اش به او رسیده
این همان همسر عاقلیست که اگر در زندگی مشکلی هم بود، مشکل را از ناراحتی و عصبانیت به خوشحالی و لبخند تبدیل می کند
✨ هیچوقت با حالت دستوری با افراد خانواده تان صحبت نکنید
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به وقت بندگی 🖤
شبتون قشنگ
دلتون پر از نور خدا
کانال داستان های عبرت انگیز👇👇
@cafedastan
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بغض آقا جواد ساکن امریکا برای #امام_حسین علیه السلام
روز حسین در آمریکا رو شنیده بودید تاحالا؟
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
حاج محمود کریمیسر به هوا بودم؛ غریب بودم.mp3
زمان:
حجم:
6.44M
سر به هوا بودم،غریب بودم
🎙حاج محمود کریمی
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
همیشه توی جیبش یک زیارت عاشورا داشت. کار هر روزش بود. بعد هر نماز باید زیارت می خواند.. حتی اگر خسته بود. حتی اگر حال نداشت و یا خوابش می آمد.. شده بود تند می خواند، ولی می خواند...
#شهید_علی_عابدینی🕊
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
5.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌حسین باید راحتی باشه نه تکلیف
❌ما حسینی که بخواد برامون دردسر درست کنه نمیخوایم!
🎙رحیمپور ازغدی
#محرم
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan